عاقوش نفس گیر
#عاقوش_نفس_گیر
#فصل_۳
#پارت_۳
کنسرت که تموم شد سالن خالی شد.
آرشام آش و لاش بود،
باهم رفتیم پشت صحنه و به بچه های گروهش گفت من دختر خالشم.
داشتم با یکی از بچه های گروهش حرف میزدم که دیدم آرشام نیست.
صحبتم که تموم شد دیدم حامی و ایلیا رو صندلی دارن باهم صحبت میکنن.
از بین بچه های گروهش از حامی و ایلیا خیلی خوشم می اومد و با اونا راحت تر بودم.
رفتم سمتشون و گفتم: آرشام رو ندیدین؟
ایلیا خندید و با شوخی گفت : عکسای لختی🤣
خندم گرفت و با خنده گفتم یعنی چی
حامی که داشت به حرف ایلیا میخندید برگشت یه نگاه پر حرص خندار به ایلیا کرد و با خنده گفت : صحرا خانم داره لباس عوض میکنه تو اون اتاقه.
رفتم سمت اتاق
در جفت نبود و یه نیم باز بود.
درو آروم باز کردم.
آرشام پشتش به من بود و نمیدیدم.
لباسش رو در آورد و انداخت اون طرف و پیراهن سفیدش رو تنش کرد و از پایین شروع کرد به بستن دکمه هاش.
رفتم سمتش و از صدای پاشنه کفشم سریع و با تعجب برگشت و دیدم.
یه لبخند زد و تا اومد حرف بزنه اومدم جلوش وایستادم و خیلی خانومانه و ملو گفتم چقدر سفید بهت میاد.
خجالت کشید و سرش رو انداخت پایین و گونه هاش سرخ شدو لبخندی شبیه به ماه زد.
دستش رو گرفت به پیرهنش و ۳ تا دکمه آخرش رو بست.
گفتم: بریم؟
ساعتش رو در آورد و جواب داد: تو برو من الان میام.
از در اتاق اومدم بیرون و با بچه ها و حامی و ایلیا خدافظی کردم.
ساعت: ۱۰ شب بود و ۵ دقیقه ای بود که تو ماشین منتظر آرشام بودم.
از دور به ماشین نزدیک شد و نشست تو ماشین.
صداشو بچگانه کرد و گفت: سلاااااام
منم صدامو مثل خودش کردم وگفتم: سلاملکم ستاره همچین دختری همچین پسری کی داره کی داره😂
شروع کردیم به خندیدن که یهو آرشام دستش رو گذاشت رو قلبش و گفت آاااخ.
نگران شدم و سریع گفتم :چیشد؟ خوبی؟
خودشو جمع کرد و با درد گفت: هیچی خوبم.
ساعت ۱ شب بود.
تو اتاقم بودم و لباس خوابم رو پوشیدم و داشتم برای خواب آماده میشدم.
همون طور که در قوطی کرم رو باز میکردم یهو صدای شکستن شیشه از آشپز خونه اومد.
سریع از اتاقم اومدم بیرون و بلند بلندگفتم: آرشام کجایی چیشده؟
صدای نمی اومد داشتم دنبالش میگشتم که دیدم جای اپن آشپز خونه وایستاده و بادست راستش قلبش رو گرفته و دست چپش رو گذاشته رو اپن.
رفتم جلو نزدیکش و گفتم چیشد عزیزم؟
سرش رو گرفت بالا و گفت: هیچی لیوان از دستم
افتاد.
گفتم: چرا قلبت رو گرفتی؟...🖱
#فصل_۳
#پارت_۳
کنسرت که تموم شد سالن خالی شد.
آرشام آش و لاش بود،
باهم رفتیم پشت صحنه و به بچه های گروهش گفت من دختر خالشم.
داشتم با یکی از بچه های گروهش حرف میزدم که دیدم آرشام نیست.
صحبتم که تموم شد دیدم حامی و ایلیا رو صندلی دارن باهم صحبت میکنن.
از بین بچه های گروهش از حامی و ایلیا خیلی خوشم می اومد و با اونا راحت تر بودم.
رفتم سمتشون و گفتم: آرشام رو ندیدین؟
ایلیا خندید و با شوخی گفت : عکسای لختی🤣
خندم گرفت و با خنده گفتم یعنی چی
حامی که داشت به حرف ایلیا میخندید برگشت یه نگاه پر حرص خندار به ایلیا کرد و با خنده گفت : صحرا خانم داره لباس عوض میکنه تو اون اتاقه.
رفتم سمت اتاق
در جفت نبود و یه نیم باز بود.
درو آروم باز کردم.
آرشام پشتش به من بود و نمیدیدم.
لباسش رو در آورد و انداخت اون طرف و پیراهن سفیدش رو تنش کرد و از پایین شروع کرد به بستن دکمه هاش.
رفتم سمتش و از صدای پاشنه کفشم سریع و با تعجب برگشت و دیدم.
یه لبخند زد و تا اومد حرف بزنه اومدم جلوش وایستادم و خیلی خانومانه و ملو گفتم چقدر سفید بهت میاد.
خجالت کشید و سرش رو انداخت پایین و گونه هاش سرخ شدو لبخندی شبیه به ماه زد.
دستش رو گرفت به پیرهنش و ۳ تا دکمه آخرش رو بست.
گفتم: بریم؟
ساعتش رو در آورد و جواب داد: تو برو من الان میام.
از در اتاق اومدم بیرون و با بچه ها و حامی و ایلیا خدافظی کردم.
ساعت: ۱۰ شب بود و ۵ دقیقه ای بود که تو ماشین منتظر آرشام بودم.
از دور به ماشین نزدیک شد و نشست تو ماشین.
صداشو بچگانه کرد و گفت: سلاااااام
منم صدامو مثل خودش کردم وگفتم: سلاملکم ستاره همچین دختری همچین پسری کی داره کی داره😂
شروع کردیم به خندیدن که یهو آرشام دستش رو گذاشت رو قلبش و گفت آاااخ.
نگران شدم و سریع گفتم :چیشد؟ خوبی؟
خودشو جمع کرد و با درد گفت: هیچی خوبم.
ساعت ۱ شب بود.
تو اتاقم بودم و لباس خوابم رو پوشیدم و داشتم برای خواب آماده میشدم.
همون طور که در قوطی کرم رو باز میکردم یهو صدای شکستن شیشه از آشپز خونه اومد.
سریع از اتاقم اومدم بیرون و بلند بلندگفتم: آرشام کجایی چیشده؟
صدای نمی اومد داشتم دنبالش میگشتم که دیدم جای اپن آشپز خونه وایستاده و بادست راستش قلبش رو گرفته و دست چپش رو گذاشته رو اپن.
رفتم جلو نزدیکش و گفتم چیشد عزیزم؟
سرش رو گرفت بالا و گفت: هیچی لیوان از دستم
افتاد.
گفتم: چرا قلبت رو گرفتی؟...🖱
۲۲۵
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.