لجباز جذابP49
لجباز_جذابP49
بالاخره بلند شدیمم و روی تخت نشستیم...
هیچ حرفی نداشتیم بزنیممم و همینجوری بهم خیره شده بودیمم... که نامجون اومد داخل..
نامجون: سلام... به به اینجا چه خبره
÷هیووونگگ... چرا دیر اومدی؟
نامجون: رفتم دنبال ات ندیدمش اومدم..
÷ات..
+هوم؟ نگفت میاد
نامجون: من هنوز یه چیزی رو نفهمیدمم
این اقا کیه؟
÷جونگ کوک دوستمه.. براچی؟
نامجون: اها.. هیچی... رفتارش جای مدرسه خیلی عجیب بوود
+من برم لباسم و عوض کنم.. اوپا... بیا
ویو کوک
که اینطوووورر.... یک اوپایی نشونت بدممم
÷چته تو؟
_هیچی
÷از موقعی که اومدی حزف نزدی... اتم امرووز دپ بوود... نکنه با هم دعوا کردین؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
+اوپا میشه وقتی اینجایی با درمورد من زیاد حرف نزنی؟
نامجون: نکنه بخاطر اون پسره..
+یکم زیاد عصبیه واسه همین..
نامجون: خب عصبی باشه به تو چه مربوطه؟
+چیزه.. میدونی... اون منو.. دوست داره..
نامجون: چییی؟ تو دوست پسر داری؟
+من هنوز بهش اعتراف.. نکردمم.. ولش کن.. فقط همینو انجام بده..
نامجون: بعدا راجبش حرف میزنیم.. گوشیت..
+الوو
~ما با جیمین و آیو جلوی خونتونیمم..
+اوم فکر نکنم بشه بیایمم
~چرا
+مهمون داریم
~عههه... پس
+اره نمیایم
~باشه خداحافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامجون: من برمم..
+اوک
منم رفتم لباسمو عوض کردمو و رفتم پایین...
همه پایین بودن مامان بابا و برادر کوک... مامان بابا و خواهر نامجون... بهشون سلام کردم نشستم..
نامجون با عصبانیت به من و کوک نگاه میکرد... کوک با عصبانیت به نامجون و من نگاه میکرد.. تهیونگ اومد کنارم نشست و در گوشم گفت..
÷این دوتا چشونه؟
+نمیدونم..
÷خیلی جوو سنگینه پاشو یه کاری بکنیمم..
+به من چه خودت پاشوو
$تهیونگ..
÷بله
=شما مجبور نیستید حرفای مارو گوش بدید..
$اره مامان برید توی یکی از اتاقا با هم باشید..
هممون رفتیم توی اتاق تهیونگ..
÷بچه ها راحت باشید..
&مرسی.. اتاقت قشنگه.. میشه اتاق ات رو ببینم؟
÷ات..
+نمیدونم.. بیا بهت نشون بدم
ــــــــــــــــ
+بفرمایید اتاقمم
&قشنگهه.. ممنون.. راستش
+خب دیگه بریم.
&یه چیزی.. میخواستم بهت بگم...
بالاخره بلند شدیمم و روی تخت نشستیم...
هیچ حرفی نداشتیم بزنیممم و همینجوری بهم خیره شده بودیمم... که نامجون اومد داخل..
نامجون: سلام... به به اینجا چه خبره
÷هیووونگگ... چرا دیر اومدی؟
نامجون: رفتم دنبال ات ندیدمش اومدم..
÷ات..
+هوم؟ نگفت میاد
نامجون: من هنوز یه چیزی رو نفهمیدمم
این اقا کیه؟
÷جونگ کوک دوستمه.. براچی؟
نامجون: اها.. هیچی... رفتارش جای مدرسه خیلی عجیب بوود
+من برم لباسم و عوض کنم.. اوپا... بیا
ویو کوک
که اینطوووورر.... یک اوپایی نشونت بدممم
÷چته تو؟
_هیچی
÷از موقعی که اومدی حزف نزدی... اتم امرووز دپ بوود... نکنه با هم دعوا کردین؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
+اوپا میشه وقتی اینجایی با درمورد من زیاد حرف نزنی؟
نامجون: نکنه بخاطر اون پسره..
+یکم زیاد عصبیه واسه همین..
نامجون: خب عصبی باشه به تو چه مربوطه؟
+چیزه.. میدونی... اون منو.. دوست داره..
نامجون: چییی؟ تو دوست پسر داری؟
+من هنوز بهش اعتراف.. نکردمم.. ولش کن.. فقط همینو انجام بده..
نامجون: بعدا راجبش حرف میزنیم.. گوشیت..
+الوو
~ما با جیمین و آیو جلوی خونتونیمم..
+اوم فکر نکنم بشه بیایمم
~چرا
+مهمون داریم
~عههه... پس
+اره نمیایم
~باشه خداحافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامجون: من برمم..
+اوک
منم رفتم لباسمو عوض کردمو و رفتم پایین...
همه پایین بودن مامان بابا و برادر کوک... مامان بابا و خواهر نامجون... بهشون سلام کردم نشستم..
نامجون با عصبانیت به من و کوک نگاه میکرد... کوک با عصبانیت به نامجون و من نگاه میکرد.. تهیونگ اومد کنارم نشست و در گوشم گفت..
÷این دوتا چشونه؟
+نمیدونم..
÷خیلی جوو سنگینه پاشو یه کاری بکنیمم..
+به من چه خودت پاشوو
$تهیونگ..
÷بله
=شما مجبور نیستید حرفای مارو گوش بدید..
$اره مامان برید توی یکی از اتاقا با هم باشید..
هممون رفتیم توی اتاق تهیونگ..
÷بچه ها راحت باشید..
&مرسی.. اتاقت قشنگه.. میشه اتاق ات رو ببینم؟
÷ات..
+نمیدونم.. بیا بهت نشون بدم
ــــــــــــــــ
+بفرمایید اتاقمم
&قشنگهه.. ممنون.. راستش
+خب دیگه بریم.
&یه چیزی.. میخواستم بهت بگم...
۱۳.۰k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.