part²⁷
part²⁷
_برای چی خودت رو بد بخت کردی؟*آروم و جدی
_الان که پدرم متوجه شده رفتی داخل اون اتاق فاکی دیگه خیلی چیزا قراره فرق کنه!
چونه ام رو بیشتر فشار داد و صورتش رو مماس صورتم در اورد. نگاهم رو ازش دزدیدم و صورتم رو به سمت دیگه هدایت کردم
_وقتی دارم باهات حرف میزنم منو نگاه کن*داد
+سر من داد نزن*بلند
+به تو چه من قراره بد بخت بشم ؟*داد و بغض
اتمام ویو ات
جئون خنده ای روی عصبانیت بر چهره آورد با غضب به ات خیره شد:_خیلی دلت میخواد بمیری نه؟*یکم بلند
دخترک خواست چیزی بگه اما احساس تهوع شدیدی که بهش دست داد فرصت رو گرفت؛سرم در دستش رو کند و با سرعت به سمت حمام رفت و درو بست،چند دقیقه بعد با رنگی پریده و چشم های قرمز از حمام خارج شد، به جئون که منتظر استاده بود نگاه کرد ، نفسی سر داد و به سمت تخت رفت اما جئون مانع رفتنش شد و دستش رو گرفت
_ببینم چت شده؟
+ه....یچی فقط مسمومیت غذایی! امروز چندمه؟
_²⁴ام
ات با شنیدن حرف جئون متعجب و نگران شد و به فکر فرو رفت
_چرا پرسیدی؟
دختر با مکث جواب داد:+امروز وقت چکاپ داشتم!باید فردا برم!*با من من و تردید
_نیازی نیست بری دکتر چا...
+نه باید برم پیش متخصص خودم....
Tomorrow ⁰⁸:²⁴ am_ویو ات
به برگه در دستم خیره شدم،با تردید برگه رو داخل کیفم گذاشتم و گوشیم رو در آوردم و به بابا پیام دادم:
+........
از دکتر تشکر کردم و از اتاق اومدم بیرون؛ کوک که در حال صحبت با یک پرستار بود تا من رو دید به سمتم اومد، دستم رو گرفت و به سمت آسانسور رفتیم،دکمه آسانسور رو زد و بهم نگاه کرد
_خب چی گفت دکتر؟*جدی
+هیچی همه چیز نرمال بود*بی حال
_اما پرستار یک چیز دیگه ای گفت
+پرستار علم غیب داشته که میتونسته حال من رو تشخیص بده؟*عصبی
_نه ولی از روی آزمایش متوجه شده چند تا هورمون و ویتامین تو بدنت کم و زیاد شده!
+چون عادت ماهانه ام عقب افتاده!چرا باید از همه چیز سر در بیاری؟*کلافه
در آسانسور باز شد،وارد آسانسور شدم بعد از بسته شدن در آسانسور ، یکباره توسط کوک به دیوار آسانسور هل داده شدم و با دیوار یکی شدم، آروم نالیدم با عصبانیت به کوک خیره شدم
+چه مرگته عوضی
_حواست به حرفایی که میزنی باشه! تازه از الان به بعد کارم باهات شروع میشه؟*آروم و دپ
صورتش رو همینجور نزدیک صورتم آورد طوری که فاصله بینمون کمتر از یک سانت بود،بدنش رو مایل به بدنم کرد و دستش رو پشت کمرم گذاشت که ناگهان...
(نظرتونراجبفیک؟)
_برای چی خودت رو بد بخت کردی؟*آروم و جدی
_الان که پدرم متوجه شده رفتی داخل اون اتاق فاکی دیگه خیلی چیزا قراره فرق کنه!
چونه ام رو بیشتر فشار داد و صورتش رو مماس صورتم در اورد. نگاهم رو ازش دزدیدم و صورتم رو به سمت دیگه هدایت کردم
_وقتی دارم باهات حرف میزنم منو نگاه کن*داد
+سر من داد نزن*بلند
+به تو چه من قراره بد بخت بشم ؟*داد و بغض
اتمام ویو ات
جئون خنده ای روی عصبانیت بر چهره آورد با غضب به ات خیره شد:_خیلی دلت میخواد بمیری نه؟*یکم بلند
دخترک خواست چیزی بگه اما احساس تهوع شدیدی که بهش دست داد فرصت رو گرفت؛سرم در دستش رو کند و با سرعت به سمت حمام رفت و درو بست،چند دقیقه بعد با رنگی پریده و چشم های قرمز از حمام خارج شد، به جئون که منتظر استاده بود نگاه کرد ، نفسی سر داد و به سمت تخت رفت اما جئون مانع رفتنش شد و دستش رو گرفت
_ببینم چت شده؟
+ه....یچی فقط مسمومیت غذایی! امروز چندمه؟
_²⁴ام
ات با شنیدن حرف جئون متعجب و نگران شد و به فکر فرو رفت
_چرا پرسیدی؟
دختر با مکث جواب داد:+امروز وقت چکاپ داشتم!باید فردا برم!*با من من و تردید
_نیازی نیست بری دکتر چا...
+نه باید برم پیش متخصص خودم....
Tomorrow ⁰⁸:²⁴ am_ویو ات
به برگه در دستم خیره شدم،با تردید برگه رو داخل کیفم گذاشتم و گوشیم رو در آوردم و به بابا پیام دادم:
+........
از دکتر تشکر کردم و از اتاق اومدم بیرون؛ کوک که در حال صحبت با یک پرستار بود تا من رو دید به سمتم اومد، دستم رو گرفت و به سمت آسانسور رفتیم،دکمه آسانسور رو زد و بهم نگاه کرد
_خب چی گفت دکتر؟*جدی
+هیچی همه چیز نرمال بود*بی حال
_اما پرستار یک چیز دیگه ای گفت
+پرستار علم غیب داشته که میتونسته حال من رو تشخیص بده؟*عصبی
_نه ولی از روی آزمایش متوجه شده چند تا هورمون و ویتامین تو بدنت کم و زیاد شده!
+چون عادت ماهانه ام عقب افتاده!چرا باید از همه چیز سر در بیاری؟*کلافه
در آسانسور باز شد،وارد آسانسور شدم بعد از بسته شدن در آسانسور ، یکباره توسط کوک به دیوار آسانسور هل داده شدم و با دیوار یکی شدم، آروم نالیدم با عصبانیت به کوک خیره شدم
+چه مرگته عوضی
_حواست به حرفایی که میزنی باشه! تازه از الان به بعد کارم باهات شروع میشه؟*آروم و دپ
صورتش رو همینجور نزدیک صورتم آورد طوری که فاصله بینمون کمتر از یک سانت بود،بدنش رو مایل به بدنم کرد و دستش رو پشت کمرم گذاشت که ناگهان...
(نظرتونراجبفیک؟)
۲۰.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.