رمان فیکاگر نبودی

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙

پارت⁵
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
داشتم قبض روح میشدم..
اه لعنتییی..یادم رفت من آسم دارم و امکان توی کما رفتنم زیاده..
از در اتاق اومدم بیرون و دوییدم سمت اتاقم و درو و در بالکن و قفل کردم و پرده بالکنم کشیدم..
هوففف..
دیگع فعلا کاری بام نداره..
جین: جیسوووو! در و باز کننن!
سریع پریدم داخل تختم و پتو رو کشیدم روم.
من فردا چجوری باهاش روبه رو بشم..
کم کم چشمام گرم شد خوابم برد.
#سوکجین

مهمونام از در بیرون رفتن و چند لحظه وایسادن رفتم کنارشون که با دیدن جیسو اونم تقریبا لـخـت رنگم پرید..
وایییی نه..
اونم خشکش زده بود و همینجوری خیره به من بود..
نگاهم روی بازو های لختش چرخید..
پوست سفیدی داره..
سرمو تکون دادم و سریع یه پتو برداشتم و رفتم سمتش و پیچوندم دورش، هنوز توی شوک بود.
دم گوشش گفتم: بزار به حسابت میرسم..
از ترسش لرزید.
هلش دادم داخل اتاقش و برگشتم طرف مهمونا
من: بفرمایید لطفا.
اقای جانگ: نگفته بودید که زن گرفتید!
سعی کردم عصبانیم رو مخفی کنم.
من: اون زنم نیست خدمتکار خونست.
اقای جانگ: یه خدمتکار که شب توی خونه توعه و لــخــت جلوی ما اومده؟
دلم میخواست تا میتونم جیسو رو خفهه کنممم..
#جیسو

صبح سریع بلند شدم.
لباسام و پوشیدم و چشمامو از در بیرون بردم، نه خبری نیست.
پوفی کشیدم و وارد اشپزخونه شدم. اه لعنت به دیشب چه گندی زدمم.
یه ناهار خوب درست کردم و مشغول گشت زنی توی گوشی شدم.

شمارو تنها میزارم با خماری 😂
دیدگاه ها (۱)

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت⁶⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰وای جین کلی...

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت⁷⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰اوفف. من هن...

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت⁴⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰گوشیمو خامو...

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت³⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰وای.. چه چش...

هرزه ی حکومتی پارت ۴ که جیمین و جیهوپ...دستاشون و گذاشتن روی...

🦋 wounded butterfly 🦋 part 13 سریع ماشین رو روندم سمت خونم چ...

همیشگی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط