من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست

من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست

هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم دیدم
در بسته شد آن گونه که انگاری دری نیست

محمدبیباک
۱۳/۸/۹۵
دیدگاه ها (۸۶)

دروغ گفتم که دوستت ندارم!دست هایم را قلاب کردمتا تنهایی از ش...

ⓜⓘⓜ 🍁 ⓜⓔⓢⓛⓔ 🍂 ⓜⓐⓡⓨⓐⓜ 🍁 🍂 ما چقدر با هم خاطره های قشنگ نداری...

بعد مرگم بنویسید غزل خوان مردمشاعر درد شدم با لب خندان مردمخ...

ادعای عشق دارم ، لعنتی ، بازی که نیست !زندگی فالوده اعلای شی...

من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیستجز این دو سه تا شعر که گفتم...

پارت جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط