حصار تنهایی من
#حصار_تنهایی_من
#پارت_۱۰۱
لیلا نگام می کرد. گفتم: اگه ندي خودم میدما؟
پوفی کرد و گفت:آیناز من از دست تو چیکار کنم؟می خواي براي خودت دردسر درست کنی؟به احترام ریش سفیدت این کارو می کنم.
موادو گرفت جلوش و گفت: بگیر ولی گفته باشم این دفعه آخره.
دختره با آستیناش که تا نوك انگشتاش بود،اشکاشو پاك کرد و با خوشحالی موادو گرفت و رفت.تا ته پارك که رسید صد دفعه افتاد و بلند شد.عین آدماي کور که جلوشونو نمی دیدن خودشو به دار و درخت می زد.من و لیلا هم همین جور نگاش می کردیم.
لیلا گفت: به نظر تو این زنده خونه می رسه ؟
گفتم: عزرائیل که کارش نداره.همین جوري بخواد ادامه بده حتما خودکشی می کنه.
لیلا دستشو انداخت دور گردنم و گفت:خب فیلم هندي تموم شد.بریم یه گشتی تو پارك بزنیم.
با خوشحال گفتم: بریم.
چند قدم راه رفتیم.
لیلا گفت: پفک می خوري؟
- نه مضره.می دونی هر یه دونه پفکی که بخوري یک ماه طول میکشه تا کلیه ت تمیز شه؟
- شوخی می کنی؟
- نه جدي میگم. من الان دوساله دیگه چیپس و پفک نمی خورم.
- پس چی بخوریم؟
- آب هویج بستنی.
- خانم خوش اشتها! فکر پولشم باش!
یه پسري از پشت سرمون گفت: آب هویج بستنی با من!
سرمونو چرخوندیم، دیدیم دو تا پسر عین اجل وایسادن.
لیلا گفت: به به.خان وحید وخان ناصر ..اَ این طرفا؟
دو تا ییشون اومدن جلومون وایسادن.
یکیش گفت: داشتیم رد می شدیم گفتیم یه عرض ادب کنیم .
به من نگاه کرد و گفت:دوست جدیده؟...اینم می خواي بدبخت کنی؟
لیلا: زر نزن جنس می خواي؟ بگیر و برو.
- قربون محبت لیلیت ...ترك کردیم!
لیلا: چی؟! ترك کردي؟
سرشو عقب کشید:می گم رنگ و روتون وا شده،نگو اثرات ترکه.آفرین،آفرین،کار بسیار شایسته اي کردین!
-نمی خواي معرفی کنی؟
#پارت_۱۰۱
لیلا نگام می کرد. گفتم: اگه ندي خودم میدما؟
پوفی کرد و گفت:آیناز من از دست تو چیکار کنم؟می خواي براي خودت دردسر درست کنی؟به احترام ریش سفیدت این کارو می کنم.
موادو گرفت جلوش و گفت: بگیر ولی گفته باشم این دفعه آخره.
دختره با آستیناش که تا نوك انگشتاش بود،اشکاشو پاك کرد و با خوشحالی موادو گرفت و رفت.تا ته پارك که رسید صد دفعه افتاد و بلند شد.عین آدماي کور که جلوشونو نمی دیدن خودشو به دار و درخت می زد.من و لیلا هم همین جور نگاش می کردیم.
لیلا گفت: به نظر تو این زنده خونه می رسه ؟
گفتم: عزرائیل که کارش نداره.همین جوري بخواد ادامه بده حتما خودکشی می کنه.
لیلا دستشو انداخت دور گردنم و گفت:خب فیلم هندي تموم شد.بریم یه گشتی تو پارك بزنیم.
با خوشحال گفتم: بریم.
چند قدم راه رفتیم.
لیلا گفت: پفک می خوري؟
- نه مضره.می دونی هر یه دونه پفکی که بخوري یک ماه طول میکشه تا کلیه ت تمیز شه؟
- شوخی می کنی؟
- نه جدي میگم. من الان دوساله دیگه چیپس و پفک نمی خورم.
- پس چی بخوریم؟
- آب هویج بستنی.
- خانم خوش اشتها! فکر پولشم باش!
یه پسري از پشت سرمون گفت: آب هویج بستنی با من!
سرمونو چرخوندیم، دیدیم دو تا پسر عین اجل وایسادن.
لیلا گفت: به به.خان وحید وخان ناصر ..اَ این طرفا؟
دو تا ییشون اومدن جلومون وایسادن.
یکیش گفت: داشتیم رد می شدیم گفتیم یه عرض ادب کنیم .
به من نگاه کرد و گفت:دوست جدیده؟...اینم می خواي بدبخت کنی؟
لیلا: زر نزن جنس می خواي؟ بگیر و برو.
- قربون محبت لیلیت ...ترك کردیم!
لیلا: چی؟! ترك کردي؟
سرشو عقب کشید:می گم رنگ و روتون وا شده،نگو اثرات ترکه.آفرین،آفرین،کار بسیار شایسته اي کردین!
-نمی خواي معرفی کنی؟
۲.۳k
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.