یک شاهدخت و چهار خواننده
یک شاهدخت و چهار خواننده
📌 پارت دهم📌
بعد از تمام شدن آهنگ ته اومد کنار من و مین نشست اون کنار من نشست از این نزدیک خیلی کیوت تر به نظر میآمد
مین : حالا نوبت کادو هاست اول کادوی من رو باز کن ولی به کسی نشونش نده
مادر مین : مگه توش چیه ؟
مین :....
_ باشه
بازش کردم لوازم جانبی موبایل با مدل بی تی اس
روی هر کدوم عکس یکیشون بود روی قاب موبایل عکس تهیونگ بود داشتم نگاش می کردم که
مین : خوب حالا رفتی خونه آنقدر نگاشون کن که خفه شی
کادو پدر بزرگم یک سرویس طلا زمرد که معلوم بود طراحش پدر مین بود
پدر مادر مین یک ماشین هدیه دادن
هیشکی منتظر کادوی ته نبود بعد از باز کردن تمام کادو ها اون بلند شد آمد سمتم و یک گردنبند دور گردنم انداخت من شکه شدم آمدم ازش تشکر کنم که کنار گوشم گفت : دیگه نزدیکت نمیشم نگران نباش .
مثل اینکه فهمیده بود از پسرا خوشم نمیاد خیلی بد شد وای نه 😧
بعد کیک 🍰 رو برش دادم و کلی عکس گرفتیم
خیلی خوب بود اون روز برای من بهترین روز بود
از کافه اومدیم بیرون همه رفتن چون کار داشتن حتی مین مین هم رفت من موندم و ته چی باید میگفتم؟ داشتم با خودم کلنجار می رفتم که ته گفت : دوسش داری؟؟
_ چیو ؟
تهیونگ: گردنبند رو میگم
_ آها آره ممنون بابت هدیه ات تهیونگ : خیلی خوبه دوستش داری همش میترسیدم دوستش نداشته باشی من باید برم تمرین دارم
_ اگه بخوای میتونم برسونمت
تهیونگ : نه ممنون با ماشین خودم اومدم
_ باشه من دیگه میرم بای
تهیونگ : بایییی
لایک و کامنت یادتون نره 😘😘😘
📌 پارت دهم📌
بعد از تمام شدن آهنگ ته اومد کنار من و مین نشست اون کنار من نشست از این نزدیک خیلی کیوت تر به نظر میآمد
مین : حالا نوبت کادو هاست اول کادوی من رو باز کن ولی به کسی نشونش نده
مادر مین : مگه توش چیه ؟
مین :....
_ باشه
بازش کردم لوازم جانبی موبایل با مدل بی تی اس
روی هر کدوم عکس یکیشون بود روی قاب موبایل عکس تهیونگ بود داشتم نگاش می کردم که
مین : خوب حالا رفتی خونه آنقدر نگاشون کن که خفه شی
کادو پدر بزرگم یک سرویس طلا زمرد که معلوم بود طراحش پدر مین بود
پدر مادر مین یک ماشین هدیه دادن
هیشکی منتظر کادوی ته نبود بعد از باز کردن تمام کادو ها اون بلند شد آمد سمتم و یک گردنبند دور گردنم انداخت من شکه شدم آمدم ازش تشکر کنم که کنار گوشم گفت : دیگه نزدیکت نمیشم نگران نباش .
مثل اینکه فهمیده بود از پسرا خوشم نمیاد خیلی بد شد وای نه 😧
بعد کیک 🍰 رو برش دادم و کلی عکس گرفتیم
خیلی خوب بود اون روز برای من بهترین روز بود
از کافه اومدیم بیرون همه رفتن چون کار داشتن حتی مین مین هم رفت من موندم و ته چی باید میگفتم؟ داشتم با خودم کلنجار می رفتم که ته گفت : دوسش داری؟؟
_ چیو ؟
تهیونگ: گردنبند رو میگم
_ آها آره ممنون بابت هدیه ات تهیونگ : خیلی خوبه دوستش داری همش میترسیدم دوستش نداشته باشی من باید برم تمرین دارم
_ اگه بخوای میتونم برسونمت
تهیونگ : نه ممنون با ماشین خودم اومدم
_ باشه من دیگه میرم بای
تهیونگ : بایییی
لایک و کامنت یادتون نره 😘😘😘
۵.۳k
۱۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.