هیچی *-*
هیچی *-*
الکس : اره *-*
+خفه شین برین لباساتون و عوض کنین
همه رفتن سمت اتاقاشون منم رفتم سریع لباسام و عوض کردم با یه لباس خواب شیک و رفتم تو اشپزخونه شروع کردم درست کردن غذا
.....
ته و الکس و جونگ کوک داشتن تلویزیون نگاه میکردن خب کوک و الکس جای برادرم و دارن واسه همین باهاشون اوکیم دیگه اخراش بود که دستی دور کمرم قرار گرفت و سرشو برد توی گردنم
-بوی خوبی میدی
+عا چیکار میکنی بچه
-کار بدی انجام نمیدم فقط لباست یکم باز نیست؟
+برو سفره رو بچین
-یا کل بدنت معلومه
+بچه از اون روزی که تو رو اوردم یه لباس خوب نپوشیدم :/
-عاااا یادت بیارم؟
-یااا اون لباس مشکیت و یادت نمیاد؟
+یکم باز بود
-اون سفیده چی؟
+یا اخر که از دستش نزدیک بود کتک بخورم *-*
-خب اون
+اگه کوک نبود اون روز زیر مشت و لگد تو بودم هی بچه ادب میکنی میاد میزنه
-مامی *خمار
-یدونه
+نه *چپ نگاش کرد
( ایشون همون طور که داره صحبت میکنه غذا رو داره اماده میکنه )
-لطفاااا
+نه.. عه
سریع سرشو بد پشت گردنم و... م*ک محکمیزد
+اخ... تهههه
-خوشمزه ای چیکارکنم
+عوف
-کبود شد *خنده
+برو سفره رو بچین
-چشم چشم
+پسره پرو
. ........
الکس : اره *-*
+خفه شین برین لباساتون و عوض کنین
همه رفتن سمت اتاقاشون منم رفتم سریع لباسام و عوض کردم با یه لباس خواب شیک و رفتم تو اشپزخونه شروع کردم درست کردن غذا
.....
ته و الکس و جونگ کوک داشتن تلویزیون نگاه میکردن خب کوک و الکس جای برادرم و دارن واسه همین باهاشون اوکیم دیگه اخراش بود که دستی دور کمرم قرار گرفت و سرشو برد توی گردنم
-بوی خوبی میدی
+عا چیکار میکنی بچه
-کار بدی انجام نمیدم فقط لباست یکم باز نیست؟
+برو سفره رو بچین
-یا کل بدنت معلومه
+بچه از اون روزی که تو رو اوردم یه لباس خوب نپوشیدم :/
-عاااا یادت بیارم؟
-یااا اون لباس مشکیت و یادت نمیاد؟
+یکم باز بود
-اون سفیده چی؟
+یا اخر که از دستش نزدیک بود کتک بخورم *-*
-خب اون
+اگه کوک نبود اون روز زیر مشت و لگد تو بودم هی بچه ادب میکنی میاد میزنه
-مامی *خمار
-یدونه
+نه *چپ نگاش کرد
( ایشون همون طور که داره صحبت میکنه غذا رو داره اماده میکنه )
-لطفاااا
+نه.. عه
سریع سرشو بد پشت گردنم و... م*ک محکمیزد
+اخ... تهههه
-خوشمزه ای چیکارکنم
+عوف
-کبود شد *خنده
+برو سفره رو بچین
-چشم چشم
+پسره پرو
. ........
۲.۷k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.