برادر خوانده 🧑🏻✨ فصل 2 🧑🏻✨ پارت 4 🧑🏻✨
برادر خوانده 🧑🏻✨ فصل 2 🧑🏻✨ پارت 4 🧑🏻✨
کیم تهیونگی که اینجا بود میشه اکس من
ویو ا/ت
همه این ها رو برای سوهو تعریف کردم کلی تعجب کرد بیشتر از اینکه یونا بهش گفته بود تو اولین دوست پسرمی
+سوهو من میرم اتاقم
٫باشه(جدی)
٫راستی ممنونم که راستش رو بهم گفتی و نزاشتی یونا بهم آسیب بزنه
+خواهش میکنم سوهو بیشتر مراقب خودت باش به دایی هم چیزی از این قضیه نگو فعلا
٫اوهوم
بعد رفتم اتاقم شروع کردم به طراحی یک هفته دیگه عکس برداریه مدل از تهیونگه طراحی از من باورم نمیشه
هوف فقط امیدوارم دایی چیزی نفهمه اون خیلی رو من حساسه
ساعت ۱ شب
خسته شدم نای خونه رفتم نداشتم همونجا رو مبل دراز کشیدم و خوابیدم
ویو تهیونگ بعد از معامله با سوهو رفتیم هتل جای باحالی بود خوشم اومد رسیدیم اتاقامون و گرفتیم خوابیدیم تا فردا امروز دوباره باید میرفتم شرکت سوهو خوشبختانه زبان فرانسوی بلد بودم رسیدم این دفعه خودم تنها اومدم جونگکوک خواب بود رفتم پیش منشی سوهو گفت هنوز نیومده زنگ زد به سوهو گفت منو ببره پیش ا/ت یسسسسس
منشی میخواست دربزنه نزاشتم
_خودم میرم
منشی:بسیار خب
دو تقه آروم به در زدم و وارد شدم رو مبل خوابیده بود با همون لباسای دیروز شرط میبندم اصلا خونشون نرفته با انگشت اشاره ام آروم دوبار زدم به نوک بینیش
_ا/ت ا/تم
آروم آروم چشماش رو باز کرد و با بهت بهم نگاه کرد
_سلام قشنگم صبحت بخیر
یهو فهمید که داستان چیه و از جاش پرید
+تو اینجا چیکار میکنی؟
_معمور بیدار کردن تو از خواب
+یا برو بیرون
_ا/ت چرا انقدر سعی میکنی ازم دور بمونی چرا فرار میکنی
+چون تو ۶ سال ازم دوری کردی منو از خودت روندی هر چقدر دوستت داشتم همونقدر ازت متنفرم فهمیدی
ویو ا/ت
بعد از زدن حرفم بلند شدم و رفتم از اتاق بیرون رفتم سرویس بهداشتی به سر روم رسیدم بعد برگشتم به سوار ماشینم شدم و به سمت عمارت حرکت کردم
ماشین سوهو داشت از پارکینگ در میومد
کیم تهیونگی که اینجا بود میشه اکس من
ویو ا/ت
همه این ها رو برای سوهو تعریف کردم کلی تعجب کرد بیشتر از اینکه یونا بهش گفته بود تو اولین دوست پسرمی
+سوهو من میرم اتاقم
٫باشه(جدی)
٫راستی ممنونم که راستش رو بهم گفتی و نزاشتی یونا بهم آسیب بزنه
+خواهش میکنم سوهو بیشتر مراقب خودت باش به دایی هم چیزی از این قضیه نگو فعلا
٫اوهوم
بعد رفتم اتاقم شروع کردم به طراحی یک هفته دیگه عکس برداریه مدل از تهیونگه طراحی از من باورم نمیشه
هوف فقط امیدوارم دایی چیزی نفهمه اون خیلی رو من حساسه
ساعت ۱ شب
خسته شدم نای خونه رفتم نداشتم همونجا رو مبل دراز کشیدم و خوابیدم
ویو تهیونگ بعد از معامله با سوهو رفتیم هتل جای باحالی بود خوشم اومد رسیدیم اتاقامون و گرفتیم خوابیدیم تا فردا امروز دوباره باید میرفتم شرکت سوهو خوشبختانه زبان فرانسوی بلد بودم رسیدم این دفعه خودم تنها اومدم جونگکوک خواب بود رفتم پیش منشی سوهو گفت هنوز نیومده زنگ زد به سوهو گفت منو ببره پیش ا/ت یسسسسس
منشی میخواست دربزنه نزاشتم
_خودم میرم
منشی:بسیار خب
دو تقه آروم به در زدم و وارد شدم رو مبل خوابیده بود با همون لباسای دیروز شرط میبندم اصلا خونشون نرفته با انگشت اشاره ام آروم دوبار زدم به نوک بینیش
_ا/ت ا/تم
آروم آروم چشماش رو باز کرد و با بهت بهم نگاه کرد
_سلام قشنگم صبحت بخیر
یهو فهمید که داستان چیه و از جاش پرید
+تو اینجا چیکار میکنی؟
_معمور بیدار کردن تو از خواب
+یا برو بیرون
_ا/ت چرا انقدر سعی میکنی ازم دور بمونی چرا فرار میکنی
+چون تو ۶ سال ازم دوری کردی منو از خودت روندی هر چقدر دوستت داشتم همونقدر ازت متنفرم فهمیدی
ویو ا/ت
بعد از زدن حرفم بلند شدم و رفتم از اتاق بیرون رفتم سرویس بهداشتی به سر روم رسیدم بعد برگشتم به سوار ماشینم شدم و به سمت عمارت حرکت کردم
ماشین سوهو داشت از پارکینگ در میومد
۱۰.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.