پارت نود و نه...
#پارت نود و نه...
#کارن...
می دیدم که جانان حوصلش سر رفته هر چند همش دردسره بیرون بردنش ولی خودش تنها خونه گذاشتنش هم وقتی که حوصلش هم سر رفته واقعا یه خطر جدیه واسه خونه بخاطر همین گفتم با خودم ببرمش وقتی بهش گفتم از ذوق بی هیچ حرفی سریع رفت که بپوشه رفتم توی ماشین منتظرش نشستم سریع اومد حرکت کردم با بچه ها کافه کنار ساحل قرار داشتیم ولی چون دست جانان رو دیدم یادم اومد که یادم رفته واسش کرم بگیرم رفتم سمت داروخونه بعد از این که بهش تاکید کردم پیاده نشه رفتم و واسش کرم گرفتم و اومدم و دادم و بهش گفتم که چطوری استفاده کنه و روندم طرف ساحل جانان تا ساحل رو دید اومد سریع پیاد شه که دستش رو گرفتم و بهش گفتم که حق نداره ازم دور شه پیاده شدم که اونم پشت سرم حرکت کرد ولی این قدر محو ساحل و دریا بود عقب موند ازم برگشتم طرفش و دستش رو گرفتم و بهش نشر زدم و بردمش طرف کافه وقتی دید نمیرم طرف ساحل ذوقش خوابید رفتیم پیش بچه ها و بعد از سلام باهاشون گفتم کنارم بشینه تو خودش بود و اصلا باهامون حرف نمیزد تمام حواسش به دریا بود حتی وقتی کامین باهاش حرف زد جواب کوتاه داد خلاصه بچه ها بعد از خوردن چیزاشون بلند شدن که برن سمت ساحل که چون کارین و ترانه جلو تر رفتن میخواست باهاشون بره که گرفتمش اگه بزارم بره مطمئنا یه خراب کاری میکنه عمدا واسه زجر دادنش با بچه ها اروم راه رفتم و نزاشتم بره سمت دریا ....از قیافش موقعی که کنارم نشسته بود این قدر حرص میخورد خنده دار بود به زور خودم رو گرفته بودم تا نزنم زیر خنده حتما داشتم تو دلش فحشم میداد ...حلاصه بعد از چند دقیقه بهش اجازه دادم بره ..این جای ساحل تقرییا خلوت بود و ما همیشه اینجا می اومدیم وقتی رفت با چشم دنبالش کردم که ببینم کجا میره وقتی که فقط کمی رفت توی اب و خیالم راحت شد و دیدم همون جا ایستاده با بچه ها مشغول حرف زدن شدم همین طوری گیر حرف زدن بودیم و به تیکه هایی که تیام به کامین مینداخت میخندیدم که برگشتم ببینم که جانان کجاست که دیدم روی زمین افتاده و چند تا پسر هم بالا سرشن با برگشتن من کامین هم نگاهم رو انگار دنبال کرده بود و متوجه شده بود سریع بلند شدم از جا و بدو خودم و کامین به سمت جانان رفتیم تیام هم پشت سر ما شروع کرد اومدن صدای حرف هایی که پسره به جانان میزد رو شنیدن کفری شدم و شروع کردم بحث باهاش که گفت من که میدونم شما این خوشگله رو واسه خودتون میخواین ولی کور خوندین ما زود تر پیداش کردیم با این حرفش منو کامین عصبی نفری یه مشت حوالش کردین که بعد از اون دوستای پسره هم اومدن جلو و درگیر شدیم بعد از چند دقیقه که زدیمشون ولشون کردیم که اوناهم فرار کردن به سمت جانان رفتم و دستش رو گرفتم و سریع بردمش توی ماشین و در رو روش...
#کارن...
می دیدم که جانان حوصلش سر رفته هر چند همش دردسره بیرون بردنش ولی خودش تنها خونه گذاشتنش هم وقتی که حوصلش هم سر رفته واقعا یه خطر جدیه واسه خونه بخاطر همین گفتم با خودم ببرمش وقتی بهش گفتم از ذوق بی هیچ حرفی سریع رفت که بپوشه رفتم توی ماشین منتظرش نشستم سریع اومد حرکت کردم با بچه ها کافه کنار ساحل قرار داشتیم ولی چون دست جانان رو دیدم یادم اومد که یادم رفته واسش کرم بگیرم رفتم سمت داروخونه بعد از این که بهش تاکید کردم پیاده نشه رفتم و واسش کرم گرفتم و اومدم و دادم و بهش گفتم که چطوری استفاده کنه و روندم طرف ساحل جانان تا ساحل رو دید اومد سریع پیاد شه که دستش رو گرفتم و بهش گفتم که حق نداره ازم دور شه پیاده شدم که اونم پشت سرم حرکت کرد ولی این قدر محو ساحل و دریا بود عقب موند ازم برگشتم طرفش و دستش رو گرفتم و بهش نشر زدم و بردمش طرف کافه وقتی دید نمیرم طرف ساحل ذوقش خوابید رفتیم پیش بچه ها و بعد از سلام باهاشون گفتم کنارم بشینه تو خودش بود و اصلا باهامون حرف نمیزد تمام حواسش به دریا بود حتی وقتی کامین باهاش حرف زد جواب کوتاه داد خلاصه بچه ها بعد از خوردن چیزاشون بلند شدن که برن سمت ساحل که چون کارین و ترانه جلو تر رفتن میخواست باهاشون بره که گرفتمش اگه بزارم بره مطمئنا یه خراب کاری میکنه عمدا واسه زجر دادنش با بچه ها اروم راه رفتم و نزاشتم بره سمت دریا ....از قیافش موقعی که کنارم نشسته بود این قدر حرص میخورد خنده دار بود به زور خودم رو گرفته بودم تا نزنم زیر خنده حتما داشتم تو دلش فحشم میداد ...حلاصه بعد از چند دقیقه بهش اجازه دادم بره ..این جای ساحل تقرییا خلوت بود و ما همیشه اینجا می اومدیم وقتی رفت با چشم دنبالش کردم که ببینم کجا میره وقتی که فقط کمی رفت توی اب و خیالم راحت شد و دیدم همون جا ایستاده با بچه ها مشغول حرف زدن شدم همین طوری گیر حرف زدن بودیم و به تیکه هایی که تیام به کامین مینداخت میخندیدم که برگشتم ببینم که جانان کجاست که دیدم روی زمین افتاده و چند تا پسر هم بالا سرشن با برگشتن من کامین هم نگاهم رو انگار دنبال کرده بود و متوجه شده بود سریع بلند شدم از جا و بدو خودم و کامین به سمت جانان رفتیم تیام هم پشت سر ما شروع کرد اومدن صدای حرف هایی که پسره به جانان میزد رو شنیدن کفری شدم و شروع کردم بحث باهاش که گفت من که میدونم شما این خوشگله رو واسه خودتون میخواین ولی کور خوندین ما زود تر پیداش کردیم با این حرفش منو کامین عصبی نفری یه مشت حوالش کردین که بعد از اون دوستای پسره هم اومدن جلو و درگیر شدیم بعد از چند دقیقه که زدیمشون ولشون کردیم که اوناهم فرار کردن به سمت جانان رفتم و دستش رو گرفتم و سریع بردمش توی ماشین و در رو روش...
۶.۸k
۰۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.