عشق پادشاه ( پارت ۴)
عشق پادشاه ( پارت ۴)
پادشاه از جاش بلند شد و شمشیر رو پرت کرد اونور گردن ملکه خونی شده بود پادشاه دست ملکه رو گرفت و بردش پیش پزشک دربار و از پزشک خواست از اونجا بره تا خودش زخم گردن ملکه رو پاک کنه و مرحم بزنه (توی زمان قدیم برای از بین رفتن جای زخم و خوب شدن زخم مرحم میزدن رو زخم)پزشک دربار بیرون رفت
& ملکه من حتی خودمم دوست ندارم اینجوری باشم ولی ژنی که درونم هست برعکس عمل میکنه تو کار احمقانه ای کردی و اولین و اخرین کسی هستی که بعد انجام یه کار احمقانه سرشو نمیزنم و باید متشکر باشی دردی که من توی این سال ها دارم میکشم خیلی سخته وقتی جانشین پدرم شدم چون خیلی مهربان بودم هیچ کس ازم حساب نمیبرد و کم کم سلطنت داشت از هم میپاشید ولی وقتی هم سن تو بودن تصمیم گرفتم مهربانی و بخشندگی رو بزارم کنار چون به هیچ دردی نمیخوره
* اشتباه میکنید
& تو الان به پادشاه مملکت گفتی اشتباه میکنه
* اگه از مهربانی خوب استفاده کنید هم کشور خوب اداره میشه هم مردم ازتون حساب میبرن
& خب پس بیا یه کاری کنیم اگه تو تونستی بهم یاد بدی هم مهربان باشم هم کشور رو اداره کنم هم بااینکه مهربانم مردم ازم حساب ببرن من هم به حرفات گوش میدم اما اگه نتونستی بهم اینو یاد بدی تو به حرف های من گوش میکنی یک هفته وقت داری
* باشه قبول
پادشاه روی زخم ملکه مرحم گذاشت و بعد زخم ملکه رو بست و آماده شدن برای آموزش ملکه کتابی که پدرش وقتی بچه بود بهش داده بود رو به پادشاه داد و از پادشاه خواست اون کتاب رو خوب مطالعه کنه تا برای تمرین های فردا بیشتر آماده باشه ملکه رفت و خوابید پادشاه تا دیروقت بیدار بود و توی مطالعه اون کتاب غرق شده بود تا اینکه بالاخره خوابش برد صبح وقتی پادشاه بیدار شد به اتاق ملکه رفت و ورودش رو اعلام کردن
& صبح بخیر ملکه
* انگار مطالعه اون کتاب روتون تاثیر گذاشته اما نباید تا دیروقت مطالعه کنید دیشب همونجوری خوابتون برده بود
& اره
پادشاه رفت و روبه روی ملکه نشست
* خب درس اول سلام کردن و صبح بخیر گفتن به افراد داخل دربار به خصوص ندیمه ها
& چی اونا ندیمه هستن لازم نیست
* اونا هم مثل بقیه آدم هستن باید بهشون احترام بزارید
بعد از تموم شدن درس پادشاه ملکه و پادشاه رفتن داخل باغ قصر تا قدم بزنند و اولین برخوردشان با ندیمه ارشد بود
* سلام ندیمه ارشد صبحتون بخیر
ندیمه ارشد . سلام بانوی من صبح شما هم بخیر سلام پادشاه صبحتون بخیر
ملکه با آرنج دستش به شونه پادشاه ضربه زد
& سلام ندیمه ارشد صبحتون بخیر
ندیمه ارشد دهنش از تعجب وامونده بود و همونجوری از باغ خارج شد
پادشاه از جاش بلند شد و شمشیر رو پرت کرد اونور گردن ملکه خونی شده بود پادشاه دست ملکه رو گرفت و بردش پیش پزشک دربار و از پزشک خواست از اونجا بره تا خودش زخم گردن ملکه رو پاک کنه و مرحم بزنه (توی زمان قدیم برای از بین رفتن جای زخم و خوب شدن زخم مرحم میزدن رو زخم)پزشک دربار بیرون رفت
& ملکه من حتی خودمم دوست ندارم اینجوری باشم ولی ژنی که درونم هست برعکس عمل میکنه تو کار احمقانه ای کردی و اولین و اخرین کسی هستی که بعد انجام یه کار احمقانه سرشو نمیزنم و باید متشکر باشی دردی که من توی این سال ها دارم میکشم خیلی سخته وقتی جانشین پدرم شدم چون خیلی مهربان بودم هیچ کس ازم حساب نمیبرد و کم کم سلطنت داشت از هم میپاشید ولی وقتی هم سن تو بودن تصمیم گرفتم مهربانی و بخشندگی رو بزارم کنار چون به هیچ دردی نمیخوره
* اشتباه میکنید
& تو الان به پادشاه مملکت گفتی اشتباه میکنه
* اگه از مهربانی خوب استفاده کنید هم کشور خوب اداره میشه هم مردم ازتون حساب میبرن
& خب پس بیا یه کاری کنیم اگه تو تونستی بهم یاد بدی هم مهربان باشم هم کشور رو اداره کنم هم بااینکه مهربانم مردم ازم حساب ببرن من هم به حرفات گوش میدم اما اگه نتونستی بهم اینو یاد بدی تو به حرف های من گوش میکنی یک هفته وقت داری
* باشه قبول
پادشاه روی زخم ملکه مرحم گذاشت و بعد زخم ملکه رو بست و آماده شدن برای آموزش ملکه کتابی که پدرش وقتی بچه بود بهش داده بود رو به پادشاه داد و از پادشاه خواست اون کتاب رو خوب مطالعه کنه تا برای تمرین های فردا بیشتر آماده باشه ملکه رفت و خوابید پادشاه تا دیروقت بیدار بود و توی مطالعه اون کتاب غرق شده بود تا اینکه بالاخره خوابش برد صبح وقتی پادشاه بیدار شد به اتاق ملکه رفت و ورودش رو اعلام کردن
& صبح بخیر ملکه
* انگار مطالعه اون کتاب روتون تاثیر گذاشته اما نباید تا دیروقت مطالعه کنید دیشب همونجوری خوابتون برده بود
& اره
پادشاه رفت و روبه روی ملکه نشست
* خب درس اول سلام کردن و صبح بخیر گفتن به افراد داخل دربار به خصوص ندیمه ها
& چی اونا ندیمه هستن لازم نیست
* اونا هم مثل بقیه آدم هستن باید بهشون احترام بزارید
بعد از تموم شدن درس پادشاه ملکه و پادشاه رفتن داخل باغ قصر تا قدم بزنند و اولین برخوردشان با ندیمه ارشد بود
* سلام ندیمه ارشد صبحتون بخیر
ندیمه ارشد . سلام بانوی من صبح شما هم بخیر سلام پادشاه صبحتون بخیر
ملکه با آرنج دستش به شونه پادشاه ضربه زد
& سلام ندیمه ارشد صبحتون بخیر
ندیمه ارشد دهنش از تعجب وامونده بود و همونجوری از باغ خارج شد
۶۸.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.