the building infogyg پارت11
#the_building_infogyg #پارت11
می.یونگ
من:این دوتا کجابلندشدن رفتن؟
سوک:رفتن فک کنم لب رودخونه
من:پاشو مام بریم پیششون
سوک:حتما میخواستن تنهاباشن درست نیست
پوکر نگاهش کردم
من:منم گفتم برام مهمه ناراحت شدنشون نه پس پاشو
یدونه زدم پس کله می.هی که داشت شیر توت فرنگی میخورد
من:نخور اینقدر دختر پاشو بریم
می.هی:دستت بشکنه ننه یونگ جان
سوک:ای خدا گیر چه آدمهایی افتادم
که مدیر اومد داخل چادر
مدیر:اون دوتا کوشن
من:آچاورکسانا باهم رفتن لب رودخونه
مدیر:خیل خوب وسایلاتون جمع کنین مال اونارم همینطور مسابقه داریم
سوک:چشم جناب مدیر
رفتش
من:مسابقه مطمئنی؟
می.هی:راست میگه قراری از مسابقه نزاشته بودن که!!گفتن بیشتر جنبه تفریحی داره که
من:این مدیر کی این آدم بوده برنامه ریزی هاش که این بار دوم باشه پاشین بریم
سوک:می هی برو اون پسره رو بگو بیاد
می هی:بهش مسیج دادم
من:خیلی داری پیشرفت میکنی هااا
وسایلاشونو برداشتیم رفتیم همونجا دیدم بله خانوما رویکی سرشو گذاشته رویی چمنایی وحشی اون یکیم رویی شکمش خوابیده ولی خیلی خوشگل خوابید بودن دوربینمو درآوردم ازشون عکس گرفتم
سوک:موجود عجیب ونقاش باشی پاشین بینم
آچا:من هنوز خوابم میاد
رکسانا:چیشده؟
من:بلند کن چش آبی رو بهتون توراه میگم
رکسانا:هوش آچا بلند شو
آچا:پوف چیشده
من:پاشو توراه میگیم بهت بیا وسایلات
آچا:هننن باش
سوک:مسابقه بین گروها ترتیب دادع شده مام باید شرکت کنیم
آچا:سگ توروح مدیر اینجام دست از کله بی مویی ما برنمیداره
من:زشته آچا
*هیع بدون.من کجا میرین
به وضوح دیدم رنگ قیافه رکساناواچا عوض کرد
رکسانا:اینقدر من از این پسره بدم.میادد
من:نقاش باشی زشته
می.هی:نگا چقدر جذاب آخه کجاش بده بدت میاد ازش
رکسانا دهنشو کج کرد:ای ای ای حرف نزن بابا
من:شد یه جا بریم این سگ وگربه پاچه همونگیرین
دوتاشون:نه
زدیم زیر خنده
آچا:خوب میدونین چه چیزی هستین
رکسانا:چیزی گفتی
می.هی:ببینم اصلا چرا تو برگشتی
آچا:نه چیزی نگفتم بعدم تا دعوایی شمادوتا رو ببینم
می.یونگ
من:این دوتا کجابلندشدن رفتن؟
سوک:رفتن فک کنم لب رودخونه
من:پاشو مام بریم پیششون
سوک:حتما میخواستن تنهاباشن درست نیست
پوکر نگاهش کردم
من:منم گفتم برام مهمه ناراحت شدنشون نه پس پاشو
یدونه زدم پس کله می.هی که داشت شیر توت فرنگی میخورد
من:نخور اینقدر دختر پاشو بریم
می.هی:دستت بشکنه ننه یونگ جان
سوک:ای خدا گیر چه آدمهایی افتادم
که مدیر اومد داخل چادر
مدیر:اون دوتا کوشن
من:آچاورکسانا باهم رفتن لب رودخونه
مدیر:خیل خوب وسایلاتون جمع کنین مال اونارم همینطور مسابقه داریم
سوک:چشم جناب مدیر
رفتش
من:مسابقه مطمئنی؟
می.هی:راست میگه قراری از مسابقه نزاشته بودن که!!گفتن بیشتر جنبه تفریحی داره که
من:این مدیر کی این آدم بوده برنامه ریزی هاش که این بار دوم باشه پاشین بریم
سوک:می هی برو اون پسره رو بگو بیاد
می هی:بهش مسیج دادم
من:خیلی داری پیشرفت میکنی هااا
وسایلاشونو برداشتیم رفتیم همونجا دیدم بله خانوما رویکی سرشو گذاشته رویی چمنایی وحشی اون یکیم رویی شکمش خوابیده ولی خیلی خوشگل خوابید بودن دوربینمو درآوردم ازشون عکس گرفتم
سوک:موجود عجیب ونقاش باشی پاشین بینم
آچا:من هنوز خوابم میاد
رکسانا:چیشده؟
من:بلند کن چش آبی رو بهتون توراه میگم
رکسانا:هوش آچا بلند شو
آچا:پوف چیشده
من:پاشو توراه میگیم بهت بیا وسایلات
آچا:هننن باش
سوک:مسابقه بین گروها ترتیب دادع شده مام باید شرکت کنیم
آچا:سگ توروح مدیر اینجام دست از کله بی مویی ما برنمیداره
من:زشته آچا
*هیع بدون.من کجا میرین
به وضوح دیدم رنگ قیافه رکساناواچا عوض کرد
رکسانا:اینقدر من از این پسره بدم.میادد
من:نقاش باشی زشته
می.هی:نگا چقدر جذاب آخه کجاش بده بدت میاد ازش
رکسانا دهنشو کج کرد:ای ای ای حرف نزن بابا
من:شد یه جا بریم این سگ وگربه پاچه همونگیرین
دوتاشون:نه
زدیم زیر خنده
آچا:خوب میدونین چه چیزی هستین
رکسانا:چیزی گفتی
می.هی:ببینم اصلا چرا تو برگشتی
آچا:نه چیزی نگفتم بعدم تا دعوایی شمادوتا رو ببینم
۴.۶k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.