رمان فیکاگر نبودی

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙

پارت⁴
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰

گوشیمو خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم و به خواب عمیقی فرو رفتم..
با حس تشنگی زیاد بلند شدم،هنوز صب نشده بود.
لباس تنم نبود و فقط تاب بندی تنم بود.
سرمو از در بیرون اوردم، کسی نبود و صدایی نمیومد.
بدو سمت یخچال رفتم و شیشه اب و بیرون اوردم خوردم.
صدای در اتاق جین اومد سرمو چرخوندم که..
چند تا مرد کت و شلوار پوش از اتاق اومدن بیرون!
من خشکم زد..
همون جوری با تاب تنم! جلوی اون مردا!!!
جین که اومد بیرون و منو دید کلا رنگش رفت..
و منممم مث اسکلا همونجوری وایساده بودم و چپ چپ اونا رو نگاه میکردم!
خوداااااااا من چرا انقد بدبختمممممممم..
یعنی مرد داخل اتاق بوده و من نمیدونستم؟؟
یکدفعه جین با یه پتو اومد و اونو دورم پیچوند و زیر گوشم گفت: حالا بزار به حسابت میرسم..
و منو به سمت اتاقم هل داد و در و بست..
وای..نهههههههه
بدبختتتت شدمممم
آبروممم رفتتتتت!
همونجوری پتو رو دور خودم پیچوندم و به سمت بالکن حرکت کردم، خداروشکر بالکن ها به سمت هم راه داشت.
مث فشنگ از بالکن ها گذشتم و به یه اتاق خالی رفتم..
جین منو میکشه..مطمئنم..
بدبخت میشم..
از سرما میلرزیدم.باز خوبه پتوهه بود.
مطمئنم الان داره دنبالم میگرده..
هعیییی!
الان میاد اینجااااا!
ویی الان کجا برم؟؟؟
صداش میومد: جیسوووووو! کجایییی هاننننن؟
داره از بالکن میاد..

برید به ادامش فکر کنید تا بزارمش😂
دیدگاه ها (۲)

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت⁵⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰داشتم قبض ر...

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت⁶⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰وای جین کلی...

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت³⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰وای.. چه چش...

رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙پارت² ⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰خدایاااادق...

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

قلب سیاه نشان سرخ

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط