پارت 4
#پارت_4
آقای مافیا ♟🎲
همینجور که داشتم با خودم حرف میزد
یهو دیدم که سوسن مثل یه گراز وحشی
از کلاس بیرون زد و من پشمام ریخته بود
سوسن برگشت سمتم و گفت:
_خوب جوابش دادی زنیکه گ*ه خور
+تو این. جا چه غلطی میکنی
_مثل تو یعنی
تقریبا مثل تو من کیفمو برداشتم خواستم بیام بیرون نذاشت منم برگشتم بهش گفتم
هر وقت مثل ادم رفتار کردی حیوون نبودی میام
سر کلاست
هیچجوره باورم نمیشد
که سوسن اینکار و کرده
خواستم به سوسن چیزی بگم
یهو دیدم بچه های کلاس مثل لشکر ریختن از کلاس بیرون
بعد از بچه ها استاد بیرون اومد
و قیافش به شدت خنده دار شده بود
به زور خندم و جمع کردم و از رو زمین بلند شدم
خانم تبری با همون قیافش که مثل لبو شده بود
بهم نگاهی کرد و به سمت دفتر مدیر رفت
وچند دقیقه بعد با مدیر برگشت
از هممون یه نمره کم کردن و
بعدش اجازه دادن بریم
کم کم زمان گذشت و از دانشگاه بیرون زدیم
منتظر سوسن بودم که یهو دیدم مدیر داره سمتم میاد وقتی بهم رسید گفت:
_خانم آفاق سالاری میشه بیاین اینجا
با استرس رفتم پیشش
+ بله خانم
_این چه رفتاری بود که با خانم تبری داشتی؟
#رمان
#حمایت
#کیدراما
#آرمی
آقای مافیا ♟🎲
همینجور که داشتم با خودم حرف میزد
یهو دیدم که سوسن مثل یه گراز وحشی
از کلاس بیرون زد و من پشمام ریخته بود
سوسن برگشت سمتم و گفت:
_خوب جوابش دادی زنیکه گ*ه خور
+تو این. جا چه غلطی میکنی
_مثل تو یعنی
تقریبا مثل تو من کیفمو برداشتم خواستم بیام بیرون نذاشت منم برگشتم بهش گفتم
هر وقت مثل ادم رفتار کردی حیوون نبودی میام
سر کلاست
هیچجوره باورم نمیشد
که سوسن اینکار و کرده
خواستم به سوسن چیزی بگم
یهو دیدم بچه های کلاس مثل لشکر ریختن از کلاس بیرون
بعد از بچه ها استاد بیرون اومد
و قیافش به شدت خنده دار شده بود
به زور خندم و جمع کردم و از رو زمین بلند شدم
خانم تبری با همون قیافش که مثل لبو شده بود
بهم نگاهی کرد و به سمت دفتر مدیر رفت
وچند دقیقه بعد با مدیر برگشت
از هممون یه نمره کم کردن و
بعدش اجازه دادن بریم
کم کم زمان گذشت و از دانشگاه بیرون زدیم
منتظر سوسن بودم که یهو دیدم مدیر داره سمتم میاد وقتی بهم رسید گفت:
_خانم آفاق سالاری میشه بیاین اینجا
با استرس رفتم پیشش
+ بله خانم
_این چه رفتاری بود که با خانم تبری داشتی؟
#رمان
#حمایت
#کیدراما
#آرمی
۲.۲k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.