🍁Part 67🍁
🍁Part_67🍁
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
📌امیر📌
رسید بع یکی از واحد ها و با عصبانیت زنگ و پشت هم میزد
که یه دیدم مهدیس اومد در و باز کرد
مهدیس یکی از فامیل های دور منه
ارسلان مهدیس و کنار زد و رفت تو
ارسلان عصبانی بود و مهدیس هم حواسش پرت شد و در و نبستن
صدای داد و هوار های ارسلان و گریه های
دیانا و صدای مهدیس میومد
ارسلان داشت میگفت چرا اومدی اینجا و تو حالت خوب نیست و ازین حرفا
من چند دیقه بعد رفتم داخل و گفتم... .
امیر:به به آقا ارسلان...همشون با صدای من متوقف شدن و گریه های دیانا آروم شد
مهدیس:تو اینجا چیکار میکنی؟؟
ارسلان:چی میخوای😒😒
امیر:اومدم دیانا رو با خودم ببرم...من دوسش نداشتم ولی میخواستم ارسلان هم مثل من عذاب این سال هایی که به خاطرش افسرده و مغرور شده بودم رو بکشه به خاطر همین دیانا رو میخوام گروگان بگیرم
ارسلان:دیانا رو میخوای منظورت چیه؟؟(با عصبانیت)
امیر:یعنی اینکه...کلت رو گرفتم سمت دیانا
و گفتم...
امیر:یعنی این که من میخوام انتقام این
همه سال عذابی رو که کشیدم رو ازت بگیرم ولی به وسیله ی یکی دیگه..به وسیله ی دیانا
ارسلان:چی داری میگی؟؟چرا کص میگی امیر چته انتقام چیه؟؟(با عصبانیت)
امیر:باشه تو نمیدونی ولی من دیانارو با خودم میبرم آقا ارسلان😒
ارسلان:هیچ گوهی نمیتونی بخوری دیانا رو هیچکس نمیتونه از من بگیره تو که دیگه قطعا نمیتونی
امیر:از کجا میدونی شاید تونستم😒😏
ارسلان:ازونجایی این حرفو میزنم که تو داخل مدرسه هم عرضه نداشتی از خودت مراقبت کنی
یادته مامانت هر زنگ تو مدرسه بود میبرمت دستشویی😏از همون موقع بچه سوسول بودی
یه بچه ی لوس و مامانی
امیر:من عوض شدم ولی یادته با همون سوسولیم داخل مدرسه پشت تو در میومدم؟؟؟😒😏
ارسلان:به هر حال که نمیتونی هیچ گوهی بخوری
امیر:تو منو سیگاری و معتاد کردی منو معتاد الکل و مواد کردی من به خاطر تو زندگیم و داغون کردم ولی تو با متین خوش بودی
اون زمان عقلم نمیرسید که این چیزا رو بفهمم
و نرم دنبال چاقو کشی تو مدرسه
تو به خاطر اینکه یه موقع سر تو چاقو نکشم از من دور و دور تر شدی
ارسلان:اینا همه مال گذشتش من اون اولم نباید با تو رفیق میشدم چون میتونستی زندگیم و خراب تر از اینی که هست کنی من زندگی راحتی ندارم من باید به سختی برسم به کسی عاشقش شدم
امیر:با حرفای گذشته بغضم گرفت کلت و اوردم پایین و گفتم...
امیر:آره تو راست میگی حق با توعه پس من باید رفیقم و فراموش کنم...اون دکتر ها هم از اول تا اخر داشتن نگامون میکردن انگار ادم ندیده بودن از اونجا رفتم بیرون و با آسانسور به سمت پارکینگ رفتم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه ام حرکت کردم و
دوباره مثل هر شب درگیر الکل و مشروب و مواد شدم
🦇ارسلان🦇
این چی میگفت این وسط
یکم صدامو آروم کردمو نشستم کنار دیانا و دستاشو گرفتم تو دستام
آروم و مهربون بهش گفتم
ارسلان:دیانام عشقم من مگه بدون تو نفس میتونم بکشم؟؟
چرا با من حرف نمیزنی؟؟
دارم دق میکنم
نمیخوام ببینم جوجه ام با من قهر کرده
من طاقت ندارم ببینم که عشقم با من قهر کرده
من عصبانی بودم ناراحت بودم
رفیقم و از دست دادم
دیانا:اشکامو پاک کردمو گفتم
دیانا:ارسلان من دخترم نمیتونم تحمل کنم کسی که مثل دیوونه ها عاشقشم سرم داد بزنه(با هق هق)
ارسلان:من قربون تو برم اخه چرا میخوای خودتو با آیت کارا ازم دور کنی؟
دیگه باهام قهر نکنی باشه؟
دیانا:.....(سکوت)
ارسلان:منم قول میدم از گل نازک تر بهت نگم
هر روز به جای اینکه بگم دیانا میگم عشقم
قلبم زندگیم
دلیل بودنم نفسم عمرم
دیانا:نمیدونم شاید یکم خیلی کم آشتی
ارسلان:چیکار کنم که آشتی کنی با من خوشگلم؟؟؟
دیانا:قربون صدقه برو🙃😌
ارسلان:قربونت برم خوشگلم قلبم زندگیم
ماهم عسلم شیرینم عشقممممممم من قربونت برم فداتشمممم اخهههه اینقد نازی اینقد خوشگلی..
دیانا:بسه بسه باشه آشتی
ارسلان:من قربونت برم که
دیانا:ولی یکم دیگه مونده که کامل باهات آشتی کنم😌
ارسلان:لباشو گاز گرفتم که گفت
دیانا:اییی
ارسلان:مثل وحشیا لباشو میخوردم
همراهیم نمیکرد ولی من لبشو میخوردم
بعد از 20 مین خوردن لباش اونم خیلی وحشیانه
ولش کردمو و یه بوس محکم از لباشو گرفتم
فاصله صورتمون رو از بین نبردم
فاصلمون یه انگشت بود
بعد گفتم..
ارسلان:حالا آشتی خوشگلم؟؟؟
دیانا:آشتی..بعد لبشو اروم بوسیدم
ارسلان:خب خدا رو شکر🙃
دیانا:دکتر و مهدیس کجان؟؟
ارسلان:نمیدونم بزار برم نگا کنم...
💛💛💛
مــــــــايلــــــــ بـــــــهــــــــ حــــــــمــــــــايتـــــــــ هــــــــســــــــــتـــــــــیــــــــد جــــــــیــــــــگـــــــرا؟؟؟
❤️🧡💛💚💙💜
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
📌امیر📌
رسید بع یکی از واحد ها و با عصبانیت زنگ و پشت هم میزد
که یه دیدم مهدیس اومد در و باز کرد
مهدیس یکی از فامیل های دور منه
ارسلان مهدیس و کنار زد و رفت تو
ارسلان عصبانی بود و مهدیس هم حواسش پرت شد و در و نبستن
صدای داد و هوار های ارسلان و گریه های
دیانا و صدای مهدیس میومد
ارسلان داشت میگفت چرا اومدی اینجا و تو حالت خوب نیست و ازین حرفا
من چند دیقه بعد رفتم داخل و گفتم... .
امیر:به به آقا ارسلان...همشون با صدای من متوقف شدن و گریه های دیانا آروم شد
مهدیس:تو اینجا چیکار میکنی؟؟
ارسلان:چی میخوای😒😒
امیر:اومدم دیانا رو با خودم ببرم...من دوسش نداشتم ولی میخواستم ارسلان هم مثل من عذاب این سال هایی که به خاطرش افسرده و مغرور شده بودم رو بکشه به خاطر همین دیانا رو میخوام گروگان بگیرم
ارسلان:دیانا رو میخوای منظورت چیه؟؟(با عصبانیت)
امیر:یعنی اینکه...کلت رو گرفتم سمت دیانا
و گفتم...
امیر:یعنی این که من میخوام انتقام این
همه سال عذابی رو که کشیدم رو ازت بگیرم ولی به وسیله ی یکی دیگه..به وسیله ی دیانا
ارسلان:چی داری میگی؟؟چرا کص میگی امیر چته انتقام چیه؟؟(با عصبانیت)
امیر:باشه تو نمیدونی ولی من دیانارو با خودم میبرم آقا ارسلان😒
ارسلان:هیچ گوهی نمیتونی بخوری دیانا رو هیچکس نمیتونه از من بگیره تو که دیگه قطعا نمیتونی
امیر:از کجا میدونی شاید تونستم😒😏
ارسلان:ازونجایی این حرفو میزنم که تو داخل مدرسه هم عرضه نداشتی از خودت مراقبت کنی
یادته مامانت هر زنگ تو مدرسه بود میبرمت دستشویی😏از همون موقع بچه سوسول بودی
یه بچه ی لوس و مامانی
امیر:من عوض شدم ولی یادته با همون سوسولیم داخل مدرسه پشت تو در میومدم؟؟؟😒😏
ارسلان:به هر حال که نمیتونی هیچ گوهی بخوری
امیر:تو منو سیگاری و معتاد کردی منو معتاد الکل و مواد کردی من به خاطر تو زندگیم و داغون کردم ولی تو با متین خوش بودی
اون زمان عقلم نمیرسید که این چیزا رو بفهمم
و نرم دنبال چاقو کشی تو مدرسه
تو به خاطر اینکه یه موقع سر تو چاقو نکشم از من دور و دور تر شدی
ارسلان:اینا همه مال گذشتش من اون اولم نباید با تو رفیق میشدم چون میتونستی زندگیم و خراب تر از اینی که هست کنی من زندگی راحتی ندارم من باید به سختی برسم به کسی عاشقش شدم
امیر:با حرفای گذشته بغضم گرفت کلت و اوردم پایین و گفتم...
امیر:آره تو راست میگی حق با توعه پس من باید رفیقم و فراموش کنم...اون دکتر ها هم از اول تا اخر داشتن نگامون میکردن انگار ادم ندیده بودن از اونجا رفتم بیرون و با آسانسور به سمت پارکینگ رفتم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه ام حرکت کردم و
دوباره مثل هر شب درگیر الکل و مشروب و مواد شدم
🦇ارسلان🦇
این چی میگفت این وسط
یکم صدامو آروم کردمو نشستم کنار دیانا و دستاشو گرفتم تو دستام
آروم و مهربون بهش گفتم
ارسلان:دیانام عشقم من مگه بدون تو نفس میتونم بکشم؟؟
چرا با من حرف نمیزنی؟؟
دارم دق میکنم
نمیخوام ببینم جوجه ام با من قهر کرده
من طاقت ندارم ببینم که عشقم با من قهر کرده
من عصبانی بودم ناراحت بودم
رفیقم و از دست دادم
دیانا:اشکامو پاک کردمو گفتم
دیانا:ارسلان من دخترم نمیتونم تحمل کنم کسی که مثل دیوونه ها عاشقشم سرم داد بزنه(با هق هق)
ارسلان:من قربون تو برم اخه چرا میخوای خودتو با آیت کارا ازم دور کنی؟
دیگه باهام قهر نکنی باشه؟
دیانا:.....(سکوت)
ارسلان:منم قول میدم از گل نازک تر بهت نگم
هر روز به جای اینکه بگم دیانا میگم عشقم
قلبم زندگیم
دلیل بودنم نفسم عمرم
دیانا:نمیدونم شاید یکم خیلی کم آشتی
ارسلان:چیکار کنم که آشتی کنی با من خوشگلم؟؟؟
دیانا:قربون صدقه برو🙃😌
ارسلان:قربونت برم خوشگلم قلبم زندگیم
ماهم عسلم شیرینم عشقممممممم من قربونت برم فداتشمممم اخهههه اینقد نازی اینقد خوشگلی..
دیانا:بسه بسه باشه آشتی
ارسلان:من قربونت برم که
دیانا:ولی یکم دیگه مونده که کامل باهات آشتی کنم😌
ارسلان:لباشو گاز گرفتم که گفت
دیانا:اییی
ارسلان:مثل وحشیا لباشو میخوردم
همراهیم نمیکرد ولی من لبشو میخوردم
بعد از 20 مین خوردن لباش اونم خیلی وحشیانه
ولش کردمو و یه بوس محکم از لباشو گرفتم
فاصله صورتمون رو از بین نبردم
فاصلمون یه انگشت بود
بعد گفتم..
ارسلان:حالا آشتی خوشگلم؟؟؟
دیانا:آشتی..بعد لبشو اروم بوسیدم
ارسلان:خب خدا رو شکر🙃
دیانا:دکتر و مهدیس کجان؟؟
ارسلان:نمیدونم بزار برم نگا کنم...
💛💛💛
مــــــــايلــــــــ بـــــــهــــــــ حــــــــمــــــــايتـــــــــ هــــــــســــــــــتـــــــــیــــــــد جــــــــیــــــــگـــــــرا؟؟؟
❤️🧡💛💚💙💜
۱۰.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.