زندگی یک شیطان
پارت 18
1آهاااااااا خب قابلی نداشت میتونی بعدا با دادن کمی از خونت بهم جبران کنی
-😐😐😐
%ماماااااااان من خون می خواااااااام
ویو پگی
زهر انار الان ننت میاد منو جر میده خونمو میده ب تو خفه خون بگیرییییی (تو ذهنش)
1گریسی منم گشنمه امشب میریم جنگل
-می میشه منم ب بیام
1امممم باش ولی سخت نشه برات
-ن نه می خوا خوام کمی هوا بخو ر رم
1اممم خیلی خب برم برات لباس بیارم بپوش بریم
ویو پگی
برام ی هودی آورد و پوشوند و رفتیم جنگل (عکس هودی رو میزارم)
فلش بک ب زمانی که رسیدن جنگل (نکته :کوک ی خوناشام خاص و بیشتر قدرت های ماورائی اونو بقیه خوناشام ها ندارن تو خانواده خوناشام ها از هر هفت نفر یکی خوناشام خاصی اما از ی سنی ب بعد و از اونجایی که لیندا از کوک کوچیک تره هنوز خوناشام خاص نیست) لیندا برگشت سمتم و گفت
۱تو اینجا بمون من بر میگردم
و با گریسی رفتن بعد چند دقیقا صدای جیغ چند تا انسان اومد😶😶 و صدای قدم هایی رو پشت سرم احساس کردم فک کردم گریسی اما وقتی برگشتم.....
(چیه فک کردی تموم شد😂😂😂😂🤣🤣نگران نباش هنوز هست) ویو کوک با بکهیونگ رفتیم جنگل (از بخت خوب پگی رفتن دقیق همون جنگلی که اونا بودن دقیقا کنار پگی) وقتی ظاهر شدیم دیدم یکی با یه چاقو که دستش صلیب می خواد پگی رو بکشه خب من مث شیاطین ب صلیب درست واکنش نشون میدم و اگه صلیبی پیش من درست باشه بدنم در حد مرگ درد میکنه و اگه بیشتر بشه حتی خون هم میاد و احتمال مرگ هم میره بالا می خواستم مانع زدن چاقو بشم که بکهیونگ قبل من چاقو رو از مرده گرفت و کرد تو قلب خودش وقتی مرده مرد دیدیم رو دستش تابوت خالکوبی شده پس حتما غربی بود آخه همه غربی ها روی دستشون تتوی تابوت دارن رفتم سمت پگی که از ترس رنگ کلم شده بود *حالت خوبه؟
-آ آ آره
*میتونی حرف بزنی
-آره ح حتی میتونم ک کمی هم تکون ب بخورم
*امم چ خوب خب حالا اینجا چیکار می کنی
ویو کوک
دستم دو طرف ویلچر بود و صورتم بالای سرش جوری که سرشو کرفته بود بالا نفساش ب گردنم میرسید و این تحریکم می کرد ولی الان وقتش نبود
-با لی لیندا و گریسی او اومدم
*عاااااا ک اینطور پس اونام اینجان
ادامه دارد......
1آهاااااااا خب قابلی نداشت میتونی بعدا با دادن کمی از خونت بهم جبران کنی
-😐😐😐
%ماماااااااان من خون می خواااااااام
ویو پگی
زهر انار الان ننت میاد منو جر میده خونمو میده ب تو خفه خون بگیرییییی (تو ذهنش)
1گریسی منم گشنمه امشب میریم جنگل
-می میشه منم ب بیام
1امممم باش ولی سخت نشه برات
-ن نه می خوا خوام کمی هوا بخو ر رم
1اممم خیلی خب برم برات لباس بیارم بپوش بریم
ویو پگی
برام ی هودی آورد و پوشوند و رفتیم جنگل (عکس هودی رو میزارم)
فلش بک ب زمانی که رسیدن جنگل (نکته :کوک ی خوناشام خاص و بیشتر قدرت های ماورائی اونو بقیه خوناشام ها ندارن تو خانواده خوناشام ها از هر هفت نفر یکی خوناشام خاصی اما از ی سنی ب بعد و از اونجایی که لیندا از کوک کوچیک تره هنوز خوناشام خاص نیست) لیندا برگشت سمتم و گفت
۱تو اینجا بمون من بر میگردم
و با گریسی رفتن بعد چند دقیقا صدای جیغ چند تا انسان اومد😶😶 و صدای قدم هایی رو پشت سرم احساس کردم فک کردم گریسی اما وقتی برگشتم.....
(چیه فک کردی تموم شد😂😂😂😂🤣🤣نگران نباش هنوز هست) ویو کوک با بکهیونگ رفتیم جنگل (از بخت خوب پگی رفتن دقیق همون جنگلی که اونا بودن دقیقا کنار پگی) وقتی ظاهر شدیم دیدم یکی با یه چاقو که دستش صلیب می خواد پگی رو بکشه خب من مث شیاطین ب صلیب درست واکنش نشون میدم و اگه صلیبی پیش من درست باشه بدنم در حد مرگ درد میکنه و اگه بیشتر بشه حتی خون هم میاد و احتمال مرگ هم میره بالا می خواستم مانع زدن چاقو بشم که بکهیونگ قبل من چاقو رو از مرده گرفت و کرد تو قلب خودش وقتی مرده مرد دیدیم رو دستش تابوت خالکوبی شده پس حتما غربی بود آخه همه غربی ها روی دستشون تتوی تابوت دارن رفتم سمت پگی که از ترس رنگ کلم شده بود *حالت خوبه؟
-آ آ آره
*میتونی حرف بزنی
-آره ح حتی میتونم ک کمی هم تکون ب بخورم
*امم چ خوب خب حالا اینجا چیکار می کنی
ویو کوک
دستم دو طرف ویلچر بود و صورتم بالای سرش جوری که سرشو کرفته بود بالا نفساش ب گردنم میرسید و این تحریکم می کرد ولی الان وقتش نبود
-با لی لیندا و گریسی او اومدم
*عاااااا ک اینطور پس اونام اینجان
ادامه دارد......
۱۱.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.