p:¹⁵..." Happening"
اون جونگ ویو"
دیدم ساعت نه و چهل دیقس سریع رفتم بالا لباسام رو عوض کردم و اون دوتا هم عوض کردن دویدیم سمت ماشین من و جونگکوک پشت نشستیم تهیونگ صندلی راننده نشست ...
خداروشکر تا بیست دیقه دیگه میرسیم زیاد دیر نمیشه پس...دیشب خیلی بد خوابیدم تو راه بودیم که چشام سنگین شد و...
جونگ کوک ویو"
الان پنج دیقس تو راهیم...
که یه چیز سنگین رو شونه ام احساس کردم
اون جونگ به کیوت ترینننننن حالت ممکن خوابیده بود و سرش رو شونم افتاده بود
منم گذاشتم بخوابه و بیدارش نکردم
تهیونگ ویو"
از آینه یه نگا به پشت انداختم دیدم اون جونگ سرش افتاده رو شونه جونگکوک عصبی شدم چطوری؟...آخ من دارم چرت میگم اول صبحی...اصن چرا باید عصبی بشم آخه اه
جونگ کوک ویو"
داشتم عصبانیت رو تو چشمای تهیونگ میدیدم ولی...مگه نگفت که اون جونگ رو دوس نداره؟
چمدونم...ولش کن
۱۵ مین بعد"جونگ کوک ویو"
رسیدیم و اون جونگ رو بیدار کردم
×:اون جونگ...هی...بیدار شو
یهو عین جن زده ها بیدار شد و نشست
+:هااااا...کی حمله کرده...کسی مرده...من کجام؟
×:"خنده خرگوشی"هیچی نَشده فکر کنم خواب دیدی
اون جونگ ویو"
تو خواب هفت پادشاه بودم که صدای یکی از خواب بیدارم کرد منم فکر کردم تیر اندازی چیزی شده...که با خنده خرگوشی کوک مواجه شدم...ایییییییییی...این بشر بیش از حد کیوتههههههههههه
_:اگه ناز و اَداتون تموم شد بیاین دیر شده"یکم با حرص"
×:دوباره این ببر وحشی حسودی کرد
_:هیییی...من حسودی نکردم
+×:"خنده"
_:آهای...با شمام نخندیددددددد...عههههههههه
+:باشه باشه...بیاین بریم
رفتیم تو که با..........
بایی تا بعد😁
دیدم ساعت نه و چهل دیقس سریع رفتم بالا لباسام رو عوض کردم و اون دوتا هم عوض کردن دویدیم سمت ماشین من و جونگکوک پشت نشستیم تهیونگ صندلی راننده نشست ...
خداروشکر تا بیست دیقه دیگه میرسیم زیاد دیر نمیشه پس...دیشب خیلی بد خوابیدم تو راه بودیم که چشام سنگین شد و...
جونگ کوک ویو"
الان پنج دیقس تو راهیم...
که یه چیز سنگین رو شونه ام احساس کردم
اون جونگ به کیوت ترینننننن حالت ممکن خوابیده بود و سرش رو شونم افتاده بود
منم گذاشتم بخوابه و بیدارش نکردم
تهیونگ ویو"
از آینه یه نگا به پشت انداختم دیدم اون جونگ سرش افتاده رو شونه جونگکوک عصبی شدم چطوری؟...آخ من دارم چرت میگم اول صبحی...اصن چرا باید عصبی بشم آخه اه
جونگ کوک ویو"
داشتم عصبانیت رو تو چشمای تهیونگ میدیدم ولی...مگه نگفت که اون جونگ رو دوس نداره؟
چمدونم...ولش کن
۱۵ مین بعد"جونگ کوک ویو"
رسیدیم و اون جونگ رو بیدار کردم
×:اون جونگ...هی...بیدار شو
یهو عین جن زده ها بیدار شد و نشست
+:هااااا...کی حمله کرده...کسی مرده...من کجام؟
×:"خنده خرگوشی"هیچی نَشده فکر کنم خواب دیدی
اون جونگ ویو"
تو خواب هفت پادشاه بودم که صدای یکی از خواب بیدارم کرد منم فکر کردم تیر اندازی چیزی شده...که با خنده خرگوشی کوک مواجه شدم...ایییییییییی...این بشر بیش از حد کیوتههههههههههه
_:اگه ناز و اَداتون تموم شد بیاین دیر شده"یکم با حرص"
×:دوباره این ببر وحشی حسودی کرد
_:هیییی...من حسودی نکردم
+×:"خنده"
_:آهای...با شمام نخندیددددددد...عههههههههه
+:باشه باشه...بیاین بریم
رفتیم تو که با..........
بایی تا بعد😁
۴.۳k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.