عاشق رئیسم شدم♡پارت۱۵
عاشق رئیسم شدم♡پارت۱۵
لیا: به به ببین کیا اینجان
همه : اووو البته که نه
هارو :به به بچه ها خوش اومدین
سوهی و لیا: ممنون
رزی: خب بچه ها چی میخورین
سوهی: من یه ودکا ۲۰ درصد
بورام: یااا چقد کم
سوهی: آخه فردا باید برم سرکار
لیا:منم یه ودکا ۴۰ درصد میخوام
رزی :اوک
رزی رفت و یا دو تا ودکا برگشت
که سوهو بهم پیشنهاد رقص داد
سوهو: افتخار میدید مادمازل
سوهی: البته پرنس جوان
و بعد رفتین وسط با هم رقصیدیم
کوک ویو:
رفتم خونه دوش گرفتم یکم طراحی کردم بعد حاظر شدم رفتم سمت خونه عموم اینا
فلش یک به وقتی که رسید به خونه عموش:
از ماشین پیاده شدم و رفتم زنگ زدم
زیییینگ زیییینگ (صدای زنگ مثلا)
که یهو دیدم یوری در رو باز کرد (یوری دختر عمو کوکه)
تا منو دید پرید بغلم
یوری:کوکی جوونم خوش اومدی
از خودم جداش کردم و پرسیدم
کوک:تو کی برگشتی
یوری:امروز اومدم دلت برام تنگ نشده بود
خواستم جواب بدم که صدای زن عمو اومد
زن عمو:بچه ها بیاین تو دیگه
بعد باهام رفتیم داخل
کوک:سلام
زن عمو:سلام شیر پسرم
و بغلم کرد منم بغلش کردم
زن عمو:چرا انقد دیر به دیر میای ها
بعد از هم جدا شدیم که گفتم
کوک:سرم شلوغه زن عمو جون راستی عمو کو
زن عمو: بالا تو اتاق کارشه
کوک:باشه پس من یه سلامی بکنم یعد ییام
زن عمو: باشه عزیزم زود بیاین شام بخورین
چشمی گفتم و رفتم بالا در اتاق عمو رو زدم
تق تق
عمو: بیا تو
کوک:سلام منم عمو جان
عمو: کوک پسرم خوش اومدی
همو بغل کردیم بعد چند ثانیه از هم جدا شدی
عمو:چخبرا دیگه ی نمیگی عمویی داری زن عمویی داریا
کوک:والا عمو جان سرم خیلی شلوغه
عمو:عجب(خنده)
کوک: خب عمد بیا بریم شام وگرنه زن عمو هممون رو میکشه
عمو:آی آی پسرم بیا بریم
با عمو رفتیم پایین نشستیم سر سفره یوری کنار! من نشسته بود و عمو و زن عمو روبرومون
فلش بک به موقعی که دارن شام میخورن:
(زن عمو رو با این* و عمو رو با! نشون داده میشع)
*خب پسرم نمیخوای زن بگیری
کوک: فعلا نه زن عمو جان
*وا چرا خب این همه دختر خوشگل دورتن
کوک: بحث اون نیس ....این چند وقت سرم خیلی شلوغه نمیتونم
!کوک پسرم اما الان وقتشه
کوک: عمو قبلا هم سر این موضوع بهث کردیم و من گفتم نه الانم جوابم نه هس
*پسر چیمیشه با همین یوری ازدواج کنی یه سرمایه هم می....
کوک: زن عمو من یوری رو به عنوان خواهرم میدونم لطفا از این حرفا نزنین
!اما کو.....
کوک:عمو جان من جوابم همونیه که قبلا دادم و نظرم هیچ تغییری نمیکنه پس خودتونو خسته نکنید با اجازه من دیگه میرم
اینو گفتم پاشدم رفتم بیرون ای بابا اینا چه گیری دادن برای من زن بگیرن هوففف کلافه سوار ماشین شدم که ته بهم زنگ زد
ته:الو پسر کجایی نیستی
کوک:هوف هیچی مشغول کارم
ته: آها اگه الان مشغول کار نیستی بیا بار.
.......
شرایط پارت بعد:۷کامنت ۳ لایک😁🤧
لیا: به به ببین کیا اینجان
همه : اووو البته که نه
هارو :به به بچه ها خوش اومدین
سوهی و لیا: ممنون
رزی: خب بچه ها چی میخورین
سوهی: من یه ودکا ۲۰ درصد
بورام: یااا چقد کم
سوهی: آخه فردا باید برم سرکار
لیا:منم یه ودکا ۴۰ درصد میخوام
رزی :اوک
رزی رفت و یا دو تا ودکا برگشت
که سوهو بهم پیشنهاد رقص داد
سوهو: افتخار میدید مادمازل
سوهی: البته پرنس جوان
و بعد رفتین وسط با هم رقصیدیم
کوک ویو:
رفتم خونه دوش گرفتم یکم طراحی کردم بعد حاظر شدم رفتم سمت خونه عموم اینا
فلش یک به وقتی که رسید به خونه عموش:
از ماشین پیاده شدم و رفتم زنگ زدم
زیییینگ زیییینگ (صدای زنگ مثلا)
که یهو دیدم یوری در رو باز کرد (یوری دختر عمو کوکه)
تا منو دید پرید بغلم
یوری:کوکی جوونم خوش اومدی
از خودم جداش کردم و پرسیدم
کوک:تو کی برگشتی
یوری:امروز اومدم دلت برام تنگ نشده بود
خواستم جواب بدم که صدای زن عمو اومد
زن عمو:بچه ها بیاین تو دیگه
بعد باهام رفتیم داخل
کوک:سلام
زن عمو:سلام شیر پسرم
و بغلم کرد منم بغلش کردم
زن عمو:چرا انقد دیر به دیر میای ها
بعد از هم جدا شدیم که گفتم
کوک:سرم شلوغه زن عمو جون راستی عمو کو
زن عمو: بالا تو اتاق کارشه
کوک:باشه پس من یه سلامی بکنم یعد ییام
زن عمو: باشه عزیزم زود بیاین شام بخورین
چشمی گفتم و رفتم بالا در اتاق عمو رو زدم
تق تق
عمو: بیا تو
کوک:سلام منم عمو جان
عمو: کوک پسرم خوش اومدی
همو بغل کردیم بعد چند ثانیه از هم جدا شدی
عمو:چخبرا دیگه ی نمیگی عمویی داری زن عمویی داریا
کوک:والا عمو جان سرم خیلی شلوغه
عمو:عجب(خنده)
کوک: خب عمد بیا بریم شام وگرنه زن عمو هممون رو میکشه
عمو:آی آی پسرم بیا بریم
با عمو رفتیم پایین نشستیم سر سفره یوری کنار! من نشسته بود و عمو و زن عمو روبرومون
فلش بک به موقعی که دارن شام میخورن:
(زن عمو رو با این* و عمو رو با! نشون داده میشع)
*خب پسرم نمیخوای زن بگیری
کوک: فعلا نه زن عمو جان
*وا چرا خب این همه دختر خوشگل دورتن
کوک: بحث اون نیس ....این چند وقت سرم خیلی شلوغه نمیتونم
!کوک پسرم اما الان وقتشه
کوک: عمو قبلا هم سر این موضوع بهث کردیم و من گفتم نه الانم جوابم نه هس
*پسر چیمیشه با همین یوری ازدواج کنی یه سرمایه هم می....
کوک: زن عمو من یوری رو به عنوان خواهرم میدونم لطفا از این حرفا نزنین
!اما کو.....
کوک:عمو جان من جوابم همونیه که قبلا دادم و نظرم هیچ تغییری نمیکنه پس خودتونو خسته نکنید با اجازه من دیگه میرم
اینو گفتم پاشدم رفتم بیرون ای بابا اینا چه گیری دادن برای من زن بگیرن هوففف کلافه سوار ماشین شدم که ته بهم زنگ زد
ته:الو پسر کجایی نیستی
کوک:هوف هیچی مشغول کارم
ته: آها اگه الان مشغول کار نیستی بیا بار.
.......
شرایط پارت بعد:۷کامنت ۳ لایک😁🤧
۶.۷k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.