اربابکیم
#ارباب_کیم ♣️
#پارت_27
ــ کمکش کنین الان از دست میره(بغض)
پرستار:باشه الان.
+جینو بردن داخل اتاق عمل و تهیونگ هم روی صندلی بیمارستان نشسته بود و گریه میکرد.
+تهیونگ
ــ چته
+اون خوب میشه
ــ ا/ت میشه برای چند ثانیه خفه شی.
+بعد از اینکه اینو گفت دیگه حرفی نزدم و پشت در اتاق عمل نشستم.
حدود پنج ساعت بعد دکتر از اتاق عمل خارج شد.
+آقای دکتر عمل چطور بود.
دکتر: خداراشکر عمل خوبی بود بخواطر ضربات چاقو بدن ضعیف شده.
ــ کی بهوش میاد؟
دکتر:تا فردا بهوش میاد.
+دکتر اینو گفت ورفت.
نگاهی به تهیونگ انداختم باحالتی سرد از کنارم رد شد و روی صندلی نشست.
میدونستم حالش خیلی بده پس چیزی بهش نگفتم.
به سمت حیاط بیمارستان حرکت کردم و و روی نیمکت توی حیاط نشستم.
و نگاهی به ساعت روی مچ دستم انداختم ساعت دو شب رو نشون میداد.
خیلی خوابم میومد سرمو گذاشتم روی پاهام و خواب رفتم.
......
صبح با صدای پرستار ها بیدار شدم.
به خودم نگاه کردم که روی تخت بودم.
£بلاخره بیدار شدی؟
+ جین حالت خوبه؟
£ آره خوبم
+جاییت که درد نمیکنه؟
£نه من خوبم
+راستی من اینجا چیکار میکنم.
£ صبح که بیدار شدم دیدم تهیونگ بالای سرمه.
یادش نبود که تو توی بیمارستانی وقتی بهش گفتم که کجایی با سرعت رفت توی حیاط وقتی هم اومد تو توی بغلش بودی.
از پرستار اجازه گرفت و تورو گذاشت روی تخت.
+آها
حالا خودش کجاست؟
£ فکر کنم رفته باند.
ادامه دارد................♣️
#پارت_27
ــ کمکش کنین الان از دست میره(بغض)
پرستار:باشه الان.
+جینو بردن داخل اتاق عمل و تهیونگ هم روی صندلی بیمارستان نشسته بود و گریه میکرد.
+تهیونگ
ــ چته
+اون خوب میشه
ــ ا/ت میشه برای چند ثانیه خفه شی.
+بعد از اینکه اینو گفت دیگه حرفی نزدم و پشت در اتاق عمل نشستم.
حدود پنج ساعت بعد دکتر از اتاق عمل خارج شد.
+آقای دکتر عمل چطور بود.
دکتر: خداراشکر عمل خوبی بود بخواطر ضربات چاقو بدن ضعیف شده.
ــ کی بهوش میاد؟
دکتر:تا فردا بهوش میاد.
+دکتر اینو گفت ورفت.
نگاهی به تهیونگ انداختم باحالتی سرد از کنارم رد شد و روی صندلی نشست.
میدونستم حالش خیلی بده پس چیزی بهش نگفتم.
به سمت حیاط بیمارستان حرکت کردم و و روی نیمکت توی حیاط نشستم.
و نگاهی به ساعت روی مچ دستم انداختم ساعت دو شب رو نشون میداد.
خیلی خوابم میومد سرمو گذاشتم روی پاهام و خواب رفتم.
......
صبح با صدای پرستار ها بیدار شدم.
به خودم نگاه کردم که روی تخت بودم.
£بلاخره بیدار شدی؟
+ جین حالت خوبه؟
£ آره خوبم
+جاییت که درد نمیکنه؟
£نه من خوبم
+راستی من اینجا چیکار میکنم.
£ صبح که بیدار شدم دیدم تهیونگ بالای سرمه.
یادش نبود که تو توی بیمارستانی وقتی بهش گفتم که کجایی با سرعت رفت توی حیاط وقتی هم اومد تو توی بغلش بودی.
از پرستار اجازه گرفت و تورو گذاشت روی تخت.
+آها
حالا خودش کجاست؟
£ فکر کنم رفته باند.
ادامه دارد................♣️
- ۵.۴k
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط