Season Nightmare of Love
Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 123
سویون ویو
داشتیم به آسمون نگاه میکردم که چشمم خورد به جیمین داشت به من نگاه میکرد
سویون: چرا به من نگاه میکنی؟
جیمین: چون دوست دارم..
سویون: آسمون رو ببین
جیمین: نمیخوام میخوام به همسر خوشگلم نگاه کنم
سویون:منو همیشه میبینی ولی آسمون رو نه
جیمین: باش
نگاهم رو ازش گرفتم و به آسمون دوختم ولی دوباره سنگینی نگاهش رو روی خودم احساس کردم از حرکاتش خندم گرفته بود برگشتم طرفش و با خنده گفتم
سویون: چیه؟
جیمین: دارم به ستاره خوشگلم نگاه میکنم
سویون: من ستاره ام؟
جیمین: نه تو ماه منی
سویون: حالا چرا ماه؟
جیمین: به آسمون نگاه کن...بین اون همه ستاره تنها یک ماه وجود داره که از همه قشنگ تر و بزرگ تره...اون همه ستاره توی آسمون هست ولی خورشید تنها عاشق ما شده...میگن خورشید و ماه عاشق هم بودن ولی چون زیاد همون نمیدیدند ناراحت بودن برای همین ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی به وجود اومد تا اون دوتا هم دیگه رو ببینن...خورشید لحظه شماری میکنه تا این وقوع اتفاق بیوفته تا بتونه ماهش رو ببینه...مثل من که روز ها برای شب ها لحظه شماری میکردم تا بیام جنگل و ماهم رو ببینم...
نگاهی بهش کردم..داشت به آسمون نگاه میکرد نگاهش رو از آسمون گرفت و به من دوخت...
جیمین: و الان که ماهم در کنار خودمه از نگاه کردنش سیر نمیشم و میخوام انقدر بهش نگاه کنم که بمیرم( خدا نکنه)
سویون: از این حرفا نزن من همیشه پیشتم...
جیمین: میدونم...
سویون: جیمیناا
جیمین: جانم؟
سویون: یه قولی بهم میدی؟
جیمین: چرا که نه....
سویون: بهم قول بده...که همیشه کنارم باشی و به عشقم شک نکن
جیمین: معلومه که قول میدم...من همیشه کنارتم...همیشه پیشتم
سویون: خوبه...منم همیشه پیشت میمونم...
جیمین: اهوم...
سویون سرش رو روی شونه جیمین گذاشت نسیم خنکی صورتش رو نواز کرد که برای لذت بردن از این نسیم خنک چشماش رو بست ولی به ثانیه نکشید که خوابش برد...
جیمین: سویونا..
سویون.....
جیمین: سویون عشقم....
سویون:.....
.....
ادامه دارد....
....
اینم شیش پارت دیگه...چیز دیگه ای به پایان فصل دو نمونده...
...
شرایط
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۴ فالور..
Part 123
سویون ویو
داشتیم به آسمون نگاه میکردم که چشمم خورد به جیمین داشت به من نگاه میکرد
سویون: چرا به من نگاه میکنی؟
جیمین: چون دوست دارم..
سویون: آسمون رو ببین
جیمین: نمیخوام میخوام به همسر خوشگلم نگاه کنم
سویون:منو همیشه میبینی ولی آسمون رو نه
جیمین: باش
نگاهم رو ازش گرفتم و به آسمون دوختم ولی دوباره سنگینی نگاهش رو روی خودم احساس کردم از حرکاتش خندم گرفته بود برگشتم طرفش و با خنده گفتم
سویون: چیه؟
جیمین: دارم به ستاره خوشگلم نگاه میکنم
سویون: من ستاره ام؟
جیمین: نه تو ماه منی
سویون: حالا چرا ماه؟
جیمین: به آسمون نگاه کن...بین اون همه ستاره تنها یک ماه وجود داره که از همه قشنگ تر و بزرگ تره...اون همه ستاره توی آسمون هست ولی خورشید تنها عاشق ما شده...میگن خورشید و ماه عاشق هم بودن ولی چون زیاد همون نمیدیدند ناراحت بودن برای همین ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی به وجود اومد تا اون دوتا هم دیگه رو ببینن...خورشید لحظه شماری میکنه تا این وقوع اتفاق بیوفته تا بتونه ماهش رو ببینه...مثل من که روز ها برای شب ها لحظه شماری میکردم تا بیام جنگل و ماهم رو ببینم...
نگاهی بهش کردم..داشت به آسمون نگاه میکرد نگاهش رو از آسمون گرفت و به من دوخت...
جیمین: و الان که ماهم در کنار خودمه از نگاه کردنش سیر نمیشم و میخوام انقدر بهش نگاه کنم که بمیرم( خدا نکنه)
سویون: از این حرفا نزن من همیشه پیشتم...
جیمین: میدونم...
سویون: جیمیناا
جیمین: جانم؟
سویون: یه قولی بهم میدی؟
جیمین: چرا که نه....
سویون: بهم قول بده...که همیشه کنارم باشی و به عشقم شک نکن
جیمین: معلومه که قول میدم...من همیشه کنارتم...همیشه پیشتم
سویون: خوبه...منم همیشه پیشت میمونم...
جیمین: اهوم...
سویون سرش رو روی شونه جیمین گذاشت نسیم خنکی صورتش رو نواز کرد که برای لذت بردن از این نسیم خنک چشماش رو بست ولی به ثانیه نکشید که خوابش برد...
جیمین: سویونا..
سویون.....
جیمین: سویون عشقم....
سویون:.....
.....
ادامه دارد....
....
اینم شیش پارت دیگه...چیز دیگه ای به پایان فصل دو نمونده...
...
شرایط
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۴ فالور..
- ۶.۹k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط