tough love part54 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part54 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
مامان بزرگ اون وسط چه قر کمری می رفت انگار نه انگار دم مرگه یا نکنه دربارش دروغ گفتن که من و جونگ کوک به هم برسیم؟
امید وارم اینطور نباشه یعنی اینکه مامان بزرگ باشه اما دیگه جونگ کوکی نباشه
حالا من همش نگاهمو می دادم اون ور که دارم از خجالت آب میشن مامان بزرگم برای اینکه بیشتر حرص منو دراره هی با چشمک بهم اشاره می کرد که بیام می دید جوابی دریافت نمیکنه با انگشت شستش اشاره می کرد
وای این یه دختر ۱۴سالس در قالب یه پیرزن ۷۸ ساله چه جونی داره من اگه انقدر برقصم و بالا پایین بپرم سرگیجه میگیرم این چطور تا الان زندست با وجود اینکه دو بارم سکته کرده؟ به حق چیزای ندیده و نشنیده
مامان بزرگ که دیگه عصبانی شده بود بلند فریاد زد و گفت: عروس خانوم افتخار نمیدین بیاین وسط برامون یه قر کمر برین ببینم که عروسی برای نوم گرفتم که بتونه به خوبی بچه هاشو وضع حمل کنه؟
هفتاد فرشته کوچولو باید تو خانوادمون بیاد پاشو دیگه انقدر ناز نکن
همه ی توجه ها و نگاها روم زوم بود وای داشتم سکته می کردم سرمو سریع انداختم پایین و دستمو جلوی صورتم گرفتم که چهرم معلوم نشه دارم از خجالت میمیرم
دستمو جلوی پیشونیم گرفتم وای چرا تموم نمیشه؟ تازه هنوز هدیه ها و... نه هنوز کیکم نیاورن اوففف
تو همین حین یدفه حس کردم به نفر مچ دستمو که به پیشونیم تکیه داده بودم گرفت سرمو گرفتم بالا که میویس رو دیدم
میویس: ات جونم حالت خوبه؟ خیلی آشفته و خسته به نظر میای
از صندلیم بلند شدم و رو به روش قرار گرفتم
➕:من میرم اتاق پرو سرم درد میکنه نمی تونم تو این همه سروصدا ها باشم
داشتم می رفتم که محکم تر مچمو گرفت و نگهم داشت
میویس:ازت می خوام یه کار دیگه هم انجام بدی بعد دیگه کلا از این مراسم بری
سروپا گوش وایساده بودم باز ازم چی می خواست؟ چه چیزی رو از قلم انداختم که توبیخم میکنه؟
میویس:کیک تولد... کیک تولد جونگ کوک رو تو ببر این دستور مامان بزرگه
چیییی؟ این پیره زن تا خودش مارو به عقد هم درنیاره و دستامونو تو دست هم نزاره دست بردار نیست
مامان بزرگ جونگ کوک چی زاییدهههه! عجب عجوبه ایه این دیگه کیه بابا! خودش مارو کفن میکنه بعد میمیره
➕:دیگه ازم همچین چیزی رو نخواین بسه دیگه چرا ولم نمی کنین برین وی زندگی خودتون منم به زندگی خودم برسم؟
من دیگه میرم...
قدم برداشتم که برم اما ناگهان یه چیزی یادم افتاد که باعث توقفم شد برگشتم سمتش
➕:عا راستی اینو برای تولد اون... گرفتم بهش بده من دیگه میرم رفع زحمت کنم
بای بای... (بی اعصاب مگه چی گفت حالا)
میویس: من بهش نمیدم اگه می خوای باید خودت با دستات بری تقدیمش کنی بگی تولدت مبارک من این کارو نمی کنم منو دخالت نده
اه خدایا چرا من؟
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
مامان بزرگ اون وسط چه قر کمری می رفت انگار نه انگار دم مرگه یا نکنه دربارش دروغ گفتن که من و جونگ کوک به هم برسیم؟
امید وارم اینطور نباشه یعنی اینکه مامان بزرگ باشه اما دیگه جونگ کوکی نباشه
حالا من همش نگاهمو می دادم اون ور که دارم از خجالت آب میشن مامان بزرگم برای اینکه بیشتر حرص منو دراره هی با چشمک بهم اشاره می کرد که بیام می دید جوابی دریافت نمیکنه با انگشت شستش اشاره می کرد
وای این یه دختر ۱۴سالس در قالب یه پیرزن ۷۸ ساله چه جونی داره من اگه انقدر برقصم و بالا پایین بپرم سرگیجه میگیرم این چطور تا الان زندست با وجود اینکه دو بارم سکته کرده؟ به حق چیزای ندیده و نشنیده
مامان بزرگ که دیگه عصبانی شده بود بلند فریاد زد و گفت: عروس خانوم افتخار نمیدین بیاین وسط برامون یه قر کمر برین ببینم که عروسی برای نوم گرفتم که بتونه به خوبی بچه هاشو وضع حمل کنه؟
هفتاد فرشته کوچولو باید تو خانوادمون بیاد پاشو دیگه انقدر ناز نکن
همه ی توجه ها و نگاها روم زوم بود وای داشتم سکته می کردم سرمو سریع انداختم پایین و دستمو جلوی صورتم گرفتم که چهرم معلوم نشه دارم از خجالت میمیرم
دستمو جلوی پیشونیم گرفتم وای چرا تموم نمیشه؟ تازه هنوز هدیه ها و... نه هنوز کیکم نیاورن اوففف
تو همین حین یدفه حس کردم به نفر مچ دستمو که به پیشونیم تکیه داده بودم گرفت سرمو گرفتم بالا که میویس رو دیدم
میویس: ات جونم حالت خوبه؟ خیلی آشفته و خسته به نظر میای
از صندلیم بلند شدم و رو به روش قرار گرفتم
➕:من میرم اتاق پرو سرم درد میکنه نمی تونم تو این همه سروصدا ها باشم
داشتم می رفتم که محکم تر مچمو گرفت و نگهم داشت
میویس:ازت می خوام یه کار دیگه هم انجام بدی بعد دیگه کلا از این مراسم بری
سروپا گوش وایساده بودم باز ازم چی می خواست؟ چه چیزی رو از قلم انداختم که توبیخم میکنه؟
میویس:کیک تولد... کیک تولد جونگ کوک رو تو ببر این دستور مامان بزرگه
چیییی؟ این پیره زن تا خودش مارو به عقد هم درنیاره و دستامونو تو دست هم نزاره دست بردار نیست
مامان بزرگ جونگ کوک چی زاییدهههه! عجب عجوبه ایه این دیگه کیه بابا! خودش مارو کفن میکنه بعد میمیره
➕:دیگه ازم همچین چیزی رو نخواین بسه دیگه چرا ولم نمی کنین برین وی زندگی خودتون منم به زندگی خودم برسم؟
من دیگه میرم...
قدم برداشتم که برم اما ناگهان یه چیزی یادم افتاد که باعث توقفم شد برگشتم سمتش
➕:عا راستی اینو برای تولد اون... گرفتم بهش بده من دیگه میرم رفع زحمت کنم
بای بای... (بی اعصاب مگه چی گفت حالا)
میویس: من بهش نمیدم اگه می خوای باید خودت با دستات بری تقدیمش کنی بگی تولدت مبارک من این کارو نمی کنم منو دخالت نده
اه خدایا چرا من؟
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۶.۴k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.