خون بس!
خونبس!
پارت بیست و چهارم:
ا.ت خیلی تعجب کرده بود در عین خیلی هم ترسیده بود...نگاهی به اطرافش انداخت...پر از نیرو بود که همشون ماله جونگ هو بودن
جونگ هو: خب...بلخره این دختر زیبا هم به هوش اومد!
ا.ت: شماها کی هستین...چی از جون من میخواید
جونگ هو: اوه اوه...تند نرو خانومی حالا حالاها باهم کار داریم
ا.ت: چی از من میخواین.."
جونگ هو از سر جاش بلند شد و شروع کرد به راه رفتن دور ا.ت"
جونگ هو: سوال خوبیه...ما چیزی از تو نمیخوایم....ما با اون شوهر عوضیت کار داریم
ا.ت: ش..شوهرم؟...تهیونگ؟
جونگ هو: اوهوم...خوده حرومزادش!"
ا.ت کمی تن صداش رو برد بالا و گفت"حرف دهنتو بفهم!!!"
همون لحظه جونگ هو لگدی به صورت ا.ت زد که موجب به پرت شدن ا.ت شد"
جونگ هو: خفه شو عوضی!!"
گریه ی ا.ت شدت گرفت...نصف صورتش از ضربه ی که خورده بود کامل کبود شده بود...در همون حالت گریون گفت"چی از تهیونگ میخواید؟.."
جونگ هو: تموم اسلحه هایی که از بالا سری گرفت...اونا رو تحویل بده بیاد خانومیش رو ببره"
ا.ت اشکای سمت راست صورتشو پاک کرد و گفت"اسلحه چیه چی میگید
جونگ هو: یعنی میخوای بگی چیزی راجب شغل شوهرت نمیدونی
ا.ت: فقط میدونم یه شرکت املاکی داره فقط همین
جونگ هو: اوه...پس بهت دروغ گفته...بهت نگفته که توی کار خلاف مواد و اسلحست
ا.ت: خ..خلاف؟
جونگ هو: اوهوم...یا به زبان ساده تر...مافیا!
(دلبری نبینم پارت نمیزارماا)
ادامه دارد..
پارت بیست و چهارم:
ا.ت خیلی تعجب کرده بود در عین خیلی هم ترسیده بود...نگاهی به اطرافش انداخت...پر از نیرو بود که همشون ماله جونگ هو بودن
جونگ هو: خب...بلخره این دختر زیبا هم به هوش اومد!
ا.ت: شماها کی هستین...چی از جون من میخواید
جونگ هو: اوه اوه...تند نرو خانومی حالا حالاها باهم کار داریم
ا.ت: چی از من میخواین.."
جونگ هو از سر جاش بلند شد و شروع کرد به راه رفتن دور ا.ت"
جونگ هو: سوال خوبیه...ما چیزی از تو نمیخوایم....ما با اون شوهر عوضیت کار داریم
ا.ت: ش..شوهرم؟...تهیونگ؟
جونگ هو: اوهوم...خوده حرومزادش!"
ا.ت کمی تن صداش رو برد بالا و گفت"حرف دهنتو بفهم!!!"
همون لحظه جونگ هو لگدی به صورت ا.ت زد که موجب به پرت شدن ا.ت شد"
جونگ هو: خفه شو عوضی!!"
گریه ی ا.ت شدت گرفت...نصف صورتش از ضربه ی که خورده بود کامل کبود شده بود...در همون حالت گریون گفت"چی از تهیونگ میخواید؟.."
جونگ هو: تموم اسلحه هایی که از بالا سری گرفت...اونا رو تحویل بده بیاد خانومیش رو ببره"
ا.ت اشکای سمت راست صورتشو پاک کرد و گفت"اسلحه چیه چی میگید
جونگ هو: یعنی میخوای بگی چیزی راجب شغل شوهرت نمیدونی
ا.ت: فقط میدونم یه شرکت املاکی داره فقط همین
جونگ هو: اوه...پس بهت دروغ گفته...بهت نگفته که توی کار خلاف مواد و اسلحست
ا.ت: خ..خلاف؟
جونگ هو: اوهوم...یا به زبان ساده تر...مافیا!
(دلبری نبینم پارت نمیزارماا)
ادامه دارد..
۲۳.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.