تلهpt6
تلهpt6
+چی
#داری تمام کارو خراب میکنی
+چی میگی
#همینکه گفتم
میخواست بره که دستشو کشیدم سمت خودم
+میفهمی چی داری میگی ، من بخاطر تو برای اینکه اسم تو باندت خوب باشه تمام سعیمو کردم ، برای اینکه آسیب نبینی من بجات آسیب دیدن ، بخاطر تو کارایو کردم که دوست نداشتم ، من مثل دخترای دیگه بزرگ نشدم من با اسلحه و مواد مخدر و قاچاق بزرگ شدم ، درسته بخاطر انتقام مامانم اومدم پیشت ولی توام بابامی ، نباید میزاشتی انقدر آسیب ببینم (داد)
# خفه شو عوضی(همزمان با سیلی زد به آت گفت)
+خسته نشدی با این کارات منو ساکت کردی
#این هرزرو بگیرید(به بادیگاردا)
+ولم کنین
آت رو گرفتن و از خونه آوردن بیرون انداختنش تو ماشین
.
.
تهیونگ:داشتم قهوه میخورم(بچم چقدرم قهوه دوست داره)
که گوشیم زنگ خورد
-بله
£سلام قربان ، من الان دم در خونه خانم مولیانم،چند دقیقه پیش یه ون اومد یه نفر رفت داخل بعد چند دقیقه اومد بیرون و خانم مولیان رو بزور انداختن تو ماشین
-مگه مولیان بادیگارد نداره
£چندتا بادیگارد دم در هست ولی اونا کاری نکردن
-خب تو به تعقیب کردن ادامه بده منم بعد از اینکه کارم تموم شد میام پیشت
£چشم قربان
چرا باید به مولیان حمله کنند و بادیگاردها هیچ کاری نکن.
چندتا کار داشتم پس رفتم تو اتاق کارم و چندتا از مدارکو رو تکمیل کردم ، البته همین مدارکا دو ساعت طول کشید
.
.
انداختن تو ماشین و بردنم سمت عمارت قبلی بابام ، از ماشین اوردنم بیرون منم چون تو ماشین داد زده بودم دیگه نایی نداشتم که بخوام تقلا کنم پس رفتم داخل ، رفتیم تو زیر زمین خونه و منو بسته به یه صندلی
#خیلی زبون درازی کردی ، فعلا همینجا میمونی
+اگه فک میکنی ازت میترسم باید بگم که اشتباه میکنی ، من از هرکسی بترسم از تو عوضی نمیترسم
اینو گفتم که یهو بهم سیلی محکم زد و رفت.
.
الان دوساعته که اینجام ، داشتم از پنجره کوچیکی که اونجا بود به بیرون نگاه میکردم که چندتا نگهبان و لی هان
(اسم باباش) اومدن تو. بازم کردن و دوباره انداختنم تو ماشین البته این دفعه چشامو بستن ، چرا دروغ بگم ، وقتی کسیو اینطوری میدزدیم دوست داشتم بدونم چه حسی داره ، الآنم دقیقا دارم اون حسو تجربه میکنم
+چی
#داری تمام کارو خراب میکنی
+چی میگی
#همینکه گفتم
میخواست بره که دستشو کشیدم سمت خودم
+میفهمی چی داری میگی ، من بخاطر تو برای اینکه اسم تو باندت خوب باشه تمام سعیمو کردم ، برای اینکه آسیب نبینی من بجات آسیب دیدن ، بخاطر تو کارایو کردم که دوست نداشتم ، من مثل دخترای دیگه بزرگ نشدم من با اسلحه و مواد مخدر و قاچاق بزرگ شدم ، درسته بخاطر انتقام مامانم اومدم پیشت ولی توام بابامی ، نباید میزاشتی انقدر آسیب ببینم (داد)
# خفه شو عوضی(همزمان با سیلی زد به آت گفت)
+خسته نشدی با این کارات منو ساکت کردی
#این هرزرو بگیرید(به بادیگاردا)
+ولم کنین
آت رو گرفتن و از خونه آوردن بیرون انداختنش تو ماشین
.
.
تهیونگ:داشتم قهوه میخورم(بچم چقدرم قهوه دوست داره)
که گوشیم زنگ خورد
-بله
£سلام قربان ، من الان دم در خونه خانم مولیانم،چند دقیقه پیش یه ون اومد یه نفر رفت داخل بعد چند دقیقه اومد بیرون و خانم مولیان رو بزور انداختن تو ماشین
-مگه مولیان بادیگارد نداره
£چندتا بادیگارد دم در هست ولی اونا کاری نکردن
-خب تو به تعقیب کردن ادامه بده منم بعد از اینکه کارم تموم شد میام پیشت
£چشم قربان
چرا باید به مولیان حمله کنند و بادیگاردها هیچ کاری نکن.
چندتا کار داشتم پس رفتم تو اتاق کارم و چندتا از مدارکو رو تکمیل کردم ، البته همین مدارکا دو ساعت طول کشید
.
.
انداختن تو ماشین و بردنم سمت عمارت قبلی بابام ، از ماشین اوردنم بیرون منم چون تو ماشین داد زده بودم دیگه نایی نداشتم که بخوام تقلا کنم پس رفتم داخل ، رفتیم تو زیر زمین خونه و منو بسته به یه صندلی
#خیلی زبون درازی کردی ، فعلا همینجا میمونی
+اگه فک میکنی ازت میترسم باید بگم که اشتباه میکنی ، من از هرکسی بترسم از تو عوضی نمیترسم
اینو گفتم که یهو بهم سیلی محکم زد و رفت.
.
الان دوساعته که اینجام ، داشتم از پنجره کوچیکی که اونجا بود به بیرون نگاه میکردم که چندتا نگهبان و لی هان
(اسم باباش) اومدن تو. بازم کردن و دوباره انداختنم تو ماشین البته این دفعه چشامو بستن ، چرا دروغ بگم ، وقتی کسیو اینطوری میدزدیم دوست داشتم بدونم چه حسی داره ، الآنم دقیقا دارم اون حسو تجربه میکنم
۷.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.