"مافیای من" پارت ۸
"مافیای من" پارت ۸
"زبان ات"
ته حالش خیلی بد بود خیلی مست کرده بود بردمش خونه خودم خابوندمش رو تخت دستمو گرفت ومنو انداخت رو خودش و گفت باید همین جا پیش خودم باشی عشقم
اصلا متوجه نمیشه داره چیکار میکنه هیچ وقت اینقدر داغون ندیده بودمش اینقدر محکم گرفته بودم که داخل بغلش خوابم برد
🌈فردا صبح 🌈
"زبان ته"
از خواب پاشدم بو عطرش همه جا رو ورداشته بود کنارم رو نگاه کردم دیدم ات کنارم خوابیده زل زده بودم بهش که یهو چشمش رو باز کردم و از دیدن من یه داد بلند زد که از رو تخت افتاد پایین
"زبان ات"
اهای تهیونگ پاشو ببینم هرچی دیشب اتفاق افتاد فراموش میکنم تو هم پاشو باید بریم عمارت.
"زبان کوک و میا "
کوک: اینقدر ناز خوابیده بود که دلم نمیومد بیدارش کنم یه کیس کوچولو از لبش رفتم که دیدم بیدار شد محکم بغلم کرد و گفت حتما دارم خواب میبینم گفتم نه واقعیت هست بلند شدیم و رفتیم اماده شدیم لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم عمارت.
"از زبان ته "
لباسم رو پوشیدم ات هم اماده شده بود داخل ماشین داشتیم می رفتیم عمارت که یهو ات گفت...
"ات"
ببین ته من عاشقت نیستم و عاشقتم نمیشم تو دوست منی من همیشه رو برادری دوست داشتم و امکان اینکه عاشقت شم نیست پس جلو بچه ها هم چیزی نگو
"ته"
باش چیزی نمیگم اما اینم بدون کوک عاشق میا هست نه تو کوک هر روز میا رو دنبال میکنه اونا عاشق هم هستن حتی میا عاشق کوک هست ارع به تو نگفته اما به من گفت که عاشق کوک هستم در همین حال که حرف میزدیم رسیدیم اعمارت یعنی بهتر بگم اعمارت مخفی مخصص کارامون🤫
"زبان ات"
ته حالش خیلی بد بود خیلی مست کرده بود بردمش خونه خودم خابوندمش رو تخت دستمو گرفت ومنو انداخت رو خودش و گفت باید همین جا پیش خودم باشی عشقم
اصلا متوجه نمیشه داره چیکار میکنه هیچ وقت اینقدر داغون ندیده بودمش اینقدر محکم گرفته بودم که داخل بغلش خوابم برد
🌈فردا صبح 🌈
"زبان ته"
از خواب پاشدم بو عطرش همه جا رو ورداشته بود کنارم رو نگاه کردم دیدم ات کنارم خوابیده زل زده بودم بهش که یهو چشمش رو باز کردم و از دیدن من یه داد بلند زد که از رو تخت افتاد پایین
"زبان ات"
اهای تهیونگ پاشو ببینم هرچی دیشب اتفاق افتاد فراموش میکنم تو هم پاشو باید بریم عمارت.
"زبان کوک و میا "
کوک: اینقدر ناز خوابیده بود که دلم نمیومد بیدارش کنم یه کیس کوچولو از لبش رفتم که دیدم بیدار شد محکم بغلم کرد و گفت حتما دارم خواب میبینم گفتم نه واقعیت هست بلند شدیم و رفتیم اماده شدیم لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم عمارت.
"از زبان ته "
لباسم رو پوشیدم ات هم اماده شده بود داخل ماشین داشتیم می رفتیم عمارت که یهو ات گفت...
"ات"
ببین ته من عاشقت نیستم و عاشقتم نمیشم تو دوست منی من همیشه رو برادری دوست داشتم و امکان اینکه عاشقت شم نیست پس جلو بچه ها هم چیزی نگو
"ته"
باش چیزی نمیگم اما اینم بدون کوک عاشق میا هست نه تو کوک هر روز میا رو دنبال میکنه اونا عاشق هم هستن حتی میا عاشق کوک هست ارع به تو نگفته اما به من گفت که عاشق کوک هستم در همین حال که حرف میزدیم رسیدیم اعمارت یعنی بهتر بگم اعمارت مخفی مخصص کارامون🤫
۲۰.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.