سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
پارت 57
م/بیانکا : در چند روز آینده جشن برداشت محصول همه مردم کشور به این مناسبت جشن میگیرند و ما هم باید در شادی آن ها شریک باشیم و جشن بزرگ در قصر بگیریم
الویز : مگر این جشن برای شريک شدن ما در شادی مردم نیست پس چرا جداگانه جشن میگیرید باید در های قصر را باز کنید و همراه با مردم جشن گیریم
م/بیانکا : خاندان های سلطنتی هیچ وقت همراه با مردم جشن نمیگیرند
الویز : متوجه نمیشم خودتون میگی این جشن برای همر.....
ملکه بیانکا که بازم هم از سرکشی او صبرش به سر آمده بود
با صدای نسبتأ بلند گفت
م/بیانکا : برای یک بارم که شده بدون دلیل آوردن...به حرفم گوش بدین
آخر حرفش را دوباره با لحنی آرام تر و مؤدبانه تری بیان کرد ولی این باعث نشد الویز حرفش را تعقیر بدهد
الویز : من ازتون اجازه نخواستم وقتی گفتم این جشن همراه با مردم گرفته میشه پس همینطور هم میشه من به اجازه کسی نیاز ندارم
بعد از این حرف بدون هیچ گونه توجه به حرفای ملکه بیانکا اقامت گاه او را ترک کرد دامنه لباس سفید و مشکی اش را با دستانش گرفت و با قدم های بلند راه روی قصر را طی کرد
[ اسلاید ۲ لباس الویز ]
...........
ماتیاس : ژنرال ریتزو به ترز عجیبی سکوت کرده به نظرتون این عادیه
جیمین مهر آخر را بر روی برگه زد و سرش را بلند کرد و خطاب به دستیارش گفت
جیمین : اونا هیچ وقت از منفعت خودشون نمیگذرند..و این واضع که اونا نقشه برای عملی کردت تصمیم شون رو دارند
ماتیاس با کنجکاوی نگاهش را به جیمین دوخت
ماتیاس : نقشه دارید ؟
جیمین : اگر اونا میخوان نقشه بکشن پس ما هم فرستش رو فراهم میکنیم و این به نفع ما تموم میشه
ماتیاس : منظورتون رو متوجه نشدم
جیمین نیشخندی بر روی لب نقش بست
جیمین : به زودی از شر خاندان ریتزو خلاص میشیم....میخواهم برای شکار برم بیرون قصر ترتیبش رو بده
ماتیاس بازم هم با نگاه کنجکاوی بهش چشم دوخته بود
جیمین : اون طوری نگام نکن به وقتش میفهمی کاری که بهت گفت رو انجام بده
ماتیاس : چشم عالیجناب هرچی شما بگید ولی اومیدوار آخرش جون خوتون رو توی خطر نندازید
جیمین از روی صندلی اش بلند شد و به سمته در قدم برداشت ولی میان راه ایستاد و دست را بر روی شانه ماتیاس گذاشت
جیمین : نگران نباش چیزی نمیشه من این منجلاب رو پاک میکنم یکییکی از شر همه شون خلاص میشم اول خاندان ریتزو بعد خاندان برونو
نفرتی در لحنش موج میزد که به راحتی قابل تشخیص بود نفرت از قدرت طلب های که برای منفعت خودشان حتا از جون آدمای های بیگناه هم نمیگذرند،
ماتیاس : عالیجناب بايد براي صرف ناهار به سالن شرقی بروید ،
پارت 57
م/بیانکا : در چند روز آینده جشن برداشت محصول همه مردم کشور به این مناسبت جشن میگیرند و ما هم باید در شادی آن ها شریک باشیم و جشن بزرگ در قصر بگیریم
الویز : مگر این جشن برای شريک شدن ما در شادی مردم نیست پس چرا جداگانه جشن میگیرید باید در های قصر را باز کنید و همراه با مردم جشن گیریم
م/بیانکا : خاندان های سلطنتی هیچ وقت همراه با مردم جشن نمیگیرند
الویز : متوجه نمیشم خودتون میگی این جشن برای همر.....
ملکه بیانکا که بازم هم از سرکشی او صبرش به سر آمده بود
با صدای نسبتأ بلند گفت
م/بیانکا : برای یک بارم که شده بدون دلیل آوردن...به حرفم گوش بدین
آخر حرفش را دوباره با لحنی آرام تر و مؤدبانه تری بیان کرد ولی این باعث نشد الویز حرفش را تعقیر بدهد
الویز : من ازتون اجازه نخواستم وقتی گفتم این جشن همراه با مردم گرفته میشه پس همینطور هم میشه من به اجازه کسی نیاز ندارم
بعد از این حرف بدون هیچ گونه توجه به حرفای ملکه بیانکا اقامت گاه او را ترک کرد دامنه لباس سفید و مشکی اش را با دستانش گرفت و با قدم های بلند راه روی قصر را طی کرد
[ اسلاید ۲ لباس الویز ]
...........
ماتیاس : ژنرال ریتزو به ترز عجیبی سکوت کرده به نظرتون این عادیه
جیمین مهر آخر را بر روی برگه زد و سرش را بلند کرد و خطاب به دستیارش گفت
جیمین : اونا هیچ وقت از منفعت خودشون نمیگذرند..و این واضع که اونا نقشه برای عملی کردت تصمیم شون رو دارند
ماتیاس با کنجکاوی نگاهش را به جیمین دوخت
ماتیاس : نقشه دارید ؟
جیمین : اگر اونا میخوان نقشه بکشن پس ما هم فرستش رو فراهم میکنیم و این به نفع ما تموم میشه
ماتیاس : منظورتون رو متوجه نشدم
جیمین نیشخندی بر روی لب نقش بست
جیمین : به زودی از شر خاندان ریتزو خلاص میشیم....میخواهم برای شکار برم بیرون قصر ترتیبش رو بده
ماتیاس بازم هم با نگاه کنجکاوی بهش چشم دوخته بود
جیمین : اون طوری نگام نکن به وقتش میفهمی کاری که بهت گفت رو انجام بده
ماتیاس : چشم عالیجناب هرچی شما بگید ولی اومیدوار آخرش جون خوتون رو توی خطر نندازید
جیمین از روی صندلی اش بلند شد و به سمته در قدم برداشت ولی میان راه ایستاد و دست را بر روی شانه ماتیاس گذاشت
جیمین : نگران نباش چیزی نمیشه من این منجلاب رو پاک میکنم یکییکی از شر همه شون خلاص میشم اول خاندان ریتزو بعد خاندان برونو
نفرتی در لحنش موج میزد که به راحتی قابل تشخیص بود نفرت از قدرت طلب های که برای منفعت خودشان حتا از جون آدمای های بیگناه هم نمیگذرند،
ماتیاس : عالیجناب بايد براي صرف ناهار به سالن شرقی بروید ،
- ۸.۷k
- ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط