پارت۸۹
#پارت۸۹
هوا تاریک تاریک شده بود.کیان گفت که بریم شام بخوریم ولی گفتم به شرطی که من حساب کنم.ارزششو داش بعد اون همه کمکی کهبهم کرده بود یه شام مهمونش کنم.وارد یه رستوران شدیم.کیان دو پرس نمیدونم چی چی سفارش داد.اسمش سخت بود خب!
با دیدن قیمتش برق از سرم پرید ولی خب به روی مبارک نیاوردم و حساب کردم.با حرص و جوش و تف و لعنت به کیان که چرا این همه پیادم کرد غذامو خوردم.بعد از غذا سوار ماشین شدیم و رسوندم خونه.وقتی میخاستم پیاده شم گفت
_پس صبح زود آماده باش که به موقع برسیم.
_باشه...مرسی امشب خیلی خوش گذشت.
لبخندی زد و زیر لب گفت
_قابلتو نداشت.
چند لحظه با لبخند به هم نگاه میکردیم که یهو با من من گفتم
_پس تا فردا صبح دیگه چیز...خدافظ
بعدم سریع درو باز کردم و پیاده شدم.یه جوری بودم.قلبم یه جوری میزد.لپام داغ بود.نمیدونم چه مرگم شده بود.سریع کلید انداختم و وارد شدم.
صورتمو با اب سرد شستم و یه نفس عمیق کشیدم.چند بار به صورتم اروم ضربه زدم و زیر لب رو به اینه گفتم
_چته؟
نمیدونم!نمیدونم چم شده بود!فقط میدونم که عادی نبودم...
★٭★
برای بار آخر وسایلامو چک کردم و مطمعن شدم چیزی نمونده باشه.کوله و ساک کوچیکم رو برداشتم و رفتم دم در.ساکم رو گذاشتم صندوق عقب ولی توی کولم یکم خوراکی بود که گذاشتم جلو.سوار شدم و درو بستم.کیان هنوز خوابش میومد.با نگرانی گفتم
_خوابت میاد؟نزنی بکشیمون؟
دستی به صورتش کشید و گفت
_هوم؟نه بابا خوابم نمیاد که.
سرشو به طرفین تکون داد و صاف نشست.یه آهنگم گذاشت و صداشو زیاد کرد تا خوابش بپره.یکی از آهنگارو میشناختم.قبلا شنیده بودمش.یه جورایی اولین اهنگ مشترک بود بین زمین و سیلورنا...
(اهنگ انقدر خوبی از امو باند)
*انقدر خوبی*
*که فکرم همش هرجا که میرم به تو درگیره*
*دنیا توی دستامه وقتی میشم تو چشات خیره*
*تو این بی کسی قلبم ازت آرامش ... میگیره*
سرمو تکیه دادم به شیشه.خیره شدم به جنگل نقره ای...سبز نه...نقره ای...
*انقدر خوبی*
*که حس میکنم تو رو هرجا کنارم *
*میدونی*
*بی تو به این زندگی حسی ندارم*
*عشق من*
تو رو بیشتر ازونی که فکرشو میکنی دوست دارم*
*دوست دارم*
دلم واسه درختای سبز تنگ شده بود.گاهی پرنده هایی با رنگای عجیب و غریبشون رو میدیم که بالای درختا رد میشدن
*زل که میزنی توی چشمم*
*آرومم میکنی عشقم*
*تنها دلیل من تو هستی*
*توی این دنیا*
*وقتی که تو هستی کنارم*
*انگار هیچ غمی ندارم*
*پیش من باش تا نباشم تنها*
هوا تاریک تاریک شده بود.کیان گفت که بریم شام بخوریم ولی گفتم به شرطی که من حساب کنم.ارزششو داش بعد اون همه کمکی کهبهم کرده بود یه شام مهمونش کنم.وارد یه رستوران شدیم.کیان دو پرس نمیدونم چی چی سفارش داد.اسمش سخت بود خب!
با دیدن قیمتش برق از سرم پرید ولی خب به روی مبارک نیاوردم و حساب کردم.با حرص و جوش و تف و لعنت به کیان که چرا این همه پیادم کرد غذامو خوردم.بعد از غذا سوار ماشین شدیم و رسوندم خونه.وقتی میخاستم پیاده شم گفت
_پس صبح زود آماده باش که به موقع برسیم.
_باشه...مرسی امشب خیلی خوش گذشت.
لبخندی زد و زیر لب گفت
_قابلتو نداشت.
چند لحظه با لبخند به هم نگاه میکردیم که یهو با من من گفتم
_پس تا فردا صبح دیگه چیز...خدافظ
بعدم سریع درو باز کردم و پیاده شدم.یه جوری بودم.قلبم یه جوری میزد.لپام داغ بود.نمیدونم چه مرگم شده بود.سریع کلید انداختم و وارد شدم.
صورتمو با اب سرد شستم و یه نفس عمیق کشیدم.چند بار به صورتم اروم ضربه زدم و زیر لب رو به اینه گفتم
_چته؟
نمیدونم!نمیدونم چم شده بود!فقط میدونم که عادی نبودم...
★٭★
برای بار آخر وسایلامو چک کردم و مطمعن شدم چیزی نمونده باشه.کوله و ساک کوچیکم رو برداشتم و رفتم دم در.ساکم رو گذاشتم صندوق عقب ولی توی کولم یکم خوراکی بود که گذاشتم جلو.سوار شدم و درو بستم.کیان هنوز خوابش میومد.با نگرانی گفتم
_خوابت میاد؟نزنی بکشیمون؟
دستی به صورتش کشید و گفت
_هوم؟نه بابا خوابم نمیاد که.
سرشو به طرفین تکون داد و صاف نشست.یه آهنگم گذاشت و صداشو زیاد کرد تا خوابش بپره.یکی از آهنگارو میشناختم.قبلا شنیده بودمش.یه جورایی اولین اهنگ مشترک بود بین زمین و سیلورنا...
(اهنگ انقدر خوبی از امو باند)
*انقدر خوبی*
*که فکرم همش هرجا که میرم به تو درگیره*
*دنیا توی دستامه وقتی میشم تو چشات خیره*
*تو این بی کسی قلبم ازت آرامش ... میگیره*
سرمو تکیه دادم به شیشه.خیره شدم به جنگل نقره ای...سبز نه...نقره ای...
*انقدر خوبی*
*که حس میکنم تو رو هرجا کنارم *
*میدونی*
*بی تو به این زندگی حسی ندارم*
*عشق من*
تو رو بیشتر ازونی که فکرشو میکنی دوست دارم*
*دوست دارم*
دلم واسه درختای سبز تنگ شده بود.گاهی پرنده هایی با رنگای عجیب و غریبشون رو میدیم که بالای درختا رد میشدن
*زل که میزنی توی چشمم*
*آرومم میکنی عشقم*
*تنها دلیل من تو هستی*
*توی این دنیا*
*وقتی که تو هستی کنارم*
*انگار هیچ غمی ندارم*
*پیش من باش تا نباشم تنها*
۱.۸k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.