زندگی بدون عشق

☆زندگی بدون عشق☆

پارت: ۲

صبح با درد بدی توی سرم و دلم بیدار شدم به سختی بلند شدم تا برم توی اشپزخونه تا یه لیوان اب بخورم

که تهیونگ رو دیدم ولی اون وقتی منو دید اخماش رفت توی هم انگار که من ارثشو دزدیدم

خواستم ابمو بخورم که یهو همه ی محتوای معدم اومد توی دهنم و بعد با سرعت رفتم دستشویی و بالا اوردم

که تهیونگ رو بی خیال روی مبل دیدم که اماده شده بود یعنی چی باز کدوم گوری میخواست بره

که دیدم داره سمتم میاد و بعد بازومو میگیره نکنه باز حوصلش سر رفته میخواد منو کتک بزنه

من هنوز جای رد کتکای دیشبش درد میکنه دیگه نمیتونم تحمل کنم زیر دستش بیهوش میشم

که دیدم داره برخلاف تصورم میره سمت بیرون خونه و منو با طرف ماشینش هول میده

☆زود باش سوار شو
_ولی اخه چرا؟
☆گفتم سوار شو زوددد(داد)
_چ... چشم

و بعد با بغضی که راه دیدم رو تار کرده بود در ماشین باز کردم و اروم سوار ماشین شدم خواستم در ماشین رو ببندم که

با یه حالت عصبی مانند اومد و درو روم کوبید و بعد خودش سوار شد و بعد با سرعت حرکت کرد

استرس داشتم و بغض کرده بودم و نمیدونستم چجوری ازش بپرسم که داریم کجا میریم

سرم رو به شیشه ماشین لم دادم و چشمامو روی هم گزاشتم که تا وقتی که میرسیم به جایی که نمیدونم یکم استراحت کنم

که یهو ماشین با سرعت زیادی وایساد که سرم نزدیک بود بخوره به شیشه جلوی ماشین و سرم بشکنه

ولی نشد به ارومی پیاده شدم و به روبه روم زول زدم که بیمارستان رو دیدم وادف اینجا چیکار میکنیم

☆بیا زود باش(بم)
_چ... چشم

و به دنبالش به داخل بیمارستان رفتیم

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۳)

☆زندگی بدون عشق☆پارت: ۳وارد بیمارستان شدیم که تهیونگ رفت و ن...

☆زندگی بدون عشق☆پارت: ۴اهمیت ندادم و گرفتم خوابیدمپرش زمانی ...

☆زندگی بدون عشق☆پارت: ۱_هقق خواهش میکنم هقق منو نزن☆خفه شو ح...

☆چند سال دوری☆پارت: ۶☆من... من ازت معذرت میخوام که ولت کردم ...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁴ می خوام وقتی رفتیم خونه ازش تشکر ک...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۲#

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط