وفتی استادت بود
با صدای پایین کشیده شدن دستگیره در نگاهمو به پنجره دادم...
اگه تهیونگ باشع چی؟
_لونا؟
+...
همونطور که اون لبخند ملیح و مهربون رو لبش بود گفت
_خوبی عزیزم؟
دلم برات تنگ شده بود....(بغض)
و محکم بغلم کرد و تو گردنم نفس کشید.....
+لطفا به من دست نزن!
متعجب و با اشک سرشو بلند کرد...
_چ...چرا؟
+تو ازدواج کردی!من با مردای متاهل کاری ندارم...لطفا برو....
_چی؟ازدواج...
چطور ازدواج میکردم وقتی کل زندگیم پیشم نبود؟
لونا من...
+چرا بهم زنگ نزدی؟(بغض)
_چون... نمیخواستم با شنیدن صدات دلتنگت بشم...
+....(اشک)
_بغلم کرد و دستشو اروم میکشید پشتم....
+همه...همه میگفتن با دخترخالت ازدواج کردی...(گریه)
_معلومه که نکردم....
+تو حتی بهم زنگ هم نزدی!
_باور کن نمیتونستم(اشک)
محکمتر بغلش کردم سرمو گذاشتم رو شونش و دستامو دورش حلقه کردم....
+بزار آروم بگیرم.....دل....دلم خیلی برات تنگ شده بود....خیلی!
_الان که پیش همیم...
هیچوقت نمیزارم ازم جدا بشی....
بدون تو نمیتونم زندگی کنم....باور کن....
+منم عین تو ام!
تنها فرقمون اینه که...
من خیلی تو فکرت بودم...
ولی تو نه.....
بغض تهیونگ شکست....
با غم و دلتنگی حرف میزد.....
هیچوقت فکر نمیکردم گریه کنه....
+بخاطر من که....ارزش گریه هاتو ندارم گریه نکن...
و اشکاشو پاک کردم....
داغی لباشو رو لبای خودم حس کردم....
خیلی دلتنگ میبوسید
شوری اشکامون و حس میکردم....
پس تهیونگ هم دلتنگم بوده....
دوست داشتم برم تو بغلش و یه دل سیر گریه کنم...
از هم جدا شدیم....
+خ..خیلی بی معرفتی....(گریه)
سرمو گرفت و پیشونیشو به پیشونیم چسبوند....
_حق داری گله کنی....حق داری....گله کن...از تهیونگت گله کن....
هر کاری کنی حق داری......هر کاری....
+اگه من نمیومدم اینجا...تو دیگه نمیومدی کره؟!_میومدم...میومدم عزیزم....من هیچوقت به زندگیم قول الکی نمیدم....
+بمون...میخوام به اندازه این دوسال بغلت کنم....
خیلی جذاب تر شدی!
خیلی خواستنی تر شدی....!
دلتنگت بودم...دلتنگ(اشک)
_دیگه این اشکاتو هدر نده....من تا ابد پیشت میمونم....
+اون زنه که تلفنو برداشت کی بود؟
_اونی که ظهر زنگ زد تو بودی؟
+......
_چرا حرف نزدی باهام؟
+کی بود؟
_خواهرم بود عزیزم.....
+موی مشکی خیلی بهت میاد....
خندید و پیشونیمو بوسید....
اگه تهیونگ باشع چی؟
_لونا؟
+...
همونطور که اون لبخند ملیح و مهربون رو لبش بود گفت
_خوبی عزیزم؟
دلم برات تنگ شده بود....(بغض)
و محکم بغلم کرد و تو گردنم نفس کشید.....
+لطفا به من دست نزن!
متعجب و با اشک سرشو بلند کرد...
_چ...چرا؟
+تو ازدواج کردی!من با مردای متاهل کاری ندارم...لطفا برو....
_چی؟ازدواج...
چطور ازدواج میکردم وقتی کل زندگیم پیشم نبود؟
لونا من...
+چرا بهم زنگ نزدی؟(بغض)
_چون... نمیخواستم با شنیدن صدات دلتنگت بشم...
+....(اشک)
_بغلم کرد و دستشو اروم میکشید پشتم....
+همه...همه میگفتن با دخترخالت ازدواج کردی...(گریه)
_معلومه که نکردم....
+تو حتی بهم زنگ هم نزدی!
_باور کن نمیتونستم(اشک)
محکمتر بغلش کردم سرمو گذاشتم رو شونش و دستامو دورش حلقه کردم....
+بزار آروم بگیرم.....دل....دلم خیلی برات تنگ شده بود....خیلی!
_الان که پیش همیم...
هیچوقت نمیزارم ازم جدا بشی....
بدون تو نمیتونم زندگی کنم....باور کن....
+منم عین تو ام!
تنها فرقمون اینه که...
من خیلی تو فکرت بودم...
ولی تو نه.....
بغض تهیونگ شکست....
با غم و دلتنگی حرف میزد.....
هیچوقت فکر نمیکردم گریه کنه....
+بخاطر من که....ارزش گریه هاتو ندارم گریه نکن...
و اشکاشو پاک کردم....
داغی لباشو رو لبای خودم حس کردم....
خیلی دلتنگ میبوسید
شوری اشکامون و حس میکردم....
پس تهیونگ هم دلتنگم بوده....
دوست داشتم برم تو بغلش و یه دل سیر گریه کنم...
از هم جدا شدیم....
+خ..خیلی بی معرفتی....(گریه)
سرمو گرفت و پیشونیشو به پیشونیم چسبوند....
_حق داری گله کنی....حق داری....گله کن...از تهیونگت گله کن....
هر کاری کنی حق داری......هر کاری....
+اگه من نمیومدم اینجا...تو دیگه نمیومدی کره؟!_میومدم...میومدم عزیزم....من هیچوقت به زندگیم قول الکی نمیدم....
+بمون...میخوام به اندازه این دوسال بغلت کنم....
خیلی جذاب تر شدی!
خیلی خواستنی تر شدی....!
دلتنگت بودم...دلتنگ(اشک)
_دیگه این اشکاتو هدر نده....من تا ابد پیشت میمونم....
+اون زنه که تلفنو برداشت کی بود؟
_اونی که ظهر زنگ زد تو بودی؟
+......
_چرا حرف نزدی باهام؟
+کی بود؟
_خواهرم بود عزیزم.....
+موی مشکی خیلی بهت میاد....
خندید و پیشونیمو بوسید....
۳۸.۰k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.