part²⁸
part²⁸
در آسانسور باز شد ،سرمو رو به سمت در آسانسور بردم ،چند تا پرستار بودن که تا من و کوک رو دیدن تعظیم کردن
یکی از پرستارا: روز بخیر آقا جئون ....ببخشید قصد مزاحمت نداشتیم
کوک رو به عقب هول دادم لباسم رو مرتب کردم و لبخندی جدی زدم
پرستار:مزاحمنمیشیم از پله ها میریم!*با لبخند و کمی من من
+ بفرمایین تو*نگاه جدی و لبخند
پرستار ها چیزی نگفتند و وارد شدن، به رو به روم خیره و اخم کرده بودم
اتمام ویو ات
جئون تمام مدت به صورت همسرش که از خجالت سرخ شده بودن خیره بود، آروم خندید و دست ات رو گرفت.
²day later ⁰⁹:⁰⁰pm_ویو ات
روی مبل داخل تراس نشسته بودم و به منظره شهر خیره بودم از جام شرابم جرعه ای نوشیدم ، با صدای نوتیف گوشیم ، گوشیم رو از روی میز برداشتم نوتیف هام رو چک کردم
بابا:نگه اش دار
گوشی رو به سمت دیگه ای پرت کردم و نفس عمیقی کشیدم، قطعا به حرف آسونه اما در عمل؟ با باز شدن در چشمام به سمت شخصی که با عصبانیت به سمتم میومد کشیده شد
+سلام....چه زود اومدی!
+حال..ت خوبه؟
_ میخوای خوب باشم؟ بخاطر پدر عزیزت گند زد به تمام زحماتم
_این پروژه ارزش نداره و وقت تلف کردنه پول که علف هرز نیست*با عصبانیت (در حال ادا بایا ات در اوردن)
سعی کردم جدی باشم، از روی مبل بلند شدم و وارد اتاق شدم، نشستم رو تخت و به کوک خیره شدم، با عصبانیت پاهاش رو به زمین میکوبید و لباش رو میگزید، حرکاتش خنده دار و کیوت بود عین بچه خرگوش ها، نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و شروع کردم به خندیدن ،با تعجب و بعد جدیت بهم خیره شد
_خیلی شبیه مامانتی دقیقا رو مخ و مزاحمی*جدی و عصبی
تموم مدت خنده رو لبام بود تا اینکه حرفی رو زد که نباید میزد
+چی گفتی؟*آروم و خیره
_مثله اینکه کرم هستی !*جدی و عصبی
بدون نشون دادن هیچ ری اکتی به سمت رفتم و دوبار پشت سر هم بهش سیلی زدم
_چه غلطی کردی؟*جدی و ترسناک
+چیزی که لیاقتت بود رو انجام دادم،جرات داری یک بار دیگه اینطوری در مورد مامانم صحبت کن تا حالیت کنم کیم!*بلند
+تو خوبی که هرشب با یکی هستی؟ یا مامان که معتاد بوده؟
+پدر تو به خاطر خانواده مادر منه که الان تو کاخ آبی سلطنت میکنه اینو بکن تو گوشت عوضی*بلند
اتمام ویو ات
جئون که خونش به جوش اومده بود دیگه طاقت شنیدن این ناسزا ها رو نداشت،دستش رو داخل موهای ات برد و محکم کشید
_امشب از این اتاق زنده بیرون نمیری جئون ات*داد
جئون ات رو محکم به سمت مبل هل داد و به بعد به سمتش حمله ور شد
در آسانسور باز شد ،سرمو رو به سمت در آسانسور بردم ،چند تا پرستار بودن که تا من و کوک رو دیدن تعظیم کردن
یکی از پرستارا: روز بخیر آقا جئون ....ببخشید قصد مزاحمت نداشتیم
کوک رو به عقب هول دادم لباسم رو مرتب کردم و لبخندی جدی زدم
پرستار:مزاحمنمیشیم از پله ها میریم!*با لبخند و کمی من من
+ بفرمایین تو*نگاه جدی و لبخند
پرستار ها چیزی نگفتند و وارد شدن، به رو به روم خیره و اخم کرده بودم
اتمام ویو ات
جئون تمام مدت به صورت همسرش که از خجالت سرخ شده بودن خیره بود، آروم خندید و دست ات رو گرفت.
²day later ⁰⁹:⁰⁰pm_ویو ات
روی مبل داخل تراس نشسته بودم و به منظره شهر خیره بودم از جام شرابم جرعه ای نوشیدم ، با صدای نوتیف گوشیم ، گوشیم رو از روی میز برداشتم نوتیف هام رو چک کردم
بابا:نگه اش دار
گوشی رو به سمت دیگه ای پرت کردم و نفس عمیقی کشیدم، قطعا به حرف آسونه اما در عمل؟ با باز شدن در چشمام به سمت شخصی که با عصبانیت به سمتم میومد کشیده شد
+سلام....چه زود اومدی!
+حال..ت خوبه؟
_ میخوای خوب باشم؟ بخاطر پدر عزیزت گند زد به تمام زحماتم
_این پروژه ارزش نداره و وقت تلف کردنه پول که علف هرز نیست*با عصبانیت (در حال ادا بایا ات در اوردن)
سعی کردم جدی باشم، از روی مبل بلند شدم و وارد اتاق شدم، نشستم رو تخت و به کوک خیره شدم، با عصبانیت پاهاش رو به زمین میکوبید و لباش رو میگزید، حرکاتش خنده دار و کیوت بود عین بچه خرگوش ها، نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و شروع کردم به خندیدن ،با تعجب و بعد جدیت بهم خیره شد
_خیلی شبیه مامانتی دقیقا رو مخ و مزاحمی*جدی و عصبی
تموم مدت خنده رو لبام بود تا اینکه حرفی رو زد که نباید میزد
+چی گفتی؟*آروم و خیره
_مثله اینکه کرم هستی !*جدی و عصبی
بدون نشون دادن هیچ ری اکتی به سمت رفتم و دوبار پشت سر هم بهش سیلی زدم
_چه غلطی کردی؟*جدی و ترسناک
+چیزی که لیاقتت بود رو انجام دادم،جرات داری یک بار دیگه اینطوری در مورد مامانم صحبت کن تا حالیت کنم کیم!*بلند
+تو خوبی که هرشب با یکی هستی؟ یا مامان که معتاد بوده؟
+پدر تو به خاطر خانواده مادر منه که الان تو کاخ آبی سلطنت میکنه اینو بکن تو گوشت عوضی*بلند
اتمام ویو ات
جئون که خونش به جوش اومده بود دیگه طاقت شنیدن این ناسزا ها رو نداشت،دستش رو داخل موهای ات برد و محکم کشید
_امشب از این اتاق زنده بیرون نمیری جئون ات*داد
جئون ات رو محکم به سمت مبل هل داد و به بعد به سمتش حمله ور شد
۱۹.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.