چندپارتی جیمین وقتی فهمیدی با بهترین دوستت رابطه داره پارت ۶(اخر)
______________
ویو ادمین
صدای زنگوله ی در به صدا در اومد
_خوش....
حرفش به دیدن جیمین نصفه موند یه نفس عمیق کشید و جمله اش رو کامل گفت و جیمین رو راهنمایی کرد
+باید باهم حرف بزنیم
_اگه بازم همون حرف هاست بهتره بری
+لطفا ا/ت بزار کامل توضیح بدم
_هوففف باشع ولی دیگه نمیایی اینجا
*پرش زمانی به ساعت ۹*
_حرفت رو بزن
+ا/ت من واقعا متاسفم میدونم با گفتن متاسف بودن چیزی درست نمیشه ولی ا/ت وقتی رفتی حس کردم یه چی داخلم خالی شد وقتی یونا رفتن فهمیدم تو بودی ا/ت من تو این دو ماه دنبالت بودم ولی جایی پیدات نکردم اصلا یه لحظه بیا بریم خونه ببین وضعیتش چطوری بود
_م......من/÷بهش یه فرصت بده..... از چشماش معلوم بود چقدر ناراحته از دستت داده/ هوفففف ۲ هفته وقت داری
+واقعا*یه ذوقی کرد که نگم*
_اره پس تو این ۲ هفته خوب تلاشت رو کن
+ اون پسره
_دروغ گفتم و مهم هم نیست
که صدای گوشی ا/ت به صدا در اومد گوشیش رو نگاه کرد الکس بود که میگفت تو ماشین منتظرشه
_دیگه برو میخوام کافه رو ببندم
+باهام نمیایی؟
_امروز نه فردا
+باشه ممنونم ازت
دیگه ا/ت و جیمین از کافه رفتن بیرون و ا/ت کافه رو بست و با الکس رفت خونه و داستان رو بهش گفت و الکس خوشحال شد که یه فرصت بهش داده
خوبب حالا بریم ببینیم جیمین تو این دو ماه چه حالی داشت؟
ویو جیمین
یه هفته گذشت که یونا ولم کرد و رفت
£بلاخره شد هوراااا
+چی عشقم؟
£اهه بدم میاد میگی عشقم من خودم دوست پسر دارم
+چ...چی
£همه اینا نقشه بود ا/ت زندگیم رو نابود کرد زندگیش رو نابود کردم ولی حیف شدا دختری رو پس زدی کع به خاطرت همه چیزش رو فروخت*گوشیش زنگ خورد* عه عشقمه من دیگه باید برم جیمین جون امیدوارم بتونی پیداش کنی ولی فکر نکنم دیگه زنده باشه حالا بای بای
بعد از اون اتفاق تازه فهمیدم چه کاری با ا/ت کردم
تو این دوماه همه جارو گشتم ولی پیداش نکردم همش وسایل خونه رو میشکوندم هرجا میرفت یه خاطره ای با ا/ت داشتم تا اینکه یه روزی که داشتم تو گوشیم میچرخیدم که عکس یه کافه رو دیدم ازش خیلی تعریف شده بود و با دیدن اسم صاحب کافه تعجب کردم کیم ا/ت
یعنی ممکنه باشه رفتم و ا/ت رو دیدم
*ویو ادمین*
خوبب گشادم پس ۲ هفته گذشته و جیمین واسه ا/ت کلی کار انجام داد تا بتونه دوباره پیش خودش نگه اش داره با الکس هم حسابی جور شد و باهم وقت میگذروندن و امشب وقتی کارش تموم شد ا/ت باید بگه قبولش میکنه یا نه
*شب ساعت ۹*
+خ...خوب ا/ت
_جیمین *نفس عمیق* قبوله
+واقعا*ذوق فراوانننن*
_اهوم ولی دوباره بخوایی
+نه نه قول میدم دیگه ولت نمیکنم ا/ت پشیمون نمیشی
و این دوتا به خوبی به زندگیشون ادامه دادن ولی الکس چی شد؟
الکس هم عشقش رو پیدا کرد
و پایان
ویو ادمین
صدای زنگوله ی در به صدا در اومد
_خوش....
حرفش به دیدن جیمین نصفه موند یه نفس عمیق کشید و جمله اش رو کامل گفت و جیمین رو راهنمایی کرد
+باید باهم حرف بزنیم
_اگه بازم همون حرف هاست بهتره بری
+لطفا ا/ت بزار کامل توضیح بدم
_هوففف باشع ولی دیگه نمیایی اینجا
*پرش زمانی به ساعت ۹*
_حرفت رو بزن
+ا/ت من واقعا متاسفم میدونم با گفتن متاسف بودن چیزی درست نمیشه ولی ا/ت وقتی رفتی حس کردم یه چی داخلم خالی شد وقتی یونا رفتن فهمیدم تو بودی ا/ت من تو این دو ماه دنبالت بودم ولی جایی پیدات نکردم اصلا یه لحظه بیا بریم خونه ببین وضعیتش چطوری بود
_م......من/÷بهش یه فرصت بده..... از چشماش معلوم بود چقدر ناراحته از دستت داده/ هوفففف ۲ هفته وقت داری
+واقعا*یه ذوقی کرد که نگم*
_اره پس تو این ۲ هفته خوب تلاشت رو کن
+ اون پسره
_دروغ گفتم و مهم هم نیست
که صدای گوشی ا/ت به صدا در اومد گوشیش رو نگاه کرد الکس بود که میگفت تو ماشین منتظرشه
_دیگه برو میخوام کافه رو ببندم
+باهام نمیایی؟
_امروز نه فردا
+باشه ممنونم ازت
دیگه ا/ت و جیمین از کافه رفتن بیرون و ا/ت کافه رو بست و با الکس رفت خونه و داستان رو بهش گفت و الکس خوشحال شد که یه فرصت بهش داده
خوبب حالا بریم ببینیم جیمین تو این دو ماه چه حالی داشت؟
ویو جیمین
یه هفته گذشت که یونا ولم کرد و رفت
£بلاخره شد هوراااا
+چی عشقم؟
£اهه بدم میاد میگی عشقم من خودم دوست پسر دارم
+چ...چی
£همه اینا نقشه بود ا/ت زندگیم رو نابود کرد زندگیش رو نابود کردم ولی حیف شدا دختری رو پس زدی کع به خاطرت همه چیزش رو فروخت*گوشیش زنگ خورد* عه عشقمه من دیگه باید برم جیمین جون امیدوارم بتونی پیداش کنی ولی فکر نکنم دیگه زنده باشه حالا بای بای
بعد از اون اتفاق تازه فهمیدم چه کاری با ا/ت کردم
تو این دوماه همه جارو گشتم ولی پیداش نکردم همش وسایل خونه رو میشکوندم هرجا میرفت یه خاطره ای با ا/ت داشتم تا اینکه یه روزی که داشتم تو گوشیم میچرخیدم که عکس یه کافه رو دیدم ازش خیلی تعریف شده بود و با دیدن اسم صاحب کافه تعجب کردم کیم ا/ت
یعنی ممکنه باشه رفتم و ا/ت رو دیدم
*ویو ادمین*
خوبب گشادم پس ۲ هفته گذشته و جیمین واسه ا/ت کلی کار انجام داد تا بتونه دوباره پیش خودش نگه اش داره با الکس هم حسابی جور شد و باهم وقت میگذروندن و امشب وقتی کارش تموم شد ا/ت باید بگه قبولش میکنه یا نه
*شب ساعت ۹*
+خ...خوب ا/ت
_جیمین *نفس عمیق* قبوله
+واقعا*ذوق فراوانننن*
_اهوم ولی دوباره بخوایی
+نه نه قول میدم دیگه ولت نمیکنم ا/ت پشیمون نمیشی
و این دوتا به خوبی به زندگیشون ادامه دادن ولی الکس چی شد؟
الکس هم عشقش رو پیدا کرد
و پایان
۱۰.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.