فیک چند پارتی جیمین( تولد دوباره )(پارت ۴)
فیک چند پارتی جیمین( تولد دوباره )(پارت ۴)
درحال خوندن نامه بودم که در اتاقم به صدا در آمد
ا.ت ویو
دلم میخواست زود تر کار توی این قصر رو شروع کنم رفتم دم در اتاق رئیس و در زدمکه چند ثانیه بعدش باصدای بم گفت
& بیا تو
درو باز کردم و وارد شدم تعظیم کوتاهی کردم
* ببخشید رئیس کارمو از کجا شروع کنم
& اول رو سراغ آماده کردم صبحانه اگه چیزی نیاز داشتی هم بیا بهم بگو تا بگم واست بیارن و یه چیزی دیگه بهم نگو رئیس میتونی منو آقای پارک صدا بزنی
* چشم رئی ...... بخشید آقای پارک
از اتاق بیرون رفتم و رفتم طبقه پایین داخل آشپز خانه وسایل لازم برای آماده کردن صبحانه رو برداشتم و صبحانه رو اماده کردم و بردم بیرون از آشپزخانه به در بزرگی رسیدم و بازش کردم معلوم بود اونجا اتاق نهار خوری هست یک میز نهار خوری بزرگ ۱۲نفره اونجا بود صبحانه رو گذاشتم و رفتم تا آقای پارک رو صدا کنم برای صبحانه
تا درو باز کردم دیدم که آقای پارک چشماشون کاملا قرمز شده و افتادن روی زمین
* آ ..... آقای پارک حالتون خوبه
& ل.....لطفا اون بطری که داخل کمدم هست رو بهم بده
در کمد رو بازکردم یک بطری با چیز قرمزی اونجا بود فکر کردم آب البالو هست یعنی آقای پارک وقتی اینجوری میشه با خوردن آب البالو خوب میشه (گاوی دیگه 🤌🤦♀️)
سریع بطری رو بهش دادم و تا تهش سر کشید و حالش بهتر شد
* آقای پارک میخواستم بگم که صبحانه آماده هست و ب......
با قرار گرفتن داخل آغوش گرمش بقیه حرفمو نزدم
& ممنونم ازت اگه الان نبودی معلوم نبود چی میشه تو برو منم الان واسه صبحانه میام ممنون
از بغل کردنم دست کشید منم سریع رفتم پایین
جیمین ویو
این دختر خیلی خوشگل و در عین حال بامزه هست از وقتی آمده دارم فکرشو میخونم واقعه بامزه هست جوری که میخام همونجا بخندم الانم فکر کرد اون بطری خون آب البالو هست آخه یک دختر چقدر میتونه کیوت و خنگ و جذاب باشه
سرمو تکون دادم تا از افکارم بیام بیرون باید یه فکری میکردم دیگه بطری خون تمام شده بود تصمیم گرفتم یک مدت از بسته های خون گاو که تهیونگ برام فرستاده بود بخورم درسته خون گاو به اندازه خون انسان سیرم نمیکرد اما باعث میشد حداقل یکم بهتر بشم دوست داشتم این دختره هموزن اینجا بمونه و هروقت که خیلی خیلی حالم بد بود از خونش بخورم
درحال خوندن نامه بودم که در اتاقم به صدا در آمد
ا.ت ویو
دلم میخواست زود تر کار توی این قصر رو شروع کنم رفتم دم در اتاق رئیس و در زدمکه چند ثانیه بعدش باصدای بم گفت
& بیا تو
درو باز کردم و وارد شدم تعظیم کوتاهی کردم
* ببخشید رئیس کارمو از کجا شروع کنم
& اول رو سراغ آماده کردم صبحانه اگه چیزی نیاز داشتی هم بیا بهم بگو تا بگم واست بیارن و یه چیزی دیگه بهم نگو رئیس میتونی منو آقای پارک صدا بزنی
* چشم رئی ...... بخشید آقای پارک
از اتاق بیرون رفتم و رفتم طبقه پایین داخل آشپز خانه وسایل لازم برای آماده کردن صبحانه رو برداشتم و صبحانه رو اماده کردم و بردم بیرون از آشپزخانه به در بزرگی رسیدم و بازش کردم معلوم بود اونجا اتاق نهار خوری هست یک میز نهار خوری بزرگ ۱۲نفره اونجا بود صبحانه رو گذاشتم و رفتم تا آقای پارک رو صدا کنم برای صبحانه
تا درو باز کردم دیدم که آقای پارک چشماشون کاملا قرمز شده و افتادن روی زمین
* آ ..... آقای پارک حالتون خوبه
& ل.....لطفا اون بطری که داخل کمدم هست رو بهم بده
در کمد رو بازکردم یک بطری با چیز قرمزی اونجا بود فکر کردم آب البالو هست یعنی آقای پارک وقتی اینجوری میشه با خوردن آب البالو خوب میشه (گاوی دیگه 🤌🤦♀️)
سریع بطری رو بهش دادم و تا تهش سر کشید و حالش بهتر شد
* آقای پارک میخواستم بگم که صبحانه آماده هست و ب......
با قرار گرفتن داخل آغوش گرمش بقیه حرفمو نزدم
& ممنونم ازت اگه الان نبودی معلوم نبود چی میشه تو برو منم الان واسه صبحانه میام ممنون
از بغل کردنم دست کشید منم سریع رفتم پایین
جیمین ویو
این دختر خیلی خوشگل و در عین حال بامزه هست از وقتی آمده دارم فکرشو میخونم واقعه بامزه هست جوری که میخام همونجا بخندم الانم فکر کرد اون بطری خون آب البالو هست آخه یک دختر چقدر میتونه کیوت و خنگ و جذاب باشه
سرمو تکون دادم تا از افکارم بیام بیرون باید یه فکری میکردم دیگه بطری خون تمام شده بود تصمیم گرفتم یک مدت از بسته های خون گاو که تهیونگ برام فرستاده بود بخورم درسته خون گاو به اندازه خون انسان سیرم نمیکرد اما باعث میشد حداقل یکم بهتر بشم دوست داشتم این دختره هموزن اینجا بمونه و هروقت که خیلی خیلی حالم بد بود از خونش بخورم
۶۳.۷k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.