مافیای من ♡
مافیای من ♡
پارت ۶
"از دید جونگ کوک "
وقتی میا رو داخل اون وضع دیدم کنترلمو از دست دادم و زود اون مرتیکه رو انداختم کنار میا داشت زار زار گریه میگرد رفت پیراهنشو پوشید از عصبانیت اونقدر اون عوضی رو زدم که داشت خون بالا می اورد کوتمو در اوردم و انداختم دور میا و از دنس پارتی بردم بیرون و رفتیم خونه خودم
"از زبان ته"
نمیدونم چرا ولی جونگ کوک به حرف ات گوش نداد و فوا رفت ات ناراحت شد همه شوکه شده بودن که چرا جونگکوک بدون توجه به حرف میا رفت اما کسی از قلب من خبر نداشت رفتم و ات رو از استیج اورد پایین و بردم بیرون سرش داد زدم و گفتم این دیگه چه کار احمقانه ایی بود که کردی
ات گفت مگه چیکار کردم یهو از زبون در رفت و گفتم تو میدونی با من چیکار کردی قلب منو شکوندی البته من میدونستم این اتفاق یه روز می افته
"از دید ات"
از این حرف ته شوکه شده بودم و با خودم فکر میکردم این حرفش چه مفهومی داره که یهو فکر کردم که ته عاشقمه بهش گفتم ته مگه تو منو دوست داری؟؟
"از زبان ته"
اینقدر عصبانی بودم که کنترلمو از دست دادم و گفتم ارع ارع من عاشقتم با گریه دست ات رو گرفتم و برم به اولین جایی که همچی شروع شد
وقتی رسیدیم پیاد شدیم و بردمش داخل اون پارک که همیشه با ات میرفیتم گفتم اینجا رو یادته من اینجا عاشقت شدم من اینجا عشقم رو داخل دلم نگه میداشتم و به حرف های تو که در مورد جونگکوک میگفتی گوش میدادم هق هق 😫😭
پارت ۶
"از دید جونگ کوک "
وقتی میا رو داخل اون وضع دیدم کنترلمو از دست دادم و زود اون مرتیکه رو انداختم کنار میا داشت زار زار گریه میگرد رفت پیراهنشو پوشید از عصبانیت اونقدر اون عوضی رو زدم که داشت خون بالا می اورد کوتمو در اوردم و انداختم دور میا و از دنس پارتی بردم بیرون و رفتیم خونه خودم
"از زبان ته"
نمیدونم چرا ولی جونگ کوک به حرف ات گوش نداد و فوا رفت ات ناراحت شد همه شوکه شده بودن که چرا جونگکوک بدون توجه به حرف میا رفت اما کسی از قلب من خبر نداشت رفتم و ات رو از استیج اورد پایین و بردم بیرون سرش داد زدم و گفتم این دیگه چه کار احمقانه ایی بود که کردی
ات گفت مگه چیکار کردم یهو از زبون در رفت و گفتم تو میدونی با من چیکار کردی قلب منو شکوندی البته من میدونستم این اتفاق یه روز می افته
"از دید ات"
از این حرف ته شوکه شده بودم و با خودم فکر میکردم این حرفش چه مفهومی داره که یهو فکر کردم که ته عاشقمه بهش گفتم ته مگه تو منو دوست داری؟؟
"از زبان ته"
اینقدر عصبانی بودم که کنترلمو از دست دادم و گفتم ارع ارع من عاشقتم با گریه دست ات رو گرفتم و برم به اولین جایی که همچی شروع شد
وقتی رسیدیم پیاد شدیم و بردمش داخل اون پارک که همیشه با ات میرفیتم گفتم اینجا رو یادته من اینجا عاشقت شدم من اینجا عشقم رو داخل دلم نگه میداشتم و به حرف های تو که در مورد جونگکوک میگفتی گوش میدادم هق هق 😫😭
۲۲.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.