هم خونه ای (پارت ۲۰)
هم خونه ای (پارت ۲۰)
جونگ کوک ویو
به سمت آدرسی که کاسم فرستاده بود حرکت کردم رسیدم و رفتم طبقه ای که گفته بود در زدم اما درو باز نکرد دوباره در زدم اینبار در باز شد با باز شدن در تن بی جون ا.ت توی بغلم افتاد نگرانش شدم سریع رسوندمش به بیمارستان
چند ساعت بعد
بهم گفته بودن برم اتاق دکتر
تق تق
دکتر . بفرمایید
نشستم اونجا
^ خب چیزی شده
دکتر . خانم کیم ا.ت مقدار زیادی قرص خوردن ولی خوشبختانه نجات پیدا کردن ما طی آزمایشات متوجه شدیم که بدن ایشون خیلی ضعیفه اگه اینجوری پیش بره و از این ضعیف تر بشن امکان فلج شدن و یا مرگشون هست
^ خب من چجوری میتونم نجاتشان بدم
دکتر . سعی کنید ایشون رو خوشحال نگه دارید و بیشتر بهشون برسید
^ ممنون دکتر فعلا
لانا ویو ( دوست دختر جونگ کوک )
از آمریکا برگشتم میخواستم جونگ کوک رو خوشحال کنم رفتم عمارت بهم گفتن نیست چند ساعت منتظر موندم اما نیومد هرچی بهش زنگ میزدم و پیام میدادم جواب نمیداد یهو تلفن عمارت رفت روی پیغام گیر
* سلام جونگ کوک من ا.ت هستم ازت ممنونم که توی تمام سختی های زندگیم پیشم بودی و بهم دلخوشی میدادی چند روز پیش بهت قول دادم دیگه هیچ وقت سعی نکنم به خودم آسیب برسونم من ..... من واقعا عذر میخوام اما زندگی اینجوری واسم فایده نداره من الان نزدیک ۱۰ ورق قرص خوردم امیدوارم توی زندگی بعدیم ببینمت
خدافظ
ا.ت جونگ کوک در موردش بهم گفته بود دوست صمیمی جونگ کوک بود شاید جونگ کوک برای همین جواب نمیده
جونگ کوک ویو
ا.ت از بیمارستان مرخص شد بردمش داخل ماشین و به سمت عمارتم حرکت کردم رفتم داخل که یهو لانا امد جلوم اولش ترسیدم ولس بعد بغلش کردم دلم واسش تنگ شده بود یک سال میشد ندیده بودمش من با اون توی شرکت پدرم آشنا شدم و بعدش کم کم باهاش قرار گذاشتم
^ ا.ت معرفی میکنم لانا دوست دخترم
* اووو خوشبختم
لانا . همچنین
* اوپا من دیگه باید برم
^ کجا
*اونا کار دارم واقعا میرم وسایلمو جمع کنم
ا.ت ویو
بدون توجه به صدا زدن های کوک رفتم بالا وسایلم رو جمع کردم و امدم پایین و بدو بدو اونجا رو ترک کردم با تاکسی رفتم به خونم وقتی رسیدم وسایلمو گذاشتن اونجا میخواستم لباسامو در بیارم رفتم جلو آیینه نشستم برای پاک کردن آرایشم که چشمم به گردنبند توی گردنم افتاد گردنبندی که هدیه شوگا بود
جونگ کوک ویو
به سمت آدرسی که کاسم فرستاده بود حرکت کردم رسیدم و رفتم طبقه ای که گفته بود در زدم اما درو باز نکرد دوباره در زدم اینبار در باز شد با باز شدن در تن بی جون ا.ت توی بغلم افتاد نگرانش شدم سریع رسوندمش به بیمارستان
چند ساعت بعد
بهم گفته بودن برم اتاق دکتر
تق تق
دکتر . بفرمایید
نشستم اونجا
^ خب چیزی شده
دکتر . خانم کیم ا.ت مقدار زیادی قرص خوردن ولی خوشبختانه نجات پیدا کردن ما طی آزمایشات متوجه شدیم که بدن ایشون خیلی ضعیفه اگه اینجوری پیش بره و از این ضعیف تر بشن امکان فلج شدن و یا مرگشون هست
^ خب من چجوری میتونم نجاتشان بدم
دکتر . سعی کنید ایشون رو خوشحال نگه دارید و بیشتر بهشون برسید
^ ممنون دکتر فعلا
لانا ویو ( دوست دختر جونگ کوک )
از آمریکا برگشتم میخواستم جونگ کوک رو خوشحال کنم رفتم عمارت بهم گفتن نیست چند ساعت منتظر موندم اما نیومد هرچی بهش زنگ میزدم و پیام میدادم جواب نمیداد یهو تلفن عمارت رفت روی پیغام گیر
* سلام جونگ کوک من ا.ت هستم ازت ممنونم که توی تمام سختی های زندگیم پیشم بودی و بهم دلخوشی میدادی چند روز پیش بهت قول دادم دیگه هیچ وقت سعی نکنم به خودم آسیب برسونم من ..... من واقعا عذر میخوام اما زندگی اینجوری واسم فایده نداره من الان نزدیک ۱۰ ورق قرص خوردم امیدوارم توی زندگی بعدیم ببینمت
خدافظ
ا.ت جونگ کوک در موردش بهم گفته بود دوست صمیمی جونگ کوک بود شاید جونگ کوک برای همین جواب نمیده
جونگ کوک ویو
ا.ت از بیمارستان مرخص شد بردمش داخل ماشین و به سمت عمارتم حرکت کردم رفتم داخل که یهو لانا امد جلوم اولش ترسیدم ولس بعد بغلش کردم دلم واسش تنگ شده بود یک سال میشد ندیده بودمش من با اون توی شرکت پدرم آشنا شدم و بعدش کم کم باهاش قرار گذاشتم
^ ا.ت معرفی میکنم لانا دوست دخترم
* اووو خوشبختم
لانا . همچنین
* اوپا من دیگه باید برم
^ کجا
*اونا کار دارم واقعا میرم وسایلمو جمع کنم
ا.ت ویو
بدون توجه به صدا زدن های کوک رفتم بالا وسایلم رو جمع کردم و امدم پایین و بدو بدو اونجا رو ترک کردم با تاکسی رفتم به خونم وقتی رسیدم وسایلمو گذاشتن اونجا میخواستم لباسامو در بیارم رفتم جلو آیینه نشستم برای پاک کردن آرایشم که چشمم به گردنبند توی گردنم افتاد گردنبندی که هدیه شوگا بود
۷۸.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.