پارت ۶
: جانگ هان و میگی .. اون پلیسه یعنی .. اون جاسو....
با چیزی که به سمتم پرت شد چشمام و بستم و حرفم قطع شد ..
چشمام و باز کردم .. این چی بود . پشت سرم و نگاه کردم .. چا..قو
-:تو با خودت چا...
میخواستم صورتم و به سمتش برگردونم.. که دستش و روی دهنم گذاشت ..و خیلی آروم کنارِ گوشم زمزمه کرد ..
-:یادت رفته دوربین هست .. صدات و میشنون.. ببین دستم و برمیدارم چیزی بگی که بفهمن همینجا میکشمت
سرم و تکون دادم که دستش و برداشت .. خواست دور بشه که گردنش و گرفتم و ..
:جانگ هان جاسوستِ و با خودت چاقو داری
-:اره... به کسی چیزی بگی زبونت و میبرم
: یه سوال (آروم)
-:بپرس (آروم)
:مگه تصویر و نمیبینن (آروم)
-:نه نمیبینن
:چطوری نمیبینن
-:به تو چه
دستم و از روی گردنش برداشتم و رفتم تا چاقو رو بردارم .. ولی زودتر از من رفت و چاقو رو برداشت
-:این برای منه نه تو
بعدم برگشت و نشست روی تخت ..
-: تا یه ساعت بشه خیلی مونده ..
:اوفففف. اره حوصلم. سر رفته
-:میخوای بازی کنیم
:چه بازیِ
-:هر چی میگم باید بدونه اینکه بگی آره یا نه جواب بدی
:این دیگه چطور بازیِ
-:بیا بازی کنیم اول من
:باشه
-:اصکلی
:ن... نه نه چیز
-:گفتی ..باید تنبیه بشی
:چه تنبیهی
اومد و منو از صندلی انداخت پایین خودشم جلوم نشست .. چاقو رو از توی جیبش درآورد و گذاشت جلوم
-:با هر بار باخت یه خط با چاقو روی دستت میکشی
:اما.. آخه
-:قوانینِ بازی همینه
:اوفففف .. باشه
چاقو رو برداشتم .. خواستم روی دستم بکشم که.. نه گناه دارممم دستم نههه ..
:میشه نکنم
-:نمیشه باید انجام بدی
:خو نمیتونم ..
-:دستت و بده من روش بکشم
:باشه
دستم و به سمتش دراز کردم.. خواست چاقو رو بزاره روی دستم که .
:وایییی درد دارهههه بسههه نکنننن
-:من حتی چاقو رو نزاشتم اصکل
: عههه راست میگی .. خب باشه بیا
(ویو جونگکوک )
هر وقت دستش و میگرفتم و میخواستم چاقو رو روی دستش بکشم .. دستش و میکشید ...
دیگه داشت میرفت روی اعصابم ..
که چاقو رو روی دستش محکم فشار دادم ....
:نه نه... خو..ن ... خو...ن
چاقو رو انداختم .. من باز چه غلطی کردم خدااا دستمالی که کناره تخت بود و برداشتم و روی دستش گذاشتم ...
-:صبر کن .. الان میام این و بزار روی دستت
جعبه ی کمکهای اولیه و از زیر تخت برداشتم .. و به سمتش رفتم ..
خواستم دستمال و از روی زخمش بردارم که ... سرش روی شونه ام افتاد ..
این یعنی ...
با چیزی که به سمتم پرت شد چشمام و بستم و حرفم قطع شد ..
چشمام و باز کردم .. این چی بود . پشت سرم و نگاه کردم .. چا..قو
-:تو با خودت چا...
میخواستم صورتم و به سمتش برگردونم.. که دستش و روی دهنم گذاشت ..و خیلی آروم کنارِ گوشم زمزمه کرد ..
-:یادت رفته دوربین هست .. صدات و میشنون.. ببین دستم و برمیدارم چیزی بگی که بفهمن همینجا میکشمت
سرم و تکون دادم که دستش و برداشت .. خواست دور بشه که گردنش و گرفتم و ..
:جانگ هان جاسوستِ و با خودت چاقو داری
-:اره... به کسی چیزی بگی زبونت و میبرم
: یه سوال (آروم)
-:بپرس (آروم)
:مگه تصویر و نمیبینن (آروم)
-:نه نمیبینن
:چطوری نمیبینن
-:به تو چه
دستم و از روی گردنش برداشتم و رفتم تا چاقو رو بردارم .. ولی زودتر از من رفت و چاقو رو برداشت
-:این برای منه نه تو
بعدم برگشت و نشست روی تخت ..
-: تا یه ساعت بشه خیلی مونده ..
:اوفففف. اره حوصلم. سر رفته
-:میخوای بازی کنیم
:چه بازیِ
-:هر چی میگم باید بدونه اینکه بگی آره یا نه جواب بدی
:این دیگه چطور بازیِ
-:بیا بازی کنیم اول من
:باشه
-:اصکلی
:ن... نه نه چیز
-:گفتی ..باید تنبیه بشی
:چه تنبیهی
اومد و منو از صندلی انداخت پایین خودشم جلوم نشست .. چاقو رو از توی جیبش درآورد و گذاشت جلوم
-:با هر بار باخت یه خط با چاقو روی دستت میکشی
:اما.. آخه
-:قوانینِ بازی همینه
:اوفففف .. باشه
چاقو رو برداشتم .. خواستم روی دستم بکشم که.. نه گناه دارممم دستم نههه ..
:میشه نکنم
-:نمیشه باید انجام بدی
:خو نمیتونم ..
-:دستت و بده من روش بکشم
:باشه
دستم و به سمتش دراز کردم.. خواست چاقو رو بزاره روی دستم که .
:وایییی درد دارهههه بسههه نکنننن
-:من حتی چاقو رو نزاشتم اصکل
: عههه راست میگی .. خب باشه بیا
(ویو جونگکوک )
هر وقت دستش و میگرفتم و میخواستم چاقو رو روی دستش بکشم .. دستش و میکشید ...
دیگه داشت میرفت روی اعصابم ..
که چاقو رو روی دستش محکم فشار دادم ....
:نه نه... خو..ن ... خو...ن
چاقو رو انداختم .. من باز چه غلطی کردم خدااا دستمالی که کناره تخت بود و برداشتم و روی دستش گذاشتم ...
-:صبر کن .. الان میام این و بزار روی دستت
جعبه ی کمکهای اولیه و از زیر تخت برداشتم .. و به سمتش رفتم ..
خواستم دستمال و از روی زخمش بردارم که ... سرش روی شونه ام افتاد ..
این یعنی ...
- ۱۷.۵k
- ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط