اربابای من
#اربابای_من
پارت4
*بله مامان چیکارمون داری...
¥ بیایید کارتون دارم...بدوید
_ بعد این حرف خانم جئون اشاره ای به خدمتکار کنارش کرد اونم رفت وبا یک چمدان برگشت وقتی چمدان را خانم جئون گرفت دوتا پسر کنارش وایسادن پرام ریخت خیلی جذاب بودن جوری که آدم میخواست بغلشون کنه که خانم جئون نگاهی به ساعت کرد و خیلی سریع به من گفت
¥ خب دخترم من خانم جئون هستم و الان هم باید برم دیرم شده و از همین حالا کارت را شروع کن
_ بعد به طرف پسراش رفت و ازشون خدافظی کرد زمانی که داشت میرفت به پسراش گفت که منا اذیت نکنن بعد از رفتن خانم جئون من نگاهی به دوتا پسر جذاب که نه فرشته کردم یکیشون دستش را به سمتم گرفت و گفت
*من جئون جونگ کوک هستم و شما؟
_دستم را داخل دستش گذاشتم و گفتم منم ا.ت هستم و از دیدنتون خوشحالم بعد از دست دادن اون یکی پسر دستش را به سمتم گرفت و گفت
+منم تهیونگم و 20 سالمه و شما؟
_دستم را داخل دست تهیونگ گذاشتم و گفتم منم 19 سالمه که جونگ کوک زد زیر خنده و گفت
*تو 19 سالته هه هه هه
_ منم با پرویی و کمی اخم گفتم پ ن پ تو 19 سالته
*اره منم 19 سالمه هه هه هه
(هه هه یعنی میخنده 😂)
_ برگام ریخت چرا انقدر من کوچولو ام .......یعنی تو واقعا 19 سالته ؟
*هوم
_ بعد این حرف دوتاشون رفتن اتاقاشون منم تنها موندم با این عمارت بزرگ.......به سمت آشپزخونه رفتم و لیست خرید را از روی اپن برداشتم آماده شدم رفتم تا وسایل را تهیه کنم ....... وقتی برگشتم داخل عمارت خشکم زد اون دوتا پسر که هیچ پنج تا دیگه هم بهشون اضافه شدن سرجام وایسادم و هیچ حرکتی نمیکردم که کوک به سمتم اومد و دستش را گذاشت روی شونم
*چطوری ا.ت
_ خو..خو...خوبم
*مطمئنی چرا خشکت زده؟
_نگاهی به کوک کردم و سرم را به سمت پسرایی که روی مبل نشسته بودن گرفتم که خندید و گفت
*هه هه هه نترس با تو کاری نداریم
_ بلافاصله تهیونگ اومد کنارم و دستش را گذاشت روی اون یکی شونم
+کجا بودی؟ چرا انقدر دیر اومدی؟(کمی عصبانی)
_ اولندش به شما ربطی نداره دومندش دلم خواسته تا دیر وقت بیرون باشم سومندش رفته بودم بیرون برای خرید
+ خیلی زبونت دراره کوچولو......بعداً تنبیهت میکنم
_ شما چیه من میشی که میخوای تنبیهم کنی؟
+هه اربابت یادت رفته؟
_ عه راست میگه منم الان بردشم..... ببخشید
+ متاسفم بخشش نداریم ما داخل این عمارت
_اما من ........خب ببخشید
پارت4
*بله مامان چیکارمون داری...
¥ بیایید کارتون دارم...بدوید
_ بعد این حرف خانم جئون اشاره ای به خدمتکار کنارش کرد اونم رفت وبا یک چمدان برگشت وقتی چمدان را خانم جئون گرفت دوتا پسر کنارش وایسادن پرام ریخت خیلی جذاب بودن جوری که آدم میخواست بغلشون کنه که خانم جئون نگاهی به ساعت کرد و خیلی سریع به من گفت
¥ خب دخترم من خانم جئون هستم و الان هم باید برم دیرم شده و از همین حالا کارت را شروع کن
_ بعد به طرف پسراش رفت و ازشون خدافظی کرد زمانی که داشت میرفت به پسراش گفت که منا اذیت نکنن بعد از رفتن خانم جئون من نگاهی به دوتا پسر جذاب که نه فرشته کردم یکیشون دستش را به سمتم گرفت و گفت
*من جئون جونگ کوک هستم و شما؟
_دستم را داخل دستش گذاشتم و گفتم منم ا.ت هستم و از دیدنتون خوشحالم بعد از دست دادن اون یکی پسر دستش را به سمتم گرفت و گفت
+منم تهیونگم و 20 سالمه و شما؟
_دستم را داخل دست تهیونگ گذاشتم و گفتم منم 19 سالمه که جونگ کوک زد زیر خنده و گفت
*تو 19 سالته هه هه هه
_ منم با پرویی و کمی اخم گفتم پ ن پ تو 19 سالته
*اره منم 19 سالمه هه هه هه
(هه هه یعنی میخنده 😂)
_ برگام ریخت چرا انقدر من کوچولو ام .......یعنی تو واقعا 19 سالته ؟
*هوم
_ بعد این حرف دوتاشون رفتن اتاقاشون منم تنها موندم با این عمارت بزرگ.......به سمت آشپزخونه رفتم و لیست خرید را از روی اپن برداشتم آماده شدم رفتم تا وسایل را تهیه کنم ....... وقتی برگشتم داخل عمارت خشکم زد اون دوتا پسر که هیچ پنج تا دیگه هم بهشون اضافه شدن سرجام وایسادم و هیچ حرکتی نمیکردم که کوک به سمتم اومد و دستش را گذاشت روی شونم
*چطوری ا.ت
_ خو..خو...خوبم
*مطمئنی چرا خشکت زده؟
_نگاهی به کوک کردم و سرم را به سمت پسرایی که روی مبل نشسته بودن گرفتم که خندید و گفت
*هه هه هه نترس با تو کاری نداریم
_ بلافاصله تهیونگ اومد کنارم و دستش را گذاشت روی اون یکی شونم
+کجا بودی؟ چرا انقدر دیر اومدی؟(کمی عصبانی)
_ اولندش به شما ربطی نداره دومندش دلم خواسته تا دیر وقت بیرون باشم سومندش رفته بودم بیرون برای خرید
+ خیلی زبونت دراره کوچولو......بعداً تنبیهت میکنم
_ شما چیه من میشی که میخوای تنبیهم کنی؟
+هه اربابت یادت رفته؟
_ عه راست میگه منم الان بردشم..... ببخشید
+ متاسفم بخشش نداریم ما داخل این عمارت
_اما من ........خب ببخشید
۴.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.