My wild boy fired

" My wild boy fired "
Part : 7

تهیونگ رسید به خونشون که بهتره بگم عمارتشون اما خبر نداشت چه چیزی انتظارش رو میکشه در رو باز کرد آماده بود که با غر غر های پدرش مواجه بشه ولی وقتی وارد خونه شد کسی خونه نبود داشت از سالن اصلی رد میشد که صدای آه و ناله توجه ش رو جلب کرد به سمت صدا رفت صدا از اتاق شخصی پدرش که حتی تهیونگ اجازه رفتن به اونجا رو نداشت میومد از لای در داخل رو نگاه کرد از تعجب خشکش زده بود با اینکه میدونست پدرش همچین آدمی هست ولی باز هم توقع نداشت پدرش در این حد پیش بره که توی خونه خودش این کار رو بکنه چند مین همون جا خشکش زده بود و نمیتونست تکون بخوره و اونا هی بیشتر پیش میرفتن
*علامت اون زنیکه جن--ده € *

€آاااححححح...تند تر ددی
# به روی چشم
€آحححح.....

بله درسته پدرش بود که داشت با تمام وجود و لذت داخل اون زنیکه جن--ده تلمبه میزد و دونم هی ناله می‌کرد و هر تلمبه که داخل اون هرzه میزد انگار تیری بود بر قلب تهیونگ

اون شب قلب تهیونگ تکه تکه شد به هر زحمتی که بود با حال خرابش از اون اتاق نفرین شده دور شد و به اتاق خودش رفت تا صبح کابوس اون صحنه فاکی رو میدیدم و نمیتونست برای لحظه ای با آرامش چشماش رو روی هم بزاره به هر سختی که بود اون شب گذشت و آفتاب نمایان شد نمیومد بگم که بیدار شد چون اون شب اصلا نخوابیده بود برای مدرسه آماده شد دوست نداشت پاش رو از اتاقش بیرون بذاره و با پدرش روبه رو بشه ولی مجبور بود اما این بار هم غافل گیر شد پدرش و اون زنیکه داخل آشپز خونه داشتن صبحانه میخوردن و دل و قلوه میدادن(نمیدونم درست نوشتم یا نه😅) تهیونگ سعی کرد بهشون توجه نکنه و از اونجا عبور کنه که

# تهیونگ *خنده*

تهیونگ بی حرکت وایساد و حتی به سمتشون بر نگشت

# پسرم صبر کن امروز با برادرت میری
–چی*تعجب و برگشت به سمت پدرش*

هون لحظه یه پسر که حدودا هم سن و سال تهیونگ بود اومد اسم پسره هوانگ مین سو بود که متاسفانه الان شده کیم مین سو

# این خانم از این به بعد مادرته و مین سو برادرته
–از من توقع داری به این جن--ده بگم مادر*کمی داد*
# خفه شو پسره ی گستاخ*داد*

(بچه ها این فقط یه فیک و همون جور که اسمش روشه کاملا فیک و غیر واقعی هست پس اگر توی متن فhش و چیزی بود ببخشید)

پدر تهیونگ خواست از جاش بلند بشه و به سمت تهیونگ بره که رن جن--دهه دستشو گرفت و نذاشت

€عزیزم(یوبو😂)
–هه*خنده عصبی*
# از جلوی چشمام گمشو*حرصی عصبی و داد*
–با کمال میل*نیشخند*

تهیونگ داشت از خونه میرفت بیرون که مین سو گفت

■ برادر صبر کن منم بیام
–گم شو
■ چی..یاا..پدر گفت باهم بریم

*یه نکته الان بیرون از خونه ان*

تهیونگ عصبی شد و یقه مین سو رو گرفت و محکم کوبیدش به دیوار که ........

ادامه دارد............
دیدگاه ها (۳)

" My wild boy fired " Part : 8...

" My wild boy fired "Part : 9 متوجه سایه کسی بالای سرش شد او...

" My wild boy fired " Part : ۶...

پرفایل عوض شد گمم نکنید😉

مین سو:مین سو یه پسر ۲۱ سالس که باباش بزرگترین و ثروتمندترین...

قهر من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط