myfiercedaddy
#my_fierce_daddy
#P_13
اون سوجو بود گفتم نرم پایین تا شاید بره
ولی دیدم با دستش گلوی کوک رو گرفته و میخواد کوک رو خفه کنه سریع تفنگمو از داشبورد ماشین برداشتم و به سمتش رفتم یه تیر زدم سمت اسمون و گفتم
ته:دستاتو از دور گردن بردار وگرنه یه تیر حرومت میکنم دستاشو برداشت و روشو سمت من کرد رفت حرف بزنه که کوک از پشت دستاشو گرفت و به در چسبوندش منم هرچی تو جیباش بود رو خالی کردم که اسلحه نداشته باشه و شروع کردیم با کوک بهش لگد بزنیم بعد از اینکه کلی لگد خورد سوار ماشینش کردیم و رفتیم سمت بیابون
انداختیمش زیر یه درخت
زنگ به بادیگارد هام زدم و گفتم هروی سریع تر به شوگا و جیمین بگند به لوکیشنی که میفرستم بیاند و این مرتیکه رو بکشند و شب سرشو برای مامانم بفرستن
رفتم عمارت و یه چرت بیست مینی زدم
بعد به آجوما گفتم که با کمک یاراش برن اتاق بغلی اتاق منو خالی کنند تا من برم وسایل اتاقو بخرم
چشمی کفت و رفتند سمت اتاق
منم رفتم فروشگاه کوئکس و هرچی تونستم خریدم
برگشتم عمارت و وسایلو دادم بچینند
(عکس میزارم) و من رفتم تا یکم غذا بخورم از صبح هیچی نخوردم
داشتم غذا میخوردم و تو گوشی میچرخیدم ساعت ۸ بود که یهو گوشیم زنگ خورد
ته:الو
ناشناس: چرا اینکارو با بابات کردییییی
ته:مادر من اون بابام نیست بابا من زیر یه خربار خاکه
مادر ته: تو بیچارم کردییییی
ته:بپوش میگم بیارنت عمارت باهات کار دارم
مادر ته: من نمیااااام من دیگه پیش توی کثافت نمیام
ته:به درک منو باش کیو میخواستم بیارم تو عمارت
رفت چیزی بگه که گوشیو روش قطع کردم
غذامو خوردم و داشتم با خودم فکر میکردم
با خودم گفتم چجوری به ات بگم من مافیام
اگه بگم مافیام از پیشم میره؟
یه هو کوک اومد و گفت
کوک:چیه داداش چرا تو فکری
ته: یه مشکل خیلی بزرگه
کوک :چه مشکلی
ته :من نمیدونم چجوری به ات بگم مافیام
کوک: بهش هیچی نگو فعلا تا نفهمه
زنگ در خورد......
..........ادامه دارد.............
#P_13
اون سوجو بود گفتم نرم پایین تا شاید بره
ولی دیدم با دستش گلوی کوک رو گرفته و میخواد کوک رو خفه کنه سریع تفنگمو از داشبورد ماشین برداشتم و به سمتش رفتم یه تیر زدم سمت اسمون و گفتم
ته:دستاتو از دور گردن بردار وگرنه یه تیر حرومت میکنم دستاشو برداشت و روشو سمت من کرد رفت حرف بزنه که کوک از پشت دستاشو گرفت و به در چسبوندش منم هرچی تو جیباش بود رو خالی کردم که اسلحه نداشته باشه و شروع کردیم با کوک بهش لگد بزنیم بعد از اینکه کلی لگد خورد سوار ماشینش کردیم و رفتیم سمت بیابون
انداختیمش زیر یه درخت
زنگ به بادیگارد هام زدم و گفتم هروی سریع تر به شوگا و جیمین بگند به لوکیشنی که میفرستم بیاند و این مرتیکه رو بکشند و شب سرشو برای مامانم بفرستن
رفتم عمارت و یه چرت بیست مینی زدم
بعد به آجوما گفتم که با کمک یاراش برن اتاق بغلی اتاق منو خالی کنند تا من برم وسایل اتاقو بخرم
چشمی کفت و رفتند سمت اتاق
منم رفتم فروشگاه کوئکس و هرچی تونستم خریدم
برگشتم عمارت و وسایلو دادم بچینند
(عکس میزارم) و من رفتم تا یکم غذا بخورم از صبح هیچی نخوردم
داشتم غذا میخوردم و تو گوشی میچرخیدم ساعت ۸ بود که یهو گوشیم زنگ خورد
ته:الو
ناشناس: چرا اینکارو با بابات کردییییی
ته:مادر من اون بابام نیست بابا من زیر یه خربار خاکه
مادر ته: تو بیچارم کردییییی
ته:بپوش میگم بیارنت عمارت باهات کار دارم
مادر ته: من نمیااااام من دیگه پیش توی کثافت نمیام
ته:به درک منو باش کیو میخواستم بیارم تو عمارت
رفت چیزی بگه که گوشیو روش قطع کردم
غذامو خوردم و داشتم با خودم فکر میکردم
با خودم گفتم چجوری به ات بگم من مافیام
اگه بگم مافیام از پیشم میره؟
یه هو کوک اومد و گفت
کوک:چیه داداش چرا تو فکری
ته: یه مشکل خیلی بزرگه
کوک :چه مشکلی
ته :من نمیدونم چجوری به ات بگم مافیام
کوک: بهش هیچی نگو فعلا تا نفهمه
زنگ در خورد......
..........ادامه دارد.............
- ۵.۲k
- ۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط