پارت نود و هشت...
#پارت نود و هشت...
#جانان...
اومدم برم که یکی دستم رو از پشت گرفت و نزاشت برم برگشتم که دیدم دستم رو کارن گرفته و نمی زاره برم ...
پوکر نگاهی به کارین و ترانه که جلو تر رفتن کردم اروم گفتم:
اقا منم برم با کارین و ترانه؟؟؟😞
کارن: نوچ تو فقط با من میای...
پوفی کردم و اون هم همین جوری که با کامین و تیام حرف میزد اروم راه میومد حرصم گرفته بود ازش دلم میخواست خفش کنم...
بالا خره بعد از خدا ساعت رسیدیم انگار دارن مورچه میشمرن...
پسرا واسه خودشون روی میزو صندلی که بود نشستن ولی دخترا رفته بودن کنار اب واسه خودشون منم دلم میخواست برم پام رو بکنم توی اب که کارن نمیزاشت از کنارش بلند شم ...اورده منو شکنجه کنه این...
من: آقا منم برم کنار اب...خواهش...به خدا همین جام دور نمیشم...
کارن: جانان وای به حالت دور شی از دیدم برو...
از خوشحالی سریع بلند شدم بدو خودم رو رسوندم کنار اب پایین شلوارم رو زدم بالا و کفشم رو در اوردم و رفتم توی اب ...این قدر اروم شدم واقعا خیلی دوست داشتم شمال هم که میرفتیم من فقط پام رو میکردم توی اب و واسه خودم به موجا ها نگاه میکردم واسه خودم تو خاطراتم غرق بودم یاد مامان و بابا که با هم میرفتیم شمال میکردم که دستم گرفته شد..سریع به خودم اومدم که دیدم یه پسر جوونه دستم رووگرفته...
سریع دستم رو کشیدم از دستش و عقب رفتم ولی اون ولم نمیکرد دوباره اومد سمتم و پشت سر هم یه سری حوف میزد سریع عقب میرفتم که دوتا از دوستاش هم اومدم پیشش اونا میومدن سمتم و یه حرفایی میزدن و میخندیدن ترسیده بود .نمیدونستم که چی میگن عقب گرد کردم اومدم برم که شالن رو از پشت کشید از سرم در اورد روی زمین افتادم موهام باز دورم ریخته بود گریه ام گرفته بود هی میومدن نزدیک ولی خودم رو عقب میکشیدم عقب که با صدای کارن انگار روح به تنم برگشت پشت سرم خودش و کامین داشتن میومدن سمتم و کارن به عربی یه حرف هایی رو عصبی به پسره و دوستاش میزد ...
پسره ولی ول کن نبود و هی جواب کارن رو میداد تیام هم اومد ه بود کارن داشت باهاشون بحث میکرد که بعد از حرفی که پسره زد کارن و کامین نفری یه مشت زدن تو دل و صورت پسره...
دوستای پسره اومده بودن جلو و همگی با هم درگیر بودن که بعد از چند دقیقه که از خجالتشون در اومدن اونا فرار کردن کارن اومد سمتم و دستم و کشید و دنبال خودش کشوند سمت جایی که ماشین رو پارک کرده بودیم منو انداخت توی ماشین و در رو قفل کرد و رفت بعد از چند دقیقه که رفته بود اومد دوباره خیلی عصبی ولی منم خیلی ترسیده بودم اومد نشست توی ماشین و روشن کرد و حرکت کرد....
نظر😉 یکی دیگه بزارم یا بزارمتون تو خماری؟
#جانان...
اومدم برم که یکی دستم رو از پشت گرفت و نزاشت برم برگشتم که دیدم دستم رو کارن گرفته و نمی زاره برم ...
پوکر نگاهی به کارین و ترانه که جلو تر رفتن کردم اروم گفتم:
اقا منم برم با کارین و ترانه؟؟؟😞
کارن: نوچ تو فقط با من میای...
پوفی کردم و اون هم همین جوری که با کامین و تیام حرف میزد اروم راه میومد حرصم گرفته بود ازش دلم میخواست خفش کنم...
بالا خره بعد از خدا ساعت رسیدیم انگار دارن مورچه میشمرن...
پسرا واسه خودشون روی میزو صندلی که بود نشستن ولی دخترا رفته بودن کنار اب واسه خودشون منم دلم میخواست برم پام رو بکنم توی اب که کارن نمیزاشت از کنارش بلند شم ...اورده منو شکنجه کنه این...
من: آقا منم برم کنار اب...خواهش...به خدا همین جام دور نمیشم...
کارن: جانان وای به حالت دور شی از دیدم برو...
از خوشحالی سریع بلند شدم بدو خودم رو رسوندم کنار اب پایین شلوارم رو زدم بالا و کفشم رو در اوردم و رفتم توی اب ...این قدر اروم شدم واقعا خیلی دوست داشتم شمال هم که میرفتیم من فقط پام رو میکردم توی اب و واسه خودم به موجا ها نگاه میکردم واسه خودم تو خاطراتم غرق بودم یاد مامان و بابا که با هم میرفتیم شمال میکردم که دستم گرفته شد..سریع به خودم اومدم که دیدم یه پسر جوونه دستم رووگرفته...
سریع دستم رو کشیدم از دستش و عقب رفتم ولی اون ولم نمیکرد دوباره اومد سمتم و پشت سر هم یه سری حوف میزد سریع عقب میرفتم که دوتا از دوستاش هم اومدم پیشش اونا میومدن سمتم و یه حرفایی میزدن و میخندیدن ترسیده بود .نمیدونستم که چی میگن عقب گرد کردم اومدم برم که شالن رو از پشت کشید از سرم در اورد روی زمین افتادم موهام باز دورم ریخته بود گریه ام گرفته بود هی میومدن نزدیک ولی خودم رو عقب میکشیدم عقب که با صدای کارن انگار روح به تنم برگشت پشت سرم خودش و کامین داشتن میومدن سمتم و کارن به عربی یه حرف هایی رو عصبی به پسره و دوستاش میزد ...
پسره ولی ول کن نبود و هی جواب کارن رو میداد تیام هم اومد ه بود کارن داشت باهاشون بحث میکرد که بعد از حرفی که پسره زد کارن و کامین نفری یه مشت زدن تو دل و صورت پسره...
دوستای پسره اومده بودن جلو و همگی با هم درگیر بودن که بعد از چند دقیقه که از خجالتشون در اومدن اونا فرار کردن کارن اومد سمتم و دستم و کشید و دنبال خودش کشوند سمت جایی که ماشین رو پارک کرده بودیم منو انداخت توی ماشین و در رو قفل کرد و رفت بعد از چند دقیقه که رفته بود اومد دوباره خیلی عصبی ولی منم خیلی ترسیده بودم اومد نشست توی ماشین و روشن کرد و حرکت کرد....
نظر😉 یکی دیگه بزارم یا بزارمتون تو خماری؟
۱۲.۴k
۰۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.