مافیای من
#مافیای_من
P:78
(ویو ا.ت)
دکتر:متاسفم ولی باید بگم ایشونبه دلیل ضربه ای که به سرشون وارد شده به کما رفتن
با حرفی که زد قلبم برای لحظه ای نزد
انگار زمان متوقف شده بود
یا شایدم
من متوقف شدم
کاملا خشک شده بودم و هیچ درکی از دنیای دورو برم نداشتم که ناگهان با اشکی که از گوشه ی چشمم ریخت به خودم اومدم
بلافاصله با دستهام پسش زدم
گریه کردن چیزی رو درست نمیکنه پس نباید با گریه کردن وقتمو تلف کنم
نفس عمیقی کشیدم و به جای خالی دکتر نگاه کردم
کی رفته بود؟
بیخیال شدم و بلافاصله به سمت صندلی انتظار رفتم و روش نشستم
گوشیمو از توی کیفم در آوردم و بت دستهای لرزون وارد تماس هام شدم
به شماره ای که سونکمین بهش زنگ زده بود نگاه کردم
حتما شماره ی یکی از اعضاست
امیدوارم طبق معمول به حرفم گوش نکرده باشن و سیمکارت شونو از بین نبرده باشن
با این فکر با شماره تماس گرفتم و گوشی رو زیر گوشم گزاشتم
بعد از حدود چندبوق گوشی رو برداشت و صدای بم و خواب آلود فلیکس توی گوشم پیچید
لعنتی!!
حالا نمیتونست به یک نفره دیگه زنگ بزنه؟
حتما فلیکس؟
بیخیال شدم و با خونسردی ظاهری گفتم
ا.ت: رسیدین پیش سونگمین؟
با سردی گفت
فلیکس: آره
نفسمو کلافه بیرون دادم
ا.ت: سریعا بیاین به بیمارستان **** اتاق ۱۳۷
با حرفم سردی صداش جاشو به نگرانی داد
فلیکس: چرا؟ اتفاقی برات افتاده؟
ایندفعه من بودم که با سردی حرف میزدم
ا.ت: فقط زودتر بیاین
دیگه منتظر حرفی از جانبش نموندم و تماس و قطع کردم
حتی حوصله و انرژی جواب دادن بهش و نداشتم
فقط میخاستم همین الان یهو از خواب بپرم و هیونجین و ببینم و دوباره باهاش کل کل کنم
نمیدونم چجوری
اما خیلی زود به بودنش عادت کرده بودم
بدون اینکه متوجه بشم
P:78
(ویو ا.ت)
دکتر:متاسفم ولی باید بگم ایشونبه دلیل ضربه ای که به سرشون وارد شده به کما رفتن
با حرفی که زد قلبم برای لحظه ای نزد
انگار زمان متوقف شده بود
یا شایدم
من متوقف شدم
کاملا خشک شده بودم و هیچ درکی از دنیای دورو برم نداشتم که ناگهان با اشکی که از گوشه ی چشمم ریخت به خودم اومدم
بلافاصله با دستهام پسش زدم
گریه کردن چیزی رو درست نمیکنه پس نباید با گریه کردن وقتمو تلف کنم
نفس عمیقی کشیدم و به جای خالی دکتر نگاه کردم
کی رفته بود؟
بیخیال شدم و بلافاصله به سمت صندلی انتظار رفتم و روش نشستم
گوشیمو از توی کیفم در آوردم و بت دستهای لرزون وارد تماس هام شدم
به شماره ای که سونکمین بهش زنگ زده بود نگاه کردم
حتما شماره ی یکی از اعضاست
امیدوارم طبق معمول به حرفم گوش نکرده باشن و سیمکارت شونو از بین نبرده باشن
با این فکر با شماره تماس گرفتم و گوشی رو زیر گوشم گزاشتم
بعد از حدود چندبوق گوشی رو برداشت و صدای بم و خواب آلود فلیکس توی گوشم پیچید
لعنتی!!
حالا نمیتونست به یک نفره دیگه زنگ بزنه؟
حتما فلیکس؟
بیخیال شدم و با خونسردی ظاهری گفتم
ا.ت: رسیدین پیش سونگمین؟
با سردی گفت
فلیکس: آره
نفسمو کلافه بیرون دادم
ا.ت: سریعا بیاین به بیمارستان **** اتاق ۱۳۷
با حرفم سردی صداش جاشو به نگرانی داد
فلیکس: چرا؟ اتفاقی برات افتاده؟
ایندفعه من بودم که با سردی حرف میزدم
ا.ت: فقط زودتر بیاین
دیگه منتظر حرفی از جانبش نموندم و تماس و قطع کردم
حتی حوصله و انرژی جواب دادن بهش و نداشتم
فقط میخاستم همین الان یهو از خواب بپرم و هیونجین و ببینم و دوباره باهاش کل کل کنم
نمیدونم چجوری
اما خیلی زود به بودنش عادت کرده بودم
بدون اینکه متوجه بشم
۸.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.