عشق تلخ
عشق تلخ
part 36
#پانیذ
دنیا حالش بهتر شده بود.. دکتر گف بره خونه هم رسیدگی بیشتره و هم از نظر تغدیه اوکی میشه... بعد از دو سه ساعت اوکی کردن کاراش بردیمش سمت خونه من... اگر میبردیمش خونه خودشون مامانش دق میکرد...به مادرش گفتیم دنیا برای بهترشدن وضعیت روحیش رفته مسافرت..رضا تو بیمارستان موند((برای رسیدگی کارهای دنیا)) مهراب سوار ماشین شد..به دنیا کمک کردم بشینه عقب و خودم کنارش نشستم...دستم بردم جلو دنیا دستشو آورد جلو دستمو مشت کردم تو دستاش و بهش خیره شدم. زیر چشای هر دو مون گود افتاده بود.. از یه طرف خوشحالم و از یه طرف غمگین
رسیدم دم در خونه...مهراب در ماشینو باز کرد که راحت تر پیاده شیم
دستای دنیا رو گرفتم و بلندش کردم به زور وارد خونه شد
چراغای خونه رو روشن کردم
_نظرت چیه به شام خوشمزه جیگول پیگولی درست کنم؟؟ها؟؟؟
+هر چی خودت میدونی عشق دلمم.من میرم استراحت کنم حالم اوکی نیس
_باشه قربونت برم..اجی دورت بگرده برو
رفتم وارد آشپزخونه شدم
اول از همه سوپ درست کردم چون دنیا نباید زیاد چیزای جامد میخورد بعد واسه شام عدس پلو غذای مورد علاقه دنیا رو درست کردم
#رضا
تو بیمارستان مشغول رسیدگی به کارهای دنیا بودم
کارهای عملش و اینکه گفته بودم نامزد کردیم و خلاصه از اینجور بهانه ها
در حال رفتن به اتاق ریاست بودم که یهو چشمم خورد به علی
پاهام شل شد و کل صورتم عرق میکرد ((بچه استرس گرفته خب)) خواستم یه جورایی خودم نمایان نکنم اما نمیشد
داشت میومد سمتم سریع رفتم سمتش
_سلام اقا علی
+سلام آقای رضاعههه برزگر.رفیقای گرامی خوب هستن؟؟میبینم که سیاه هم در اوردی هنوز یک هفته نشده
_به تته پته افتادم.. اق...ا علی جدی شما همه آشنایان رو تعقیب میکنید
+من نگران خونی که از سارا پایمال شده ام...فکر کردی از هیچی خبر ندارم؟؟ اتفاقا من از خودتم بیشتر خبر ندارم ازین ماجرا بکش بیرون
_چه ماجرایی؟متوجه نمیشم آقای نصیری ((علی))
+یا ازین دختره دنیا میگذری و ازین ماجرای عشق و ازین چرت و پرتا میکشی بیرون یا دنیا رو زن داداش عزیز خودم میکنم فهمیدی؟؟ادم کم ندارم اگه زن داداشم نشد قطعا زن یه برده یا یه گدا گشنه ای میشه دیه ؟؟ها؟؟؟
_با گفتن این ماجرا موهای بدنم سیخ شد..با این افکار به فکر فرو رفتم
به سمته....
ادامه دارد...
part 36
#پانیذ
دنیا حالش بهتر شده بود.. دکتر گف بره خونه هم رسیدگی بیشتره و هم از نظر تغدیه اوکی میشه... بعد از دو سه ساعت اوکی کردن کاراش بردیمش سمت خونه من... اگر میبردیمش خونه خودشون مامانش دق میکرد...به مادرش گفتیم دنیا برای بهترشدن وضعیت روحیش رفته مسافرت..رضا تو بیمارستان موند((برای رسیدگی کارهای دنیا)) مهراب سوار ماشین شد..به دنیا کمک کردم بشینه عقب و خودم کنارش نشستم...دستم بردم جلو دنیا دستشو آورد جلو دستمو مشت کردم تو دستاش و بهش خیره شدم. زیر چشای هر دو مون گود افتاده بود.. از یه طرف خوشحالم و از یه طرف غمگین
رسیدم دم در خونه...مهراب در ماشینو باز کرد که راحت تر پیاده شیم
دستای دنیا رو گرفتم و بلندش کردم به زور وارد خونه شد
چراغای خونه رو روشن کردم
_نظرت چیه به شام خوشمزه جیگول پیگولی درست کنم؟؟ها؟؟؟
+هر چی خودت میدونی عشق دلمم.من میرم استراحت کنم حالم اوکی نیس
_باشه قربونت برم..اجی دورت بگرده برو
رفتم وارد آشپزخونه شدم
اول از همه سوپ درست کردم چون دنیا نباید زیاد چیزای جامد میخورد بعد واسه شام عدس پلو غذای مورد علاقه دنیا رو درست کردم
#رضا
تو بیمارستان مشغول رسیدگی به کارهای دنیا بودم
کارهای عملش و اینکه گفته بودم نامزد کردیم و خلاصه از اینجور بهانه ها
در حال رفتن به اتاق ریاست بودم که یهو چشمم خورد به علی
پاهام شل شد و کل صورتم عرق میکرد ((بچه استرس گرفته خب)) خواستم یه جورایی خودم نمایان نکنم اما نمیشد
داشت میومد سمتم سریع رفتم سمتش
_سلام اقا علی
+سلام آقای رضاعههه برزگر.رفیقای گرامی خوب هستن؟؟میبینم که سیاه هم در اوردی هنوز یک هفته نشده
_به تته پته افتادم.. اق...ا علی جدی شما همه آشنایان رو تعقیب میکنید
+من نگران خونی که از سارا پایمال شده ام...فکر کردی از هیچی خبر ندارم؟؟ اتفاقا من از خودتم بیشتر خبر ندارم ازین ماجرا بکش بیرون
_چه ماجرایی؟متوجه نمیشم آقای نصیری ((علی))
+یا ازین دختره دنیا میگذری و ازین ماجرای عشق و ازین چرت و پرتا میکشی بیرون یا دنیا رو زن داداش عزیز خودم میکنم فهمیدی؟؟ادم کم ندارم اگه زن داداشم نشد قطعا زن یه برده یا یه گدا گشنه ای میشه دیه ؟؟ها؟؟؟
_با گفتن این ماجرا موهای بدنم سیخ شد..با این افکار به فکر فرو رفتم
به سمته....
ادامه دارد...
۱۵.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.