رمان شاهزاده اهریمن پارت 8
#پارت_8
امسال یازدهم ریاضی با وجود ویهان آرمیا و شاگردان ممتازی مثل کارن رایان و آیهان آینده درخشانی داره و چشم امید همه ما روی شماست.
خب دیگه بیشتر از این وقت کلاس رو نمیگرم
آقای نامی ممنون ک وقت کلاستون رو در اختیارم گذاشتین.
نامی: اختیار دارید آقای صداقت.
+: صداقتتتت؟
پس اون همون مدیر مدرسه است
هع، چ مسخره
انگار ن انگار اون کسی بود ک برای ثبتنام سنگ مینداخت جلومون بعد الان برام ارمیا ارمیا میکنه
خودشیرین چاپلوس
فامیلیت باید ریاکار باشه ن صداقت.
نامی: خب پسرا امروز ک روز اوله باید تو خونه دوره کنید
هندسه درسی نیست ک بخواید سری سری ازش بگذرید.
فرید: آقا ما کتاب نداریم.
نامی: نیازی نیست چون نمیخوام درس بدم فقط چیز های مهم رو یاد آوری میکنم و ی مرور سطحی.
+: یادتونه گفت مرور سطحی؟
سطحیش تا آخر زنگ طول کشید
خدا ب داد عمیقش برسه
ولی از حق نگذریم دبیر خوبی بود کلاسش هم فضای خشکی نداشت تدریسش هم عالی بود.
*: اووووف راحت شدیمممم ی نگاه انداختم دیدم فریده.
×: هی آرمیا.
ارمیا: بله
نیما: چرا نگفته بودی ک توهم یکی از المپیادی هایی اونم نفر دوم.
شونه مو انداختم بالا
+: خب چ فرقی میکنه.
نیما: نه خوشم اومد
فکر میکردم از همون خر خونای چس و فسی باشی .
خب دیگه اسم بچه هارو موقع حضور غیاب فهمیدی
بعضی هاشون هم امروز نیومدن حالا میان با اونا هم آشنا میشی.
شروین: بروبچ امروز بعد مدرسه دورهمی داریم یادتون ک نرفته؟
فرید: مگه میشه یادمون بره
تازه آیهان و کارن هم تو گپ خبر دادن ک خودشون رو میرسونن.
راستین: ایول
حالا ک همه چی اوکیه بعد مدرسه همه میریم پاتوق.
فرید: ویهان تو نمیای ؟
برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم
ی جوری نگاش کرد ک انگار تپه گوه میبینه بعد صورتش کرد طرف پنجره
حالا مثلا ک چی؟
زورت اومد ی نه بگی یا ازت کم میشد حتما باید نشون میدادی چوسی هستی حال بهم زن همین الان رفت تو لیست آدمای مزخرف زندیگم .
همین طور داشتم تو دلم چیز میز بارش میکردم ک یهو نگام کرد
یا ابلفضل این چرا این جوری نگاه میکنه
همین طوری زل زده بودم بهش انگاری نمیشد نگاش نکرد
لعنتی چ خوشگل هم هست.
*: ارمیاااا با توام.
+: چی؟
شروین: تو باغ نیستی ها
دوساعته دارم صدات میکنم
ارمیا: ببخشید حواسم نبود میشه از اول بگی؟
شروین: گفتم توهم باهامون میای؟
ی نگاه ب ویهان انداختم آب دهنم قورت دادم رو ب شروین گفتم
اوم راستش دوست داشتم ک بیام ولی چون ی دفعه ای شد نمی تونم بیام
امیدوارم ناراحت نشده باشی.
شروین: خیل خب پس شمارت بده ب رایان عضوت میکنه تو گپ
اونجا هرچی شد باخبر میشی.
آرمیا: باشه.
رایان اومد سمتم از جام پاشدم
گوشیش گرفت طرفم
رایان: شمارت بزن.
+: باشه.
گوشیش گرفتم
کوفتش بشه الهی اخرین مدل ایفن دستش بود
اون وقت پسر همسایه ما با ایفن فیکشن پز میداد
من خوار این زندگیووو
ولش کن اصلا
شماره خودمو زدم تحویلش دادم
ی نگاه ب شماره انداخت سیو زد بچه خوشگل
با دهن باز شده نگاش میکردم
فرید: چی دید ک این جوری با دهن باز شده نگات میکنه؟
رایان ی نگاه بهم انداخت خیلی بی تفاوت شونه انداخت بالا گفت
رایان: خب خوشگله.
بعد از کلاس رفت بیرون..
امسال یازدهم ریاضی با وجود ویهان آرمیا و شاگردان ممتازی مثل کارن رایان و آیهان آینده درخشانی داره و چشم امید همه ما روی شماست.
خب دیگه بیشتر از این وقت کلاس رو نمیگرم
آقای نامی ممنون ک وقت کلاستون رو در اختیارم گذاشتین.
نامی: اختیار دارید آقای صداقت.
+: صداقتتتت؟
پس اون همون مدیر مدرسه است
هع، چ مسخره
انگار ن انگار اون کسی بود ک برای ثبتنام سنگ مینداخت جلومون بعد الان برام ارمیا ارمیا میکنه
خودشیرین چاپلوس
فامیلیت باید ریاکار باشه ن صداقت.
نامی: خب پسرا امروز ک روز اوله باید تو خونه دوره کنید
هندسه درسی نیست ک بخواید سری سری ازش بگذرید.
فرید: آقا ما کتاب نداریم.
نامی: نیازی نیست چون نمیخوام درس بدم فقط چیز های مهم رو یاد آوری میکنم و ی مرور سطحی.
+: یادتونه گفت مرور سطحی؟
سطحیش تا آخر زنگ طول کشید
خدا ب داد عمیقش برسه
ولی از حق نگذریم دبیر خوبی بود کلاسش هم فضای خشکی نداشت تدریسش هم عالی بود.
*: اووووف راحت شدیمممم ی نگاه انداختم دیدم فریده.
×: هی آرمیا.
ارمیا: بله
نیما: چرا نگفته بودی ک توهم یکی از المپیادی هایی اونم نفر دوم.
شونه مو انداختم بالا
+: خب چ فرقی میکنه.
نیما: نه خوشم اومد
فکر میکردم از همون خر خونای چس و فسی باشی .
خب دیگه اسم بچه هارو موقع حضور غیاب فهمیدی
بعضی هاشون هم امروز نیومدن حالا میان با اونا هم آشنا میشی.
شروین: بروبچ امروز بعد مدرسه دورهمی داریم یادتون ک نرفته؟
فرید: مگه میشه یادمون بره
تازه آیهان و کارن هم تو گپ خبر دادن ک خودشون رو میرسونن.
راستین: ایول
حالا ک همه چی اوکیه بعد مدرسه همه میریم پاتوق.
فرید: ویهان تو نمیای ؟
برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم
ی جوری نگاش کرد ک انگار تپه گوه میبینه بعد صورتش کرد طرف پنجره
حالا مثلا ک چی؟
زورت اومد ی نه بگی یا ازت کم میشد حتما باید نشون میدادی چوسی هستی حال بهم زن همین الان رفت تو لیست آدمای مزخرف زندیگم .
همین طور داشتم تو دلم چیز میز بارش میکردم ک یهو نگام کرد
یا ابلفضل این چرا این جوری نگاه میکنه
همین طوری زل زده بودم بهش انگاری نمیشد نگاش نکرد
لعنتی چ خوشگل هم هست.
*: ارمیاااا با توام.
+: چی؟
شروین: تو باغ نیستی ها
دوساعته دارم صدات میکنم
ارمیا: ببخشید حواسم نبود میشه از اول بگی؟
شروین: گفتم توهم باهامون میای؟
ی نگاه ب ویهان انداختم آب دهنم قورت دادم رو ب شروین گفتم
اوم راستش دوست داشتم ک بیام ولی چون ی دفعه ای شد نمی تونم بیام
امیدوارم ناراحت نشده باشی.
شروین: خیل خب پس شمارت بده ب رایان عضوت میکنه تو گپ
اونجا هرچی شد باخبر میشی.
آرمیا: باشه.
رایان اومد سمتم از جام پاشدم
گوشیش گرفت طرفم
رایان: شمارت بزن.
+: باشه.
گوشیش گرفتم
کوفتش بشه الهی اخرین مدل ایفن دستش بود
اون وقت پسر همسایه ما با ایفن فیکشن پز میداد
من خوار این زندگیووو
ولش کن اصلا
شماره خودمو زدم تحویلش دادم
ی نگاه ب شماره انداخت سیو زد بچه خوشگل
با دهن باز شده نگاش میکردم
فرید: چی دید ک این جوری با دهن باز شده نگات میکنه؟
رایان ی نگاه بهم انداخت خیلی بی تفاوت شونه انداخت بالا گفت
رایان: خب خوشگله.
بعد از کلاس رفت بیرون..
۴.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.