پارت۸۰
پارت۸۰
یوری:خب دیگه چخبر مین سو بیا بشین تو بغلم ببینم
مین سو:باشه خاله جون
و اومد نشست تو بغل یوری
زن دایی یوری:سلامتی خوش میگذره
یوری:جاتون خالی والا خوبه
خاله یوری:مین سو همش میگه دلم تنگ شده دلم تنگ شده
یوری:منم همش دلم براش تنگ میشه ولی خب دیگه کاری نمیشه کرد
مین سو:خاله نمیشه برگردی ایران زندگی کنی
یوری:عزیزم من کارم اونجاست بعدم دیگه من یه کره ای شدم دیگه تابعیت گرفتم
خاله کوچیک:اممم راستی یوری خبری نیست
یوری:چه خبری
خاله کوچیک:بچه
یوری:اها نه دیگه(ناراحت)
زن دایی:اشکالی نداره
یوری:اهوم
خاله یوری:تو بازم میتونی بچه دار بشی فعلا تازه سقط داشتی پس نگران نباش ناراحتم نباش
یوری:اره
مادریوری:خب حالا چیکار میکنی توی کره
یوری:قاضی جنایی هستم و توی دادگاه مرکزی کره کارمیکنم
یئون وو:به به چه عالی
میرا:اونجا چطوره برات
یوری:خوبه همه چی
(میرا کره نرفته بود چون ازدواج کرده و الان هم بارداره)
یوری:توچطور خوبی بچه چطوره
میرا:خوبه خوبه سلام میرسونه به خالش
یوری:خب حالا دختره یا پسر
میرا:دختر
یوری:خیلیم عالی چندماهشه امیدوارم همیشه سلامت باشه
میرا:۵ماهشه ممنونم
که تهیونگ صداش کرد
یوری:اوه ببخشید کارم داره الان برمیگردم
خاله یوری:راحت باش
و یوری رفت داخل اتاق پیش تهیونگ
یوری:جانم
تهیونگ:یوری ناراحتی
یوری:چرا
تهیونگ:دیدم داشتی چطور به دختر دایی باردارت نگاه میکردی
یوری:تهیونگا(چشای اشکی)
که تهیونگ بغلش کرد و یوری اجازه داد اشکاش جاری بشن
یوری:تهیونگ من هروقت بهش فکر میکنم ناراحت میشم(گریه)
تهیونگ پشتش و ماساژ میداد و میگفت
تهیونگ:هیسسسس اروم باش برای قلبت خوب نیست من متاسفم تقصیر من بود
یوری:نه تقصیر تو نبود بی احتیاطی من بود(گریه)
تهیونگ:یوری اروم باش خب دیگه گریه نکن
و با یوری نشستن روی تخت و یوری هنوز توی بغل تهیونگ بود و تهیونگ هم داشت آرومش میکرد یوری قلبش داشت اذیت میشد که تهیونگ گفت
تهیونگ:اروم باش ببین حالت داره بد میشه قرصات کجاست
یوری:اون...اونجاست روی میز
و تهیونگ قرصای یوری و اورد و بهش داد و یکمم آرومش کرد و بعد از تموم شدنش و اروم شدن یوری میخواستن برن بیرون که گوشی یوری زنگ خورد
یوری:تو برو منم الان میام
و تهیونگ رفت بیرون و یوری هم تلفنش و جواب داد جونگکوک بود و باهاش حرف زد و بعد از حرف زدن و تمام شدن صحبتشون رفت بیرون
............
یوری:خب دیگه چخبر مین سو بیا بشین تو بغلم ببینم
مین سو:باشه خاله جون
و اومد نشست تو بغل یوری
زن دایی یوری:سلامتی خوش میگذره
یوری:جاتون خالی والا خوبه
خاله یوری:مین سو همش میگه دلم تنگ شده دلم تنگ شده
یوری:منم همش دلم براش تنگ میشه ولی خب دیگه کاری نمیشه کرد
مین سو:خاله نمیشه برگردی ایران زندگی کنی
یوری:عزیزم من کارم اونجاست بعدم دیگه من یه کره ای شدم دیگه تابعیت گرفتم
خاله کوچیک:اممم راستی یوری خبری نیست
یوری:چه خبری
خاله کوچیک:بچه
یوری:اها نه دیگه(ناراحت)
زن دایی:اشکالی نداره
یوری:اهوم
خاله یوری:تو بازم میتونی بچه دار بشی فعلا تازه سقط داشتی پس نگران نباش ناراحتم نباش
یوری:اره
مادریوری:خب حالا چیکار میکنی توی کره
یوری:قاضی جنایی هستم و توی دادگاه مرکزی کره کارمیکنم
یئون وو:به به چه عالی
میرا:اونجا چطوره برات
یوری:خوبه همه چی
(میرا کره نرفته بود چون ازدواج کرده و الان هم بارداره)
یوری:توچطور خوبی بچه چطوره
میرا:خوبه خوبه سلام میرسونه به خالش
یوری:خب حالا دختره یا پسر
میرا:دختر
یوری:خیلیم عالی چندماهشه امیدوارم همیشه سلامت باشه
میرا:۵ماهشه ممنونم
که تهیونگ صداش کرد
یوری:اوه ببخشید کارم داره الان برمیگردم
خاله یوری:راحت باش
و یوری رفت داخل اتاق پیش تهیونگ
یوری:جانم
تهیونگ:یوری ناراحتی
یوری:چرا
تهیونگ:دیدم داشتی چطور به دختر دایی باردارت نگاه میکردی
یوری:تهیونگا(چشای اشکی)
که تهیونگ بغلش کرد و یوری اجازه داد اشکاش جاری بشن
یوری:تهیونگ من هروقت بهش فکر میکنم ناراحت میشم(گریه)
تهیونگ پشتش و ماساژ میداد و میگفت
تهیونگ:هیسسسس اروم باش برای قلبت خوب نیست من متاسفم تقصیر من بود
یوری:نه تقصیر تو نبود بی احتیاطی من بود(گریه)
تهیونگ:یوری اروم باش خب دیگه گریه نکن
و با یوری نشستن روی تخت و یوری هنوز توی بغل تهیونگ بود و تهیونگ هم داشت آرومش میکرد یوری قلبش داشت اذیت میشد که تهیونگ گفت
تهیونگ:اروم باش ببین حالت داره بد میشه قرصات کجاست
یوری:اون...اونجاست روی میز
و تهیونگ قرصای یوری و اورد و بهش داد و یکمم آرومش کرد و بعد از تموم شدنش و اروم شدن یوری میخواستن برن بیرون که گوشی یوری زنگ خورد
یوری:تو برو منم الان میام
و تهیونگ رفت بیرون و یوری هم تلفنش و جواب داد جونگکوک بود و باهاش حرف زد و بعد از حرف زدن و تمام شدن صحبتشون رفت بیرون
............
۳۹۵
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.