Deadly love
Deadly love
Part6
کوک*اومدن* خب میتونیم بریم * تو دستام لباس هاش رو آوردم *به بادیگارد ها گفتم براش لباس بیارن*
ا/ت؛ ممنونم *کوک رفت بیرون من لباسمو عوض کنم..یک پیراهن مشکی که تا روی رونم بود رو پوشیدم..بخاطر وضعیت دستم نمیتونستم زیپشو ببندم.. رفتم بیرون و بهش گفتم*
ا/ت:آمم ببخشید..میشه زیپمو ببندی؟..واقعا معذرت میخوام ولی کسی غیر از تو نیست
کوک:*بستن زیپش* نه بابا راحت باش
ا/ت: ممنون
کوک: خیلی خب بریم؟.. *راه افتادن*
ا/ت:*کمکم میکرد راه برم چون کمرم درد میکرد*
کوک: حالت خوبه
ا/ت؛ آره..
کوک:گشنته نیست آخه ناهار نخوردی..منتظرت بودم ولی نیومدی و من خوردم ..ببخشید که نتونستم تحمل کنم..باید منتظرت میموندم
ا/ت: اشکالی نداره... منم کم کم دارع گشنم میشه
کوک: پس زودتر بریم..*راننده منتظرمون بود در رو واسه ا/ت باز کردم وقتی سوار ماشین شد در رو بستم و رفتم اونطرف ماشین و خودم نشستم* میخوای چیزی بخوری؟
ا/ت: اره ولی میخوام پرونده ها رو هم بررسی کنم تولدش خونه
کوک: خب تو رستوران بررسی کن
ا/ت: خیلی خب باشع:)
ا/ت
وقتی راننده جلوی رستوران مرموزی پارک کرد در رو واسه من و کوک باز کرد و قبل از اینکه به سمت داخل قدم بزاریم دستشو گذاشت رو کمرم و به داخل قدم گذاشتیم..فضای داخل گرم و صمیمی بود و نفراتی کم در او اونجا حضور داشتن ولی و با لذت غذا میخوردن*
کوک: با اجازه..دوست داری چی بخوری؟ *صندلیش رو کنار کشیدم تا بشینه و بعد خودم رو صندلیم نشستم*
ا/ت:ممنونم ..نمیدونم
کوک: استیک های گوشت اینجا خیلی معروفه میخوای بگیرم؟.. منم دلم خواست
ا/ت: رفتارش به دلم نشست و ناخودآگاه لبخند زدم* قبول
کوک
گارسون از قبل اونجا منتظر بودند و سفارش هامونو دادم با نوشیدنی مخصوص اینجا..با علاقه از شامپاین مخصوص اینجا میگفتم چقدر عالیه و اونم هم بهم گوش میداد و هم پرونده ها رو بررسی میکرد ولی اینطوری نبود که فقط گوش کنه و روی من تمرکز نداشته باشه
ا/ت:بفرماا..قرار داد هایی که برات فرستادن هیچ مشکلی ندارند فقط باید امضا شون کنیم و مطمئن بشیم تعداد اسلحه ها به اندازه است و سالم به دستمون میرسن
کوک: این عالیه..ممنونم..تا یک هفته بخاطر دستت بهت مرخصی میدم ولی چون اسرار داری فقط میزارم پرونده ها رو بررسی کنی ولی از هفته بعد باهام میای ماموریت
ا/ت: واقعا؟ *ذوق*.. ممنونم..*غذامون اومد
Part6
کوک*اومدن* خب میتونیم بریم * تو دستام لباس هاش رو آوردم *به بادیگارد ها گفتم براش لباس بیارن*
ا/ت؛ ممنونم *کوک رفت بیرون من لباسمو عوض کنم..یک پیراهن مشکی که تا روی رونم بود رو پوشیدم..بخاطر وضعیت دستم نمیتونستم زیپشو ببندم.. رفتم بیرون و بهش گفتم*
ا/ت:آمم ببخشید..میشه زیپمو ببندی؟..واقعا معذرت میخوام ولی کسی غیر از تو نیست
کوک:*بستن زیپش* نه بابا راحت باش
ا/ت: ممنون
کوک: خیلی خب بریم؟.. *راه افتادن*
ا/ت:*کمکم میکرد راه برم چون کمرم درد میکرد*
کوک: حالت خوبه
ا/ت؛ آره..
کوک:گشنته نیست آخه ناهار نخوردی..منتظرت بودم ولی نیومدی و من خوردم ..ببخشید که نتونستم تحمل کنم..باید منتظرت میموندم
ا/ت: اشکالی نداره... منم کم کم دارع گشنم میشه
کوک: پس زودتر بریم..*راننده منتظرمون بود در رو واسه ا/ت باز کردم وقتی سوار ماشین شد در رو بستم و رفتم اونطرف ماشین و خودم نشستم* میخوای چیزی بخوری؟
ا/ت: اره ولی میخوام پرونده ها رو هم بررسی کنم تولدش خونه
کوک: خب تو رستوران بررسی کن
ا/ت: خیلی خب باشع:)
ا/ت
وقتی راننده جلوی رستوران مرموزی پارک کرد در رو واسه من و کوک باز کرد و قبل از اینکه به سمت داخل قدم بزاریم دستشو گذاشت رو کمرم و به داخل قدم گذاشتیم..فضای داخل گرم و صمیمی بود و نفراتی کم در او اونجا حضور داشتن ولی و با لذت غذا میخوردن*
کوک: با اجازه..دوست داری چی بخوری؟ *صندلیش رو کنار کشیدم تا بشینه و بعد خودم رو صندلیم نشستم*
ا/ت:ممنونم ..نمیدونم
کوک: استیک های گوشت اینجا خیلی معروفه میخوای بگیرم؟.. منم دلم خواست
ا/ت: رفتارش به دلم نشست و ناخودآگاه لبخند زدم* قبول
کوک
گارسون از قبل اونجا منتظر بودند و سفارش هامونو دادم با نوشیدنی مخصوص اینجا..با علاقه از شامپاین مخصوص اینجا میگفتم چقدر عالیه و اونم هم بهم گوش میداد و هم پرونده ها رو بررسی میکرد ولی اینطوری نبود که فقط گوش کنه و روی من تمرکز نداشته باشه
ا/ت:بفرماا..قرار داد هایی که برات فرستادن هیچ مشکلی ندارند فقط باید امضا شون کنیم و مطمئن بشیم تعداد اسلحه ها به اندازه است و سالم به دستمون میرسن
کوک: این عالیه..ممنونم..تا یک هفته بخاطر دستت بهت مرخصی میدم ولی چون اسرار داری فقط میزارم پرونده ها رو بررسی کنی ولی از هفته بعد باهام میای ماموریت
ا/ت: واقعا؟ *ذوق*.. ممنونم..*غذامون اومد
- ۱۳.۰k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط