★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۵۶...
_جدا ساده ای لی شیون
یونگی نیشخند زد.
_بگیرینش!
افرادش بالافاصله دستور رییسشون رو عملی کردن.
یونگی سریع به سمت جیمین رفت و آزادش کرد
_.حالت خوبه جیمینی؟
جیمینو محکم بغل کرد .
جیمین آروم سرشو تکون داد.
_اینجا وایسا، سریع بر میگردم.
رفت سمت پسرای بسته شده.
_قبل از اینکه شروع کنیم .ببین کی اینجاس
بعد از این حرف یونگی یه زن داخل میشه.
سورا : ولم کنین برم!
جیغ کشید.
تمین :عوضی مامانم رو ول کن!
تمین بلند داد کشید.
یونگی به سمتش رفت و چاقوشو بیرون کشید.
_ .این چاقو صورتتو قشنگ تر میکنه
یونگی لبخند شیطنت امیزی زد و گونه شو برید.
سورا : یه غلطی بکن!
سورا بلند سر شوهرش داد کشید ولی اون هیچ حرکتی نکرد.
_شما دوتا هم میخواین؟
جونگهیون:نه !خواهش میکنم !جیمین معذرت میخوایم !ما نمیخواستیم اذیتت کنیم! تمین مجبورمون کرد اینکارو بکنیم!جونگهیون بلند داد کشید.
کی :اون گفت اگه اینکارو نکنیم یه کاری میکنه تا ابد پشیمون شیم ...خواهش
میکنم مارو ببخشید!!!
_نگاه کن تمین، حتی دوستات بهت خیانت میکنن !
یونگی بابدجنسی گفت.
تمین :عوضی !
تمین با حرص به یونگی گفت.
یونگی نگاهی به کی و جونگهیون کرد.
شماها کی هستین؟
جونگهیون : جونگهیون
کی :کیبوم
با ترس جواب دادن.
_خانواده شماهم با من رابطه کاری دارن میخواین سرنوشت شون مثل اینا
بشه؟
به خانواده لی اشاره کرد..
جونگهیون و کی :ن-نه لطفا
_پس چرا خودتون رو با من درگیر کردید؟ یونگی با نگاه سردی گفت.
_شاید بهتر باشه اول از شر شما خلاص شم.
قدمی به سمتشون برداشت که حرف جونگهیون متوقفش کرد.
جونگهیون : نه وایسا !جیمین خانوادت تو تصادف نمردن !
جونگهیون بلند داد زد.
جیمین : نگاه شوکه ای بهش انداخت و دویید سمتش.
ادامه دارد...
پارت ۵۶...
_جدا ساده ای لی شیون
یونگی نیشخند زد.
_بگیرینش!
افرادش بالافاصله دستور رییسشون رو عملی کردن.
یونگی سریع به سمت جیمین رفت و آزادش کرد
_.حالت خوبه جیمینی؟
جیمینو محکم بغل کرد .
جیمین آروم سرشو تکون داد.
_اینجا وایسا، سریع بر میگردم.
رفت سمت پسرای بسته شده.
_قبل از اینکه شروع کنیم .ببین کی اینجاس
بعد از این حرف یونگی یه زن داخل میشه.
سورا : ولم کنین برم!
جیغ کشید.
تمین :عوضی مامانم رو ول کن!
تمین بلند داد کشید.
یونگی به سمتش رفت و چاقوشو بیرون کشید.
_ .این چاقو صورتتو قشنگ تر میکنه
یونگی لبخند شیطنت امیزی زد و گونه شو برید.
سورا : یه غلطی بکن!
سورا بلند سر شوهرش داد کشید ولی اون هیچ حرکتی نکرد.
_شما دوتا هم میخواین؟
جونگهیون:نه !خواهش میکنم !جیمین معذرت میخوایم !ما نمیخواستیم اذیتت کنیم! تمین مجبورمون کرد اینکارو بکنیم!جونگهیون بلند داد کشید.
کی :اون گفت اگه اینکارو نکنیم یه کاری میکنه تا ابد پشیمون شیم ...خواهش
میکنم مارو ببخشید!!!
_نگاه کن تمین، حتی دوستات بهت خیانت میکنن !
یونگی بابدجنسی گفت.
تمین :عوضی !
تمین با حرص به یونگی گفت.
یونگی نگاهی به کی و جونگهیون کرد.
شماها کی هستین؟
جونگهیون : جونگهیون
کی :کیبوم
با ترس جواب دادن.
_خانواده شماهم با من رابطه کاری دارن میخواین سرنوشت شون مثل اینا
بشه؟
به خانواده لی اشاره کرد..
جونگهیون و کی :ن-نه لطفا
_پس چرا خودتون رو با من درگیر کردید؟ یونگی با نگاه سردی گفت.
_شاید بهتر باشه اول از شر شما خلاص شم.
قدمی به سمتشون برداشت که حرف جونگهیون متوقفش کرد.
جونگهیون : نه وایسا !جیمین خانوادت تو تصادف نمردن !
جونگهیون بلند داد زد.
جیمین : نگاه شوکه ای بهش انداخت و دویید سمتش.
ادامه دارد...
۴.۷k
۱۹ دی ۱۴۰۳