عشق پادشاه (پارت۵)
عشق پادشاه (پارت۵)
پادشاه حسابی ذوق کرده بودن
* چرا انقدر خوشحالین
& بعد مدت ها سعی کردم مهربان باشم خیلی خوبه
* پادشاه یه سوال برام پیش آمده
& چی هرچی هست بپرس
* شما تک فرزندین اصلا مادر و پدرتون کجا هستن
& نه من یک برادر کوچیک تر داشتم که دشمنای پدرم کشتنش و بعدش خود پدرمم کشتن مادرم وقتی من بچه بودم به خاطر بیماریش فوت کرد یه مادر خونده داشتم که فهمیدم اون پشت قتل پدرم بوده برای اینکه خودش بتونه فرمانروا بشه پدرم و برادرم رو کشت و حتی نمیخواست منم بکشه منم بعد از فهمیدن این موضوع دستور دادن سرش رو قطع کنن
* واو داستان زندگیتون طبق انتظاراتم خیلی پیچیده و دردناک هست
& من اولین بار شمارو موقع شکار توی جنگل دیدم که داشتین با پروانه ها بازی میکردین و زیاد از زندگیتون نمیدونم چطوره برام تعریف کنید
* پدر من قبلا یه تاجر پولدار بود ولی گولش زدن و کل پول هاشو از دست داد و زندگیمون دیگه مثل قبل نشد همش کار میکردیم تا یه پولی واسه زندگی در بیاریم
& برادر یا خواهر نداری
*یه برادر ناتنی داشتم سعی کرد بهم تجاوز کنه مادرم پدرم دیدنش و از خونه بیرونش کردن و کلا فرستادنش یه شهر دیگه مامانم گفت برادر ناتنیمو وقتی گم شده بودپیداش کردن و ازش نگه داری کردن
& یه چیزی واسم جالبه ملکه
* چی
& چجوری همه رسومات سلطنتی رو بلدین
* باکمک اون کتاب همونی که دیشب بهتون دادم تا بخونیدش وقتی ده سالم بود پدرم اون کتاب رو بهم داد و گفت هدیه مادرم هست مادرم قبل از اینکه از دنیا بره اون کتاب رو نوشت جون همیشه دوست داشت اگه دختر دار بشه دخترش زن شاه بشه
& خب مادرت به آرزوش رسیده
* اره
& دیگه چه چیز هایی بلدین که رو نکردین
* شمشیر بازی ، شکار ، اسب سواری ، گلدوزی ، نقاشی
پادشاه حسابی ذوق کرده بودن
* چرا انقدر خوشحالین
& بعد مدت ها سعی کردم مهربان باشم خیلی خوبه
* پادشاه یه سوال برام پیش آمده
& چی هرچی هست بپرس
* شما تک فرزندین اصلا مادر و پدرتون کجا هستن
& نه من یک برادر کوچیک تر داشتم که دشمنای پدرم کشتنش و بعدش خود پدرمم کشتن مادرم وقتی من بچه بودم به خاطر بیماریش فوت کرد یه مادر خونده داشتم که فهمیدم اون پشت قتل پدرم بوده برای اینکه خودش بتونه فرمانروا بشه پدرم و برادرم رو کشت و حتی نمیخواست منم بکشه منم بعد از فهمیدن این موضوع دستور دادن سرش رو قطع کنن
* واو داستان زندگیتون طبق انتظاراتم خیلی پیچیده و دردناک هست
& من اولین بار شمارو موقع شکار توی جنگل دیدم که داشتین با پروانه ها بازی میکردین و زیاد از زندگیتون نمیدونم چطوره برام تعریف کنید
* پدر من قبلا یه تاجر پولدار بود ولی گولش زدن و کل پول هاشو از دست داد و زندگیمون دیگه مثل قبل نشد همش کار میکردیم تا یه پولی واسه زندگی در بیاریم
& برادر یا خواهر نداری
*یه برادر ناتنی داشتم سعی کرد بهم تجاوز کنه مادرم پدرم دیدنش و از خونه بیرونش کردن و کلا فرستادنش یه شهر دیگه مامانم گفت برادر ناتنیمو وقتی گم شده بودپیداش کردن و ازش نگه داری کردن
& یه چیزی واسم جالبه ملکه
* چی
& چجوری همه رسومات سلطنتی رو بلدین
* باکمک اون کتاب همونی که دیشب بهتون دادم تا بخونیدش وقتی ده سالم بود پدرم اون کتاب رو بهم داد و گفت هدیه مادرم هست مادرم قبل از اینکه از دنیا بره اون کتاب رو نوشت جون همیشه دوست داشت اگه دختر دار بشه دخترش زن شاه بشه
& خب مادرت به آرزوش رسیده
* اره
& دیگه چه چیز هایی بلدین که رو نکردین
* شمشیر بازی ، شکار ، اسب سواری ، گلدوزی ، نقاشی
۶۰.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.