هم خونه ای (پارت۲۲)
هم خونه ای (پارت۲۲)
بیرون امدم موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم (عکسشو میذارم) آماده شدم دیگه کاملا حاضر بودم یه عطر با بوی وانیل زدم و رفتم پایین کیفم رو برداشتم یه بار دیگه آرایشم تو آیینه چک کردم و رفتم سمت پارکینگ سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت مکان جشن دقیقا توی مرکز سئول بود
۳۰ مین بعد
رسیدم و ماشینمو دم در پارک کردم کلی ماشین اونجا بود معلوم بود مهمونا زیادن پیاده شدم و رفتم داخل با ورودم همه بهم نگاه کردن و چشم از روم بر نمیداشتن یک جا رو برای نشستن انتخاب کردم و همونجا نشستم هنوزم نگاهم میکردن سعی کردم زیاد به نگاهشون که بعضیاش باحرس و طمع و بعضیاشم با تحسین و عشق بود توجهی نکنم خودمو با خوردن نوشیدنی مشغول کردم که یهو ۶ تا پسر از راه آمدن بیشتر توجه کردم و دیدم نامجون ، جین ، هوسوک ، جیمین ، تهیونگ ، جونگ کوک هستن آمدن و کنار من نشستن
تهیونگ . به به بانو ا.ت دیگه ما رو فراموش کردی
* نه مگه میشه بهترین دوستامو فراموش کنم
جین . راست میگه خب نمیشه واقعا
جیمین ۰ چه زیبا شدی ا.ت همه زل زدن بهت
* خجالتم ندین
همه نشسته بودیم که برنامه شروع شد پدر یونگی آمد و میکروفون رو گرفت دستش و یونگی هم امد و کنارم من نشست
& فکر نمیکنی زیادی خوشگل شدی و شونه ها و دستای سفیدت دیده میشن (اروم)
* به شما ربطی نداره آقای مین
& حالا شدم آقای مین وقتی .....
ادامه حرفش با سلام کردن پدرش قطع شد
پدرم توی میکروفون سلام کرد و تشکر کرد و گفت دلیل این جشن سالگرد۷ سالگی شرکتشون هست
بعد از تمام شدن جشن رفتم پیش یونگی و گردنبند رو بهش دادم و سریع از اونجا خارج شدم برام جالب بود که اون دختره امروز کنارش نبود
سوار ماشینم شدم و راه افتاد متوجه ون مشکی شدم که داشت دنبالم میامد واسه اینکه مطمعن بشم دنبال من میاد چند تا کوچه پس کوچه رفتم یه جایی متوجه شدم که دیگه نیست یعنی دنبال من نمیامد منم باخیال راحت رفتم سمت خونم ماشینمو توی پارکینگ پارک کردم و با آسانسور رفتم طبقه بالا رسیدم اونجا و رفتم طبقه بالا توی اتاقم کیفمو گذاشتم روی میز لباسامو عوض کردم آرایشمو پاک کردم و رفتم طبقه پایین که زنگ خونم زده شد از چشمی نگاه کردم کسی نبود ولی یه پاکت دم در بود درو باز کردم تا پاکتو برداشتم یکی منو به تو هل داد متوجه شدم یونگیه
بیرون امدم موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم (عکسشو میذارم) آماده شدم دیگه کاملا حاضر بودم یه عطر با بوی وانیل زدم و رفتم پایین کیفم رو برداشتم یه بار دیگه آرایشم تو آیینه چک کردم و رفتم سمت پارکینگ سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت مکان جشن دقیقا توی مرکز سئول بود
۳۰ مین بعد
رسیدم و ماشینمو دم در پارک کردم کلی ماشین اونجا بود معلوم بود مهمونا زیادن پیاده شدم و رفتم داخل با ورودم همه بهم نگاه کردن و چشم از روم بر نمیداشتن یک جا رو برای نشستن انتخاب کردم و همونجا نشستم هنوزم نگاهم میکردن سعی کردم زیاد به نگاهشون که بعضیاش باحرس و طمع و بعضیاشم با تحسین و عشق بود توجهی نکنم خودمو با خوردن نوشیدنی مشغول کردم که یهو ۶ تا پسر از راه آمدن بیشتر توجه کردم و دیدم نامجون ، جین ، هوسوک ، جیمین ، تهیونگ ، جونگ کوک هستن آمدن و کنار من نشستن
تهیونگ . به به بانو ا.ت دیگه ما رو فراموش کردی
* نه مگه میشه بهترین دوستامو فراموش کنم
جین . راست میگه خب نمیشه واقعا
جیمین ۰ چه زیبا شدی ا.ت همه زل زدن بهت
* خجالتم ندین
همه نشسته بودیم که برنامه شروع شد پدر یونگی آمد و میکروفون رو گرفت دستش و یونگی هم امد و کنارم من نشست
& فکر نمیکنی زیادی خوشگل شدی و شونه ها و دستای سفیدت دیده میشن (اروم)
* به شما ربطی نداره آقای مین
& حالا شدم آقای مین وقتی .....
ادامه حرفش با سلام کردن پدرش قطع شد
پدرم توی میکروفون سلام کرد و تشکر کرد و گفت دلیل این جشن سالگرد۷ سالگی شرکتشون هست
بعد از تمام شدن جشن رفتم پیش یونگی و گردنبند رو بهش دادم و سریع از اونجا خارج شدم برام جالب بود که اون دختره امروز کنارش نبود
سوار ماشینم شدم و راه افتاد متوجه ون مشکی شدم که داشت دنبالم میامد واسه اینکه مطمعن بشم دنبال من میاد چند تا کوچه پس کوچه رفتم یه جایی متوجه شدم که دیگه نیست یعنی دنبال من نمیامد منم باخیال راحت رفتم سمت خونم ماشینمو توی پارکینگ پارک کردم و با آسانسور رفتم طبقه بالا رسیدم اونجا و رفتم طبقه بالا توی اتاقم کیفمو گذاشتم روی میز لباسامو عوض کردم آرایشمو پاک کردم و رفتم طبقه پایین که زنگ خونم زده شد از چشمی نگاه کردم کسی نبود ولی یه پاکت دم در بود درو باز کردم تا پاکتو برداشتم یکی منو به تو هل داد متوجه شدم یونگیه
۱۳۷.۸k
۲۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.