پارت ۸۱
پارت ۸۱
ارا:یوری شوهرت خیلی باحالههه
یوری:معلومه دیگه چون شوهر منه
یئون وو:از این شوهرا به منم بده
یوری:دیگه خودت باید پیدا کنی
میرا:شوهر منم خیلی خوبه
یوری:صدالبته
خاله کوچیک:عه پسرا اومدن
یوجین:عررررر یوری خودتیی
یوری:یوجینننن
و همو بغل کردن
یوجین:دلم برات تنگ شده بود دختر
یوری:اهوم منم به به سلام ووجین
ووجین:سلام خوش اومدی
سوک هون:چه عجب سری زدی به ما
یوری:خوش میگذره
مین سوک:اره خیلی
یوری:عه خوبه خب به شوهریمم سلام کنین
و خلاصه به ایناهم سلام و علیک کردن و کلا نشستن پیش هم و حرف میزن که پدرودایی ها و شوهرخاله یوری اومدن و اوناهم خیلی تعجب کرده بودن و خلاصه که سلام علیک کردن و کلی باهم وقت گذروندن که رسید به بعد شام
شام خوردن و نشستن کنار هم و حرف میزدن
........
ارا:یوری شوهرت خیلی باحالههه
یوری:معلومه دیگه چون شوهر منه
یئون وو:از این شوهرا به منم بده
یوری:دیگه خودت باید پیدا کنی
میرا:شوهر منم خیلی خوبه
یوری:صدالبته
خاله کوچیک:عه پسرا اومدن
یوجین:عررررر یوری خودتیی
یوری:یوجینننن
و همو بغل کردن
یوجین:دلم برات تنگ شده بود دختر
یوری:اهوم منم به به سلام ووجین
ووجین:سلام خوش اومدی
سوک هون:چه عجب سری زدی به ما
یوری:خوش میگذره
مین سوک:اره خیلی
یوری:عه خوبه خب به شوهریمم سلام کنین
و خلاصه به ایناهم سلام و علیک کردن و کلا نشستن پیش هم و حرف میزن که پدرودایی ها و شوهرخاله یوری اومدن و اوناهم خیلی تعجب کرده بودن و خلاصه که سلام علیک کردن و کلی باهم وقت گذروندن که رسید به بعد شام
شام خوردن و نشستن کنار هم و حرف میزدن
........
۳.۷k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.