رمان شاهزاده اهریمن پارت9
#شاهزاده_اهریمن_پارت9
عکس شخصیت رایان راستین شروین در اسلاید قرار گرفته
مشخصه از اون رو مخ های زورگوع
از هیکلش هم معلومه میره باشگاه
ب قول شایان توکار دُنبه زدنه
(منظورش همون دنبل زدنه)
×:بلاخره ی رقیب واقعی پیدا کردم
این صدای جاوید نبود؟
مگه این کسیو آدم حساب میکنه ک الان بخواد ب چشم رقیب ببینه.
×: با خودتم
نمیخواد سرتو عین رادار ماهواره ای بچرخونی
شـــــت
این الان با منه؟؟
ن بابا فکر نکنم.
صدای کشیدن صندلی اومد و دیدم یکی اومد کنارم ایستاد.
آروم آروم سرم گرفتم بالا
بعــــله خود جغد شومشه
ماشالله قد نیست ک ی پا دکل ایرانسله برا خودش.
ب میز کناریم خودش رو تیکه داد
ویهان: چرا شمارت رو بهش دادی؟
وات د فاااااز
آخه یکی نیست بگه ب تو چ ربطی دارهههه
+: ببخشید اما باید بشما جواب پس بدم ک چرا شماره خـــودم رو دادم ب همکلاسیم.
رو شماره خودم تاکید کردم ک بدونه ب اون هیچ ربطی نداره.
ی نیشخند زد
ویهان: اوکی
منم همکلاسیتم پس همین الان شمارتو بده بهم.
این الان داره بهم دستور میده؟
اخم کردم رو بهش جدی گفتم
+: متاسفم ولی نمیتونم.
ی لنگه ابروش رو انداخت بالا
ویهان: چرا؟
منم مث خودش گفتم
چون از آدمای مثل تو ک فقط ب خودشون اهمیت میدن و بقیه رو آدم حساب نمیکنن خوشم نمیاد.
اینقدر حرصم گرفته بود ک متوجه نشدم تن صدام رفته بالا و بقیه بچهای توی کلاس دارن نگامون میکنن
از کارم پشیمون شدم نمیخواستم جلوی بقیه اینطوری بشه.
ویهان: تو فکر کردی کی هستی ک با من این طوری حرف میزنی هاااااان .
هان آخرش رو جوری داد زد ک چشامو بستم
ویهان: همیشه همینه
نباید آدم حسابت میکردم
تقصیر خودمه
هیچ وقت نباید ب امسالی مثل تو رو داد.
بعد ی نگاه تحقیرآمیز ب سرتا پام کردو گفت
ویهان: وقتی بهت گفت خوشگلی خوب لال مونی گرفتی
اونوقت زبونت برای من درازه
هع تو لیاقتت در همین حده.
بعد از کلاس زد بیرون...
عکس شخصیت رایان راستین شروین در اسلاید قرار گرفته
مشخصه از اون رو مخ های زورگوع
از هیکلش هم معلومه میره باشگاه
ب قول شایان توکار دُنبه زدنه
(منظورش همون دنبل زدنه)
×:بلاخره ی رقیب واقعی پیدا کردم
این صدای جاوید نبود؟
مگه این کسیو آدم حساب میکنه ک الان بخواد ب چشم رقیب ببینه.
×: با خودتم
نمیخواد سرتو عین رادار ماهواره ای بچرخونی
شـــــت
این الان با منه؟؟
ن بابا فکر نکنم.
صدای کشیدن صندلی اومد و دیدم یکی اومد کنارم ایستاد.
آروم آروم سرم گرفتم بالا
بعــــله خود جغد شومشه
ماشالله قد نیست ک ی پا دکل ایرانسله برا خودش.
ب میز کناریم خودش رو تیکه داد
ویهان: چرا شمارت رو بهش دادی؟
وات د فاااااز
آخه یکی نیست بگه ب تو چ ربطی دارهههه
+: ببخشید اما باید بشما جواب پس بدم ک چرا شماره خـــودم رو دادم ب همکلاسیم.
رو شماره خودم تاکید کردم ک بدونه ب اون هیچ ربطی نداره.
ی نیشخند زد
ویهان: اوکی
منم همکلاسیتم پس همین الان شمارتو بده بهم.
این الان داره بهم دستور میده؟
اخم کردم رو بهش جدی گفتم
+: متاسفم ولی نمیتونم.
ی لنگه ابروش رو انداخت بالا
ویهان: چرا؟
منم مث خودش گفتم
چون از آدمای مثل تو ک فقط ب خودشون اهمیت میدن و بقیه رو آدم حساب نمیکنن خوشم نمیاد.
اینقدر حرصم گرفته بود ک متوجه نشدم تن صدام رفته بالا و بقیه بچهای توی کلاس دارن نگامون میکنن
از کارم پشیمون شدم نمیخواستم جلوی بقیه اینطوری بشه.
ویهان: تو فکر کردی کی هستی ک با من این طوری حرف میزنی هاااااان .
هان آخرش رو جوری داد زد ک چشامو بستم
ویهان: همیشه همینه
نباید آدم حسابت میکردم
تقصیر خودمه
هیچ وقت نباید ب امسالی مثل تو رو داد.
بعد ی نگاه تحقیرآمیز ب سرتا پام کردو گفت
ویهان: وقتی بهت گفت خوشگلی خوب لال مونی گرفتی
اونوقت زبونت برای من درازه
هع تو لیاقتت در همین حده.
بعد از کلاس زد بیرون...
۴.۲k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.