❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشــــــــــــق...
پارت 73
نیلوفر:
روسری که مهرداد برام گرفته.بود رو پوشیدم ورفتم پایین مهرداد نشسته بود تو سالن با دیدنم بلند شدوگفت : بریم
- کجا می ریم مهرداد
لبخندی زدوگفت : یه جای خوب سوپرایزه به مامانت گفتی
- گفتم
مهرداد : پس بریم
باهاش هم قدم شدم وتا وقتی توماشین نشستیم گفتم : من خیلی کنجکاوم بدونم کجا می ریم
نگاهی بهم انداخت وگفت : می بینی
چیزی نگفتم دیگه اونم پخش ماشین رو روشن کرد وگفت : حوصله ات سر نره خمیازه می کشی
متعجب نگاهش کردم لبخندی زدوگفت : دوبار الان خمیازه کشیدی می خوای نریم ؟
- اذیت نکن مهرداد خوب خوابم گرفته بود .میشه یه سوال بپرسم
- دوتا بپرس
لبخند زدم وگفتم : چرا رفتی اهواز
- واسه درس ام مامان راضی نمی شد ازش دور باشم اهواز رو انتخواب کردم
- الان می ریم اهواز
خندید وگفت : چقدر تو کنجکاوی نیلوفر شیش ماهه به دنیا اومدی ؟
- نه
خندید بهش لبخند زدم وگفتم : منو مسخره می کنی
- نه دورت بگردم کیف می کنم از حرفات
- که چقدر خنگم
- که چقدر شیرینی
نیم ساعت بعدش جلو یه خونه وایساد وگفت : سوپرایزم اینجاست
پیاده شدیم رفت کنار در وکلید انداخت
- اینجا کجاست مهرداد
- بفرمایید
رفتم توخونه از چندتا پله رفتم بالا وهمونجا موندم تامهرداداومد کنارم وبا لبخند گفت : برگرد
برگشتم چیز خاصی نبود فقط یه خونه ای خیلی شیک وقشنگ بود
- چی رو میگی
زد زیر خنده وگفت : خونه امون رو میگم خدایاخانم ما رو باش
متعجب برگشتم وخونه رو نگاه کردم بعد مهرداد رو که می رفت طرف آشپزخونه
- مهرداد اینجا خونه ای توه
- نه
- پس چی ؟
- خونه ای توه
- مهرداد سر به سرم نزار
- جدی میگم بشین چراسر پا موندی
نشستم رو مبل ونگاهش می کردم نمی دونم داشت چیکار می کرد بلند شدم وخونه رو نگاه می کردم مبلمان طوسی وسفید
- اینجا سلیقه ای توه ...
مهرداد..
عشــــــــــــق...
پارت 73
نیلوفر:
روسری که مهرداد برام گرفته.بود رو پوشیدم ورفتم پایین مهرداد نشسته بود تو سالن با دیدنم بلند شدوگفت : بریم
- کجا می ریم مهرداد
لبخندی زدوگفت : یه جای خوب سوپرایزه به مامانت گفتی
- گفتم
مهرداد : پس بریم
باهاش هم قدم شدم وتا وقتی توماشین نشستیم گفتم : من خیلی کنجکاوم بدونم کجا می ریم
نگاهی بهم انداخت وگفت : می بینی
چیزی نگفتم دیگه اونم پخش ماشین رو روشن کرد وگفت : حوصله ات سر نره خمیازه می کشی
متعجب نگاهش کردم لبخندی زدوگفت : دوبار الان خمیازه کشیدی می خوای نریم ؟
- اذیت نکن مهرداد خوب خوابم گرفته بود .میشه یه سوال بپرسم
- دوتا بپرس
لبخند زدم وگفتم : چرا رفتی اهواز
- واسه درس ام مامان راضی نمی شد ازش دور باشم اهواز رو انتخواب کردم
- الان می ریم اهواز
خندید وگفت : چقدر تو کنجکاوی نیلوفر شیش ماهه به دنیا اومدی ؟
- نه
خندید بهش لبخند زدم وگفتم : منو مسخره می کنی
- نه دورت بگردم کیف می کنم از حرفات
- که چقدر خنگم
- که چقدر شیرینی
نیم ساعت بعدش جلو یه خونه وایساد وگفت : سوپرایزم اینجاست
پیاده شدیم رفت کنار در وکلید انداخت
- اینجا کجاست مهرداد
- بفرمایید
رفتم توخونه از چندتا پله رفتم بالا وهمونجا موندم تامهرداداومد کنارم وبا لبخند گفت : برگرد
برگشتم چیز خاصی نبود فقط یه خونه ای خیلی شیک وقشنگ بود
- چی رو میگی
زد زیر خنده وگفت : خونه امون رو میگم خدایاخانم ما رو باش
متعجب برگشتم وخونه رو نگاه کردم بعد مهرداد رو که می رفت طرف آشپزخونه
- مهرداد اینجا خونه ای توه
- نه
- پس چی ؟
- خونه ای توه
- مهرداد سر به سرم نزار
- جدی میگم بشین چراسر پا موندی
نشستم رو مبل ونگاهش می کردم نمی دونم داشت چیکار می کرد بلند شدم وخونه رو نگاه می کردم مبلمان طوسی وسفید
- اینجا سلیقه ای توه ...
مهرداد..
۷۷.۴k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.