رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_243
_ عه داشت لقمه میذاشت دهنت چرا پاشدی!
+دهن منو باز نکن خب؟!
_بدتم نمیومد!
+ادم چندبار عاشق میشه؟! دوسداره با چند نفر تجربه کنه همه چیو!
میخواستم اذیتش کنم
_بستگی داره طرف کی باشه! مثلا اگه شروین باشه
ماهور عصبی اومد نزدیکم چسبیدم ب اوپن آشپزخونه
+خب!
رفتم نزدیک تر و اروم لب زدم
_اگه شروین باشه ک هیچی اگه تو باشی صدبار عاشقت میشم!!
قبل هر واکنشی سریع اومدم بیرون پیش بقیه
با لبخند نشستم سرمیز کنار شروین و صبحونمو میخوردم امروز اخرشه دیگه کم مونده
بعد صبحونه شروین به بهونه کار رفت بیرون کلی استرس گرفته بودم از طرفی زودتر میخواستم تموم شه از طرفی شروین چی میشد! قطعا از لحاظ روحی نابود میشد فکرشو نمیکنه من اینجوری دورش زده باشم! گرچه روشنک گفت بهتره مام جوری جلوه بدیم که نمیدونیم و رادوینو روشنک نفوذی بودن!
قرار بود ناهارو با طرف معامله بخوریم و همونجام کارشونو اوکی کنن اونم بازداشت شه و خلاص!
جدیدا متوجه شدیم شروین بین المللی کار میکنه و همه فکر میکنن پدرش سردسته اینه دم و دستگاهه و بخاطر همینه کسی به شروین مشکوک نشده با وجود مدارک جعلی که نشون میده اون تو بیمارستان کار میکنه و یکی دیگه رو جا زده بجای خودش! فکر همه جاشو کرده جز این!من اخرین کسی م که انتظار داره دورش بزنم!
تمام این 4 ساعتو با استرس گذورندم که شروین اومد به محض رسیدنش رفت پیش شیدا و کلی باهم حرف زدن
بعدم با شاهین حرف زدو اومد پیشمون
شروین: خب بریم!
همگی اماده شدیم که بریم سر محلی که طرف بهمون ادرس داده بود!
مارو برای ناهار دعوت کرده بودو شروینو خودش یه گوشه دیگه در حال معامله و صحبتای اخر
من اخرشم نفهمیدم اینهمه جنس و کجا نگه میداره و واقعا جطور انقدر نفوذ داره که جنس حمل میکنه و با کشتی و هواپیما جابجا میشن!
داشت دنبال چیزی میگشت که بریم تو ماشین منم همینجوری نگاش میکردم یه لحظه چشمش خورد بهم بی حرف بغلش کردم
_شروین
شروین:جونم عزیزم
_اگه بهت میگفتم همه اینکاراو بیخیال شو جوابت چی بود؟!
شروین: الانم دیر نیست! بگو تا جوابشو بفهمی!
_خب اگه میگفتم!
شروین: من خیلی وقته جوابتو دادم! منتها کلی وقت میبره این یکی تموم شه بهت قول میدم خودن این امپراطوری و تموم میکنم!
_یعنی چی!؟
شروین: کلی ادم داریم همه جا! همشون لو میرن کل باند نابود میشه مام میریم یه جای دور زندگیمونو میکنیم! تموم زندگیمو فقط با یه اشاره بهت میدم! خوب میدونی بخاطر تو هرکاری میکنم!
با بغض نگاش کردم
کاش انقد دیر نبود!
کاش اینجوری نمیشد متاسفم!
کاش کاری ازم برمیومد اما نمیتونم شروین! نمیتونم فراریت بدم چون میدونم دست از سر هیچکس بر نمیداری تا انتقام نگیری دلت اروم نمیشه!
شروین لباشو گذاشت رو لبام...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #دخترونه #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #love #تکست_خاص
_ عه داشت لقمه میذاشت دهنت چرا پاشدی!
+دهن منو باز نکن خب؟!
_بدتم نمیومد!
+ادم چندبار عاشق میشه؟! دوسداره با چند نفر تجربه کنه همه چیو!
میخواستم اذیتش کنم
_بستگی داره طرف کی باشه! مثلا اگه شروین باشه
ماهور عصبی اومد نزدیکم چسبیدم ب اوپن آشپزخونه
+خب!
رفتم نزدیک تر و اروم لب زدم
_اگه شروین باشه ک هیچی اگه تو باشی صدبار عاشقت میشم!!
قبل هر واکنشی سریع اومدم بیرون پیش بقیه
با لبخند نشستم سرمیز کنار شروین و صبحونمو میخوردم امروز اخرشه دیگه کم مونده
بعد صبحونه شروین به بهونه کار رفت بیرون کلی استرس گرفته بودم از طرفی زودتر میخواستم تموم شه از طرفی شروین چی میشد! قطعا از لحاظ روحی نابود میشد فکرشو نمیکنه من اینجوری دورش زده باشم! گرچه روشنک گفت بهتره مام جوری جلوه بدیم که نمیدونیم و رادوینو روشنک نفوذی بودن!
قرار بود ناهارو با طرف معامله بخوریم و همونجام کارشونو اوکی کنن اونم بازداشت شه و خلاص!
جدیدا متوجه شدیم شروین بین المللی کار میکنه و همه فکر میکنن پدرش سردسته اینه دم و دستگاهه و بخاطر همینه کسی به شروین مشکوک نشده با وجود مدارک جعلی که نشون میده اون تو بیمارستان کار میکنه و یکی دیگه رو جا زده بجای خودش! فکر همه جاشو کرده جز این!من اخرین کسی م که انتظار داره دورش بزنم!
تمام این 4 ساعتو با استرس گذورندم که شروین اومد به محض رسیدنش رفت پیش شیدا و کلی باهم حرف زدن
بعدم با شاهین حرف زدو اومد پیشمون
شروین: خب بریم!
همگی اماده شدیم که بریم سر محلی که طرف بهمون ادرس داده بود!
مارو برای ناهار دعوت کرده بودو شروینو خودش یه گوشه دیگه در حال معامله و صحبتای اخر
من اخرشم نفهمیدم اینهمه جنس و کجا نگه میداره و واقعا جطور انقدر نفوذ داره که جنس حمل میکنه و با کشتی و هواپیما جابجا میشن!
داشت دنبال چیزی میگشت که بریم تو ماشین منم همینجوری نگاش میکردم یه لحظه چشمش خورد بهم بی حرف بغلش کردم
_شروین
شروین:جونم عزیزم
_اگه بهت میگفتم همه اینکاراو بیخیال شو جوابت چی بود؟!
شروین: الانم دیر نیست! بگو تا جوابشو بفهمی!
_خب اگه میگفتم!
شروین: من خیلی وقته جوابتو دادم! منتها کلی وقت میبره این یکی تموم شه بهت قول میدم خودن این امپراطوری و تموم میکنم!
_یعنی چی!؟
شروین: کلی ادم داریم همه جا! همشون لو میرن کل باند نابود میشه مام میریم یه جای دور زندگیمونو میکنیم! تموم زندگیمو فقط با یه اشاره بهت میدم! خوب میدونی بخاطر تو هرکاری میکنم!
با بغض نگاش کردم
کاش انقد دیر نبود!
کاش اینجوری نمیشد متاسفم!
کاش کاری ازم برمیومد اما نمیتونم شروین! نمیتونم فراریت بدم چون میدونم دست از سر هیچکس بر نمیداری تا انتقام نگیری دلت اروم نمیشه!
شروین لباشو گذاشت رو لبام...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #دخترونه #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #love #تکست_خاص
۱۲.۰k
۰۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.